مساله افزایش نفوذ ایران در سوریه تا قبل از انقلاب در این کشور همواره مورد گمانه زنی های گوناگون بوده است. حکومت ایران در طول سال های انقلاب سوریه با بهره گیری از سپاه و شبه نظامیان شیعی چند ملیتی تابع در راستای حفظ و جلوگیری از سقوط رژیم اسد نقشی عمده ایفا کرده است. «حکومت ایران به خوبی می داند حضور این کشور در سوریه همواره مورد نگرانی طرف های داخلی و منطقه ای و بین المللی و حتی متحدان کنونی اش بوده و به همین دلیل ایران می کوشد تا یک سیاست راهبردی برای حضور بلند مدت در سوریه تنظیم کند.» [1] ایران در راستای حضور و تاثیر گذاری ثابت در تحولات سوریه می کوشد.
البته حکومت ایران پیش از دخالت در سوریه تلاش های گسترده ای برای ایجاد قدمگاه در این کشور آغاز کرد. این سیاست راهبردی دستخوش اصلاح و تغییر و تحولات گوناگونی بعد از آغاز انقلاب در سوریه شد. [2] اما به هر حال ماهیت هدف نهایی ایران تغییر نکرد. ایران به دنبال نفوذ همیشگی و گسترده و دسترسی به سواحل مدیترانه و قطع ارتباط محور سنی (ترکیه – عربستان سعودی) است. این محور سنی از تبدیل شدن ایران به یک قدرت مسلط منطقه ای جلوگیری می کند.
سیاست راهبردی حکومت ایران پیش از انقلاب سوریه بر دو محور متکی بود: نخست: تسلط بر گذرگاه های زمینی از تهران تا عراق و سوریه و بیروت. سیاست شیعه گری در این مناطق در راستای تغییر سریع بافت جمعیتی و مذهبی دنبال می شد و ترویج تشیع در مناطق دیگر با شتاب کمتری ادامه داشت. حالا فارغ از توجه ایران به روند شیعه گری در گذرگاه های زمینی اما در مناطق دیگر هم این روند موفقیت بار خواهد بود و به تدریج موجب تغییر جزئی بافت جمعیتی سوریه می شود. این تغییر در آینده تاثیر ملموسی بر عرصه سیاسی می گذارد.
دوم: گروه های کم جمعیت شیعیان و هواداران رژیم ولایت فقیه در ایران و نیز علویان شیعه شده یکی از ابزارهای اجرایی این سیاست راهبردی هستند. گروه اخیر هوادار جریان بازگشت فرع به اصل و به ناگزیر حامی ایران هستند. سیاست ایران توانمندسازی این گروه ها برای نفوذ به کلیه ارکان حکومت و مراکز تصمیم گیری و به طور خاص نهادهای حساس حکومتی مثل ارتش و دستگاه های اطلاعاتی و اقتصاد و آموزش است. اما به هر حال حکومت ایران نمی تواند تغییر گسترده ای در بافت جمعیتی سوریه برای اسکان گروه های جمعیتی شیعه در کوتاه مدت انجام دهد. این پروژه بسیار دراز مدت بوده و نیازمند تلاش های گسترده است. هر پروژه ای باید دارای اهداف غیر کلان و قابلیت اجرایی و سیستماتیک و دراز مدت باشد تا به نتیجه مورد نظر برسد. اما حکومت ایران برای اجرای این پروژه با دو چالش عمده روبروست: چالش نخست: بافت جمعیتی سوریه و ساختار جمعیتی کشورهای لبنان و عراق و یمن و بحرین در کل با یکدیگر تفاوت بنیادین دارند. سنی ها اکثریت جمعیت سوریه را تشکیل می دهد و تعداد شیعیان بسیار ناچیز است. شیعیان در اغلب پژوهش ها درباره کشور سوریه تا قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۹ خورشیدی) به عنوان یک گروه جمعیتی در نظر گرفته نمی شدند. [3]
چالش دوم – معلول مشکل نخست است- شیعیان سوریه به عنوان مجریان بومی این پروژه در مراکز تصمیم گیری ساختار حاکمیت هیچ نقشی ندارند.
در واقع، انقلاب سوريه در افزایش دخالت ایران و عبور از چند مرحله این استراتژی و رسیدن به مراحل اخیر برای تداوم و افزایش حضور دراز مدت سهیم بود. استراتژی حکومت ایران از ترویج تشیع به رویکرد نظامی و پلیسی -امنیتی منتقل شد. حضور ایران در این مرحله با ساخت پادگان های نظامی و اسکان نیروهای خارجی و ایجاد قدمگاه متکی بر گروه های شیعی نوپا و شبه نظامیان شیعه شده سوری در عمل به یک واقعیت تبدیل شد. حملات هوایی و کوچ اجباری مردم و توافقات محلی راه را برای تغییر بافت جمعیتی و باز تولید نقشه پراکندگی اجتماعی و مذهبی مردم سوریه در راستای تامین اهداف ایران هموار کرد. [4]
در اختیار گرفتن مستقیم مراکز تصمیم گیری در ارکان و نهادهای حساس حاکمیت سوریه محور سیاست راهبردی حکومت ایران بعد از انقلاب سوریه است. این نهادها عبارتند از: ارتش و دستگاه های امنیتی ( نفوذ ایران از طریق تسلط بر این دو نهاد به بقیه نهادهای حکومتی گسترش پیدا می کند) و بدهی های مالی و امتیاز دهی سیاسی ایران به سوریه که در سال ۲۰۱۳ میلادی (۱۳۹۲ خورشیدی) رژیم اسد را از سرنگونی نجات داد.
وقتی بحث تغییر بافت مذهبی در سایه دولت مدرن مطرح می شود این تغییر ناگزیر باید با تغییر بافت جمعیتی یا دموگرافی همراه باشد. گرچه سیاست حکومت ایران برای تغییر بافت جمعیتی سوریه به طور عمده بر اکثریت جمعیت سنی این کشور تمرکز دارد اما دامنه این تغییر به دیگر اقلیت های مذهبی و مسیحیان عرب نیز سرایت کرده است. اما با توجه به اینکه این پژوهش به «تغییر بافت مذهبی» اختصاص یافته تنها تغییر بافت مذهبی سنی ها یعنی اکثریت جمعیت سوریه مورد بررسی قرار می گیرد.
سه ابزار عمده تغییر بافت مذهبی در سوریه با توجه به مشاهدات ناظران عبارتند از: الف)تشیع – ب)اعطای تابعیت به پیکارجویان شیعه – ج) کوچ اجباری و اسکان. فعالیت های تبلیغی به عنوان ابزار اصلی تغییر بافت مذهبی در دوره پیش از آغاز انقلاب دنبال می شد اما حکومت ایران بعد از انقلاب سوریه با توجه به فضای جنگی حاکم دو ابزار دیگر را نیز مد نظر قرار داد.
نخست: پراکندگی جغرافیایی فعالیت های تبلیغی شیعی در سوریه
فعالیت های تبلیغی و شیعه گری از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میلادی (۱۳۸۲ تا ۱۳۹۰ خورشیدی) در مناطق خاصی انجام می شد. این فعالیت ها عمدتا با دادن پول و ایجاد مناسبات و منافع اقتصادی و معیشتی بین حکومت ایران و گروه های بومی و توسعه گردشگری مذهبی با راه اندازی مرقد و حسینیه و مراکز آموزشی و غیره دنبال می شد. گرچه این فعالیت ها در همه استان های سوریه به چشم می خورد اما در برخی مناطق بیشتر از دیگر شهرها دنبال می شد.
1-بادیه و جزیره:
در پژوهش «رستاخیز شیعه در سوریه» (۲۰۰۹میلادی -۱۳۸۸ خورشیدی) به این موضوع اشاره کردم که چطور مناطق بادیه سوریه واقع در نزدیکی مرز عراق در معرض بالاترین میانگین شیعه سازی قرار گرفتند تا جایی که میانگین تشیع در این مناطق بیش از ۳۰٪ کل استان های سوریه بود. روستاهایی که در معرض تشیع قرار گرفتند مناطق به هم پیوسته ای از غرب تا شرق بودند. با نگاهی دقیق تر به این مناطق می توان دریافت که این روستاها در کرانه رود فرات و به طور خیلی دقیق تر دامنه این مناطق از شهر ربیعه تا شهر البوکمال به طول ۳۲۰ کیلومتر یعنی در گذرگاه های اصلی که سوریه و عراق و دمشق و حمص و حلب را به یکدیگر وصل می کند کشیده شده است. به عبارت دیگر، کل مناطق مرز شرقی سوریه با لبنان و ساحل سوریه به ویژه لاذقیه و بقاع و بیروت در این محدوده قرار دارند. [5]
تشیع در بادیه سوریه با شیعه سازی قبایل در ازای دریافت مبالغ مالی و ایجاد وابستگی و اشتراک مذهبی با اهل بیت انجام شد. قبایل بسیاری (مثل البکاره و النعیم و الجبول) مدعی شدند نسبشان به اهل بیت می رسد و قبایل دیگری (مثل البکاره) [6] مدعی شدند که نسبشان به امامان فرقه اثنا عشری (مثلا امام باقر) می رسد. [7] اینها تلاش کردند که حتی دلایل و سوابق تاریخی برای این مساله بتراشند و مدعی شدند که جزیره از لحاظ تاریخی شیعه نشین بوده و عثمانی ها در راستای سنی سازی این منطقه فعالیت کردند. [8] البته این ادعا با واقعیت های تاریخی همخوانی ندارد.
روستای حطله [9] واقع در استان دیر الزور در نزدیکی مرز عراق و در مسیر دو گذرگاه زمینی اصلی در نزدیکی رود فرات قرار دارد. این روستا مرکز اصلی فعالیت های شیعی بادیه شده است. [10] شهر الشدادی از اهمیت استراتژیک برخوردار است. [11] این شهر در مسیر مهم ترین شهرهای بادیه (دیر الزور و رقه و حسکه) قرار دارد. بزرگ ترین چاه نفت سوریه در این منطقه مستقر است. الشدادی به مرکز مسافران شیعه حومه حمص و به طور عام شیعه شدگان علوی به مقصد بادیه تبدیل شده است.
39 شهر و شهرک و روستای واقع در بادیه سوریه از جمله رقه و حسکه و دیر الزور در ده سال اول حکومت بشار اسد از طریق پول و امتیازات امنیتی شیعه شدند. هر چند این شیعه گری منجر به ایجاد جریان نیرومند سلفی در این منطقه شد اما این روند متوقف نشد. اینکه این نوشیعیان بعد از انقلاب به نیروی حامی رژیم اسد و تابع ایران تبدیل شوند چندان دور از ذهن نبود. به همین دلیل هم مراکز تشیع از جمله مرکز اصلی فعالیت های تبلیغی در حطله [12] و زیارتگاه عمار بن یاسر در رقه در جریان عملیات زمینی ارتش آزاد برای آزاد سازی بادیه و الجزیره از دست حکومت سوریه در سال ۲۰۱۳ میلادی (۱۳۹۲ خورشیدی) مورد هدف قرار گرفته و نابود شدند. اما این حملات انگیزه ای برای تشکیل نیروهای شبه نظامی شیعی و نیروهای بومی شیعه شده شد. [13]
هر چند اغلب نهادهای شیعی در بادیه و الجزیره در جریان انقلاب از بین رفتند اما فضای نفرت از تشیع ایرانی بر اثر نقش ایران در حمایت رژیم اسد و جنایت های فرقه ای فراوان گروه های شبه نظامی تابع ایران تشدید شد. می توان گفت که روند تغییر بافت مذهبی در این منطقه استراتژیک در جریان انقلاب سوریه متوقف شد اما همزمان با آغاز جنگ فرصت تازه ای برای از سر گیری این روند ایجاد شد. در این مرحله، ساکنان بومی در حومه شرقی دیرالزور به ویژه دو روستای حطله و مراط و شهر البوکمال و مناطق اطراف آن در نزدیکی مرز سوریه و عراق با انگیزه مالی به عضویت گروه های شبه نظامی شیعه در آمدند. [14]
جمعیت شیعه شدگان در سال ۲۰۱۱ میلادی (۱۳۹۰ خورشیدی) [15] با توجه به برخی آمارها چیزی کمتر از ۷۰۰۰ نفر بود که در روند تغییر بافت مذهبی چندان تاثیر گذار نیست. اما باید از زاویه دیگری به این آمار نگاه کرد. این ۷۰۰۰ نفر همگی مورد حمایت مالی و بعد از انقلاب مورد حمایت تسلیحاتی قرار گرفتند. ضمنا این افراد بر اثر جنبش تبلیغی شیعی رو به رشد ظهور کردند. بنابراین این عدد ثابت نخواهد ماند و همواره در حال افزایش است.
2- مناطق علویان:
هر چند علویان یا فرقه نصیریه در سوریه فرقه منشق و نکوهش شده در مذهب شیعی به شمار می روند اما با این حال پدیده علویان شیعه شده در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی (۱۲۳۰ خورشیدی به بعد) ظهور و گسترش پیدا کرد. نخستین مسجد در کوهستان های علویان در سال ۱۸۶۹ میلادی (۱۲۴۸ خورشیدی) ساخته شد. [16] اما با این حال تلاش های گسترده ای از سوی مبلغان شیعه از لبنان و عراق در چهار دهه گذشته (به دنبال کودتا و به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۹۷۰ میلادی-۱۳۴۹ خورشیدی) برای بازگشت «فرع علوی» به اصل شیعی انجام شد. این پدیده به یک جریان نخبه گرا تبدیل شد. مرکز اصلی این جریان در شهر القرداحه (زادگاه اسد) بود. اغلب نخبگان وابسته به این جریان چهره های مذهبی و تحصیلکرده بودند. این عده به دنبال شکستن انزوای طولانی مدت علویان بودند. جریان سنتی به این پدیده به عنوان عامل تهدید کننده هویتی نگاه می کرد اما از طرفی، جامعه علویان که اصلا زیر بار محدودیت ها و آداب و سنن دست و پا گیر مذهبی نمی رفت این پدیده را همچون باری بر دوش خود تلقی کرد. [17] به هرحال، همین طبقه تحصیلکرده متصدی پست های حکومتی و مدیریتی شده و پایه و اساس حکومت اسد را تشکیل داد.
کوهستان های علویان بر بخش گسترده ای یعنی چیزی حدود ۴۰٪ از ساحل سوریه اشراف دارد. اغلب جمعیت سنی نشین سوریه در شهر لاذقیه متمرکز شده است. شهر طرطوس مرکز علویان است. سلسله کوهی بین ساحل و دشت های سوریه قرار گرفته و از این رو، مسیرهای زمینی به سمت ساحل یا باید از حلب به سمت ادلب و پل الشغور و از آنجا به لاذقیه و بقیه مناطق ساحلی عبور کنند و یا از شهر حمص و طرطوس و از آنجا به بقیه مناطق ساحلی کشیده می شوند. ایران به دلیل همین موقعیت جغرافیایی به دنبال شیعه سازی علویان و تقویت جریان «بازگشت فرع علوی به اصل شیعی» است. اما دلیل دیگر و مهم تر این است که علویان زمام امور سوریه را در اختیار دارند و نفوذ به کلیه ارکان حکومت باید از طریق نفوذ در میان علویان و وابسته کردن آنها به ایران انجام شود. از این رو، تغییر بافت مذهبی در اینجا از اهمیت بسزایی برخوردار است.
جنبش تشیع در مناطق علوی نشین از سابقه طولانی برخوردار است. به همین دلیل، شمار شیعه شدگان در این مناطق بیشتر از مناطق سنی نشین است. علویان حدود ۷۰٪ جمعیت شیعه شده سوریه را تشکیل می دهند. [18] انجمن بستان (تاسیس ۱۹۹۹ میلادی-۱۳۷۸ خورشیدی) که توسط رامی مخلوف (پسر دایی بشار اسد) تامین مالی می شود و زیر نظر او قرار دارد به ترویج و گسترش تشیع در میان علویان پرداخت. این گروه یکی از نهادهایی است که فعالیت های تبلیغی شیعی بین علویان و به طور عام در مناطق ساحلی سوریه را تامین مالی می کند. انجمن بستان از طریق گروه «مجمع الرسول الاعظم» (که شامل مسجد و مدرسه و حسینیه است) و یا اعزام دانشجو در قالب گروه های آموزش مذهبی به دانشگاه های ایران و حمایت مالی و ایجاد مراکز آموزش مذهب جعفری [19] به فعالیت های شیعه سازی می پردازد. انجمن بستان مثال بارز تحول در فعالیت های تبلیغی شیعیان در مناطق ساحلی سوریه در دوره جنگ است. این سازمان «خیریه» به سرعت به مرکزی برای عضو گیری و جذب نیروهای شبیحه (نیروهای لباس شخصی سرکوبگر) از علویان و داوطلبان شیعه و شیعه شده تبدیل شد. این نیروها برای پیکار در قالب گروه های شبه نظامی و غیر رسمی حکومتی اعزام می شدند و یا در دستگاه های امنیتی گوناگون به کار مشغول شدند. [20] در این میان، خانواده کشته شدگان هوادار حکومت اسد به دلیل برخورداری از پشتوانه اقتصادی قوی نقش مهمی در گسترش فعالیت های تبلیغی ایفا کردند. این فعالیت ها بخشی از بسیج همگانی علویان برای حمایت از نظام اسد به شمار می رود. [21] اما آسیب و ضربه ای که علویان بر اثر این جنگ دیدند آنها را در آستانه نابودی قرار داده و خسارت وارده به علویان با هیچ فعالیت تبلیغی قابل جبران نیست.
3- اطراف دمشق:
منطقه اطراف و حومه دمشق از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این مناطق سنی نشین هستند. بیشترین تمرکز شیعیان دمشق در خود شهر دمشق و در محله های خاصی مثل محله های الامین و الجوره (جعفر صادق) و المتاوله (در جبل قاسیون) قرار دارد. سابقه حضور شیعیان در این مناطق تنها به چند دهه گذشته برمی گردد. شیعیان به تازگی یعنی از سال ۱۹۹۰ میلادی (۱۳۶۹ خورشیدی) در محله های «عماره جوانیه» واقع در دمشق قدیم، مکان زیارتگاه سیده رقیه مستقر شدند.
افزایش حضور شیعیان در پایتخت و اجرای طرحی مثل منطقه «ضاحیه جنوبی» در بیروت برای اجرای استراتژی ایران ضروری به نظر می رسد. منطقه سیده زینب و روستاهای «غوطه جنوبی» (مثل یلدا و ببیلا) واقع در نزدیکی فرودگاه بین المللی دمشق گزینه های بسیار مناسبی برای تطبیق استراتژی ایران هستند. شاید حکومت ایران تصور می کند که افزایش جمعیت شیعیان یعنی ایجاد یک اقلیت شیعی فعال و موثر در حومه پایتخت منجر به تکرار سناریوی حزب الله شده و یک مسیر زمینی به سوی منطقه شیعه نشین البقاع در لبنان ایجاد می کند. در نتیجه این گروه جمعیتی در صورت وقوع تحرکات برای تغییر یا تضعیف رژیم هوادار شیعیان مسئولیت دفاع از دمشق را به عهده خواهد گرفت. [22]
حکومت ایران با ایجاد مرکزی برای شیعیان (زیارتگاه و بارگاه سیده نفیسه) در غوطه غربی و درست در شهر داریا در سال ۱۹۹۹ میلادی (۱۳۷۸ خورشیدی) در نزدیکی جاده دمشق- بیروت و فرودگاه نظامی المزه [23] اهداف استراتژیک و روشنی را دنبال می کرد. این اقدامات بیانگر این است که برنامه سیستماتیکی در حال اجرا است اما با این حال روند شیعه سازی با ایستادگی و نارضایتی مردم این مناطق روبرو شده و به مظهری از ایستادگی و مقاومت در مقابل شیعه گری غیر بومی و خارجی تبدیل گشته است. از این رو، هزاران تن از شیعیان به خصوص عراقی و نیز لبنانی و خلیجی و افغانی در این مناطق اسکان داده شده اند.
فعالیت های تبلیغی شیعیان محدود بوده و شیعه سازی هم به تبع آن بسیار محدود است. با وجود همه امتیازاتی که به شیعه شدگان اعطا می شود اما این روند مورد قبول مردم نیست. مناطق اطراف دمشق به مراکز تشیع و شیعه شدگان سوریه تبدیل شده است. مرقد سیده زینب نقش مهمی در این میان ایفا کرده و مرکزی برای جذب و آموزش شیعه شدگان شده و حوزه های علمیه فراوانی در آنجا دایر شده و آیین های شیعی رسما در این منطقه برگزار می شود.
دوم: اعطای تابعیت..ابزاری برای تغییر بافت جمعیتی و مذهبی
مقاومت و عدم قبول تشیع و تغییر بافت مذهبی به ویژه با انگیزه های سیاسی علنی در کشوری مثل سوریه که زمانی مرکز حکومت بنی امیه بوده قابل فهم است. اما حکومت ایران برای تغییر بافت جمعیتی و مذهبی در سوریه به راهکارهای آسان تر و کوتاه مدت تر و اغوا کننده مثل «اعطای تابعیت» روی آورده است. این مساله در سال ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۶ خورشیدی) بحث برانگیز شد. [24] در آن زمان، این بحث بیشتر متکی بر گمانه زنی ناشی از بی اعتمادی به اقدامات حکومت اسد و چشم انداز تیره و تار تشیع در سوریه بود و مدارک ملموسی در این زمینه وجود نداشت.
در یادداشت های سردار احمد همدانی [25] آمده که دخالت ایران در سوریه در مارس ۲۰۱۳ میلادی (اسفند ۱۳۹۱ خورشیدی) آغاز شد. حکومت اسد در این دوره در آستانه سرنگونی قرار داشت. از این رو برنامه راهبردی نظامی برای دفاع از رژیم اسد و نجات آن از خطر سرنگونی تدوین شد. این برنامه مبتنی بر تشکیل گروه های شبه نظامی و غیر رسمی بومی به رهبری علویان بود. کارشناسان سپاه هم به اینها خدمات استشاری می دادند. گروه های شبه نظامی خارجی شیعه هم از کشورهای مختلف اعزام می شدند. این گروه ها از نیروهای مزدور و نیز نیروهای حزب الله تشکیل می شدند. بدین ترتیب اعطای تابعیت کشور سوریه یکی از امتیازاتی بود که به مزدوران و خانواده هایشان بعد از پایان خدمت با توجه به شروط قرارداد اعطا می شد. هر چند اطلاعات دقیقی در مورد مراکز ثبت احوالی که در آنها اسامی کسانی که به تازگی تابعیت سوریه گرفتند وجود ندارد اما به گفته شاهدان عینی روند اعطای تابعیت در چهار منطقه اصلی یعنی دیر الزور، حمص و حومه، دمشق و لاذقیه و حومه متمرکز شد.
اسناد ثبت احوال در تدمر (شهری واقع در حمص) یکی از نمونه های بارز در مورد روند اعطای تابعیت به این نیروها است. یکی از اسنادی که به عنوان «بسیار محرمانه» طبقه بندی شده است در روز ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ میلادی (۲۵ آبان ۱۳۹۳ خورشیدی) از وزیر دادگستری خطاب به رئیس دادسرای عمومی تدمر ارسال شده است. این نامه به منظور «تسهیل معاملات و تحقیقات ضروری در پرونده کسانی که در بادیه هستند (نیروهای خودی) نگاشته شده است. بادیه زیر نظر شعبه امنیت نظامی در تدمر (…) قرار دارد. خواهشا برای تسریع معاملات مربوط به این افراد و ارسال آن به مرکز ثبت احوال تدمر اقدام شود. این نامه با توجه به سند ۱۲۳۶۶/۱۱ مورخ ۹ نوامبر ۲۰۱۴ میلادی (۱۸ آبان ۱۳۹۳ خورشیدی) که توسط رئیس دفتر امنیت ملی در این باره نگاشته شده تدوین می شود. [26] البته عبارت «خودی» در اسناد دیگری هم به کار رفته که مقصود همان نیروهای خارجی هوادار حکومت سوریه هستند. [27] به گفته برخی قاضیان که به این پرونده ها دسترسی داشتند اغلب کسانی که تابعیت سوری گرفتند افغانی و عراقی و ایرانی هستند.
اسد در ۲۶ جولای ۲۰۱۵ میلادی (۴ مرداد ۱۳۹۴ خورشیدی) در جمع نمایندگان سازمان های مردمی گفت «مرز و بوم کشور متعلق به ساکنان یا شهروندان آن نیست بلکه به کسانی تعلق دارند که از مرزهای کشور دفاع می کنند.» [28] این اظهارات به روشنی به فرآیند اعطای تابعیت به پیکارجویان شیعه کشورهای مختلف اشاره دارد. هنوز آمار دقیقی در مورد شمار نیروهای پیکارجوی شیعه که برای دفاع از رژیم اسد می جنگند و از تابعیت سوری برخوردار شدند وجود ندارد. اما به هر حال با توجه به جمعیت بیش از ۸۰ هزار نفری نیروهای شبه نظامی و پیکارجو و اینکه بسیاری از این افراد با پایان مدت خدمتشان به کشورشان باز می گردند و با توجه به اینکه خانواده های آنها هم تابعیت سوری می گیرند (البته هنوز ابهاماتی در این مورد وجود دارد) می توان گفت شمار این افراد از یک میلیون نفر در چهار سال گذشته هم بیشتر است.
اما این تنها یک پروسه اعطای تابعیت نیست بلکه چندین پروسه اعطای شهروندی سوریه در حال جریان است. همچنین انواع گوناگون تابعیت و شروط گوناگونی برای متقاضیان و شمار آنها وجود دارد. اما این اسناد (که به عنوان محرمانه طبقه بندی شده اند) هنوز ناشناخته هستند. این امید در صورت دستکاری این اسناد وجود دارد که فایل های اینترنتی اینها در مراکز ثبت احوال نگهداری می شود. گروه های اپوزیسون توانستند از طریق برخی چهره هایی که در آغاز انقلاب از نظام سوریه جدا شدند به برخی از این اسناد دست پیدا کنند.
هرچند سرشماری خاصی در مورد جمعیت کشور و نیز پناهجویان در هفت سال گذشته توسط حکومت سوریه انجام نشده است اما محمد اکرم القش رئیس سازمان امور خانواده سوریه در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷ میلادی (۲۳ آذر ۱۳۹۶ خورشیدی) اعلام کرد جمعیت سوریه ۲۸ میلیون نفر بوده و ۲۱ میلیون نفر از این تعداد در خاک سوریه زندگی می کنند! [29] این در حالیست که به گفته مرکز آمار رسمی دولت سوریه در اواخر ۲۰۱۱ میلادی (۱۳۹۰ خورشیدی) یعنی قبل از انقلاب جمعیت سوریه بالغ بر ۲۰ میلیون و ۸۶۶ هزار نفر بوده است. [30] بنا به آمار سازمان ملل شمار پناهجویان سوریه در کشورهای همسایه و دیگر کشورها بیش از ۵ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر است. [31] یک میلیون نفر در سال های جنگ ویرانگر کشته شده اند. نام بسیاری از نوزدانی که در داخل و خارج سوریه به دنیا آمده اند هنوز در سازمان ثبت احوال قید نشده است که در این صورت احتمال وقوع عملیات گسترده اعطای تابعیت وجود دارد. این آمار عجیب و غریب جمعیت که چیزی بیش از ۴ میلیون نفر پیش بینی شده تنها در صورت اعطای تابعیت های بی رویه قابل تفسیر است. سازمان ملل در اوایل جولای ۲۰۱۷ میلادی (تیر ۱۳۹۶ خورشیدی) اعلام کرد جمعیت سوریه ۱۸ میلیون و ۲۷ هزار نفر است. [32]
سوم: تاثیر کوچ اجباری و اسکان بر بافت جمعیتی و مذهبی سوریه
اغلب پژوهش های چند سال گذشته به مساله کوچ اجباری و تغییر بافت جمعیتی و دموگرافی اشاره کرده اند. اما در واقع چنانچه فرآیند کوچاندن با اعطای تابعیت یا شهروندی همراه نباشد منجر به تغییر بافت مذهبی سوریه نمی شود. این سیاست منجر به «نابودی انقلاب» می شود و نه تغییر بافت جمعیتی. مقصود این است که «این پروسه منجر به نابودی پایگاه مردمی هوادار انقلاب شده و عبرتی برای دیگر مناطق می شود که تداوم حمایت از گروه های متخاصم با حکومت شهرهای انقلابی و ساکنانشان را به ورطه نابودی و کشتار و کوچ اجباری می کشاند.» [33] البته کوچ اجباری لزوما به معنای اسکان دادن نیست چرا که اسکان نیازمند گروه های جمعیتی جایگزین است که انجام آن به این سادگی نیست. فرآیند اسکان در بیشتر موارد در سوریه انجام شده و فرآیند اعطای تابعیت هم در جریان است که به تدریج موجب تکمیل پروسه اسکان و تقویت حضور این نیروها می شود. اجرای این طرح با طولانی تر شدن جنگ آسان تر به نظر می رسد.
حکومت اسد از ژوئن ۲۰۱۱ تا دسامبر ۲۰۱۲ میلادی (خرداد ۱۳۹۰ تا آذر ۱۳۹۱ خورشیدی) به دامن زدن به اختلافات مذهبی و ترویج تندروی و افراطی گری مذهبی پرداخت. حکومت در این دوره به کشتار فرقه ای مردم و حتی کودکان شیرخواره [34] با استفاده از اسلحه سرد و تحریک احساسات مذهبی (مثلا مجبور کردن مردم به سجده در برابر تصاویر بشار اسد) و خروج گروه های جهادی افراطی از زندان ها (از مه ۲۰۱۱ میلادی – اردیبهشت ۱۳۹۰ خورشیدی) پرداخت. حکومت سوریه با این اقدامات در صدد تغییر جهت انقلاب از تغییر نظام برای رسیدن به آزادی و کرامت انسانی به یک جنگ تمام عیار سنی -شیعی/علوی بود. ده ها هزار نفر به دلیل این اقدامات جنایتکارانه از خانه و کاشانه خود آواره شدند و این کوچ اجباری با اسکان گروه دیگری همراه نبود چرا که گروه های جمعیتی دیگری که جایگزین این افراد شوند در آن زمان وجود نداشتند.
نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره نمود این است که کوچ اجباری در مناطق دارای بافت فرقه ای و مذهبی گوناگون با فرآیند اسکان همراه نبود اما به هر حال بافت جمعیتی این مناطق دچار تغییر شد چرا که کوچ اجباری گروه جمعیتی خاص منجر به تغییر بافت مذهبی و دینی در آن منطقه می شود. این مورد به خصوص در مناطق ساحلی سنی نشین (بیضا و بانیاس و حوله) و شهر حمص صدق می کند. این مناطق شاهد کشتارهای فرقه ای و کوچ اجباری و سیستماتیک بودند. کوچ اجباری در این مناطق منجر به تغییر گسترده بافت مذهبی شد. فرآیند کوچ اجباری در اکثر محله های سنی نشین انجام شد و محله ها و روستاهای علوی نشین در معرض کوچ اجباری قرار نگرفتند.
کوچ اجباری با عناوین مختلفی از جمله «توافقنامه آشتی» و «توافقنامه خروج» انجام شد. این فرآیند به دنبال سقوط شهر القصیر واقع در نزدیکی مرزهای لبنان و سوریه در ژوئن ۲۰۱۳ میلادی (خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی) و نیز پس از سقوط شهر داریا در اواخر اوت ۲۰۱۶ میلادی (شهریور ۱۳۹۵ خورشیدی) انجام شد. شهر داریا نقطه عطفی در این پروسه بود. ۳۰۰ خانواده عراقی به سرعت به جای ساکنان اصلی اسکان داده شدند. [35] به احتمال زیاد افرادی که اسکان داده شده اند از جمله کسانی هستند که به تازگی از تابعیت سوری برخوردار شده اند. این عملیات در مناطق دیگری هم از جمله حلب دنبال شد. گروه های شبه نظامی عراقی در دسامبر ۲۰۱۶ میلادی (آذر ۱۳۹۵ خورشیدی) کنترل حلب را در اختیار گرفتند و همه ساکنین بخش شرقی حلب در معرض کوچ اجباری قرار گرفتند. توافقنامه موسوم به «توافقنامه شهرهای چهارگانه» [36] شامل کفریا و الفوعه و الزبدانی و مضایا در آوریل ۲۰۱۷ میلادی (فروردین ۱۳۹۶ خورشیدی) میان ایران و برخی گروه های نظامی سوریه امضا شد و به کوچ اجباری ۳۸۰۰ نفر انجامید. این افراد در شهرهای الزبدانی و مضایا واقع در نزدیکی مرزهای لبنان توسط نیروهای حزب الله لبنان محاصره شده بودند. در مقابل اما ۱۵۰۰ نفر از روستاهای شیعه نشین کفریا و فوعا خارج شدند. ساکنان این دو روستای شیعه نشین در شهر سنی نشین القصیر اسکان داده شدند. بافت جمعیتی این شهر به دنبال کنترل حزب الله بر این شهر و کوچ اجباری مردم آن در کل دستخوش تغییر شد.
عملیات کوچ اجباری [37] و اسکان در نواری از دمشق تا مرزهای لبنان و در کل مرزهای سوریه و لبنان تا طرطوس و نیز حومه حمص از جمله الحوله و الزاره و بانیاس و البیضا و قلعه المرقب واقع در نوار ساحلی و شهر حمص دنبال می شود. این مناطق به یکدیگر پیوسته هستند و از آن به عنوان مثلث علوی-شیعی یاد می شود که این منطقه را از دمشق تا طرطوس از بقیه مناطق سوریه جدا می کند. دو هدف در این پروژه دنبال می شود: نخست: قدرت گیری نظام سوریه در نوار بین دمشق و مناطق ساحلی که از آن به عنوان مرکز ثقل سیاسی حکومت یاد می شود. دوم: توانمند کردن حزب الله لبنان برای تشکیل منطقه حائل در مرز لبنان و سوریه تا بدین وسیله حزب الله از تاثیر منفی جنگ سوریه در امان بماند. [38] فرآیند کوچ اجباری مناطق دیگری را هم دربرگرفته که از لحاظ اهمیت دست کمی از مناطق یاد شده ندارند. این طرح به طور عام در راستای استراتژی کلان ایران برای تغییر بافت جمعیتی در مناطقی مثل حلب و تدمر و دیرالزور قرار دارد. این سه منطقه به عنوان مسیرهای اصلی گذرگاه های زمینی به مدیترانه شناخته می شوند.
البته روند تغییر بافت جمعیتی با ابزارهای نرم مثل خرید ملک به خصوص در دمشق و اطراف آن و مناطق نزدیک به کاخ ریاست جمهوری (دقیقا در محله مزه) یا تصمیم گیری ها درباره ساختار شهری در خصوص انهدام و بازمهندسی کامل برخی محله های حمص و دمشق انجام می شود. [39]
کوچ اجباری منجر به آوارگی دست کم ۴ میلیون سنی عرب شده است. این تغییر عظیمی به شمار می رود. اما تداوم این رویکرد به نتایج جنگ و راه حل سیاسی احتمالی بستگی دارد. [40]
پایان: چالش پابرجا و راهکار پیشنهادی
آشنایی با روند تغییر بافت مذهبی سوریه در پیش بینی تحولات آینده و وضع یک سیاست راهبردی مناسب برای مقابله با این چالش در سوریه سهیم است. باید به این نکته توجه کرد که تغییر بافت مذهبی سوریه بخشی از استراتژی جامع ایران برای تغییر بافت مذهبی جهان سنی و کشورهای عربی است. البته بحث های زیادی در مورد این وجود دارد که آیا کنترل تاثیر مذهبی ایران از طریق مهار نظامی این کشور و حمایت از افزایش نفوذ کشور رقیب ایران در سوریه یعنی روسیه امکانپذیر است یا خیر. طرفداران این نظریه می گویند ایران فاقد استراتژی روشنی بوده و حضور نظامی ایران ربطی به تغییر بافت مذهبی در سوریه ندارد. البته این نظریه غیر واقعی است چرا که ایران کنترل سوریه را در اختیار دارد و به عمق و ارکان حاکمیت و مراکز تصمیم گیری هم به شکل سیستماتیک نفوذ کرده است.
برخی هم می گویند روند تغییر بافت مذهبی در سوریه با استناد به کوچ اجباری موفقیت بار نیست «چرا که جمعیت سنی های سوریه یا کشورهای منطقه خیلی بیشتر از گروه های مذهبی دیگر است. » [41] اما در این نظریه که مبتنی بر واقعیت های دموگرافی کنونی است به این مساله توجه نشده که تغییر این واقعیت ها با توجه به سیر تحولات سوریه چندان بعید نیست.
ابزار اصلی ایران در اجرای این سیاست راهبردی همان جنبه مذهبی است. ایران از این ابزار در افزایش نفوذ در منطقه بهره می گیرد. [42] برنامه استراتژیک سپاه برای دخالت نظامی در سوریه و نجات رژیم اسد توسط سردار احمد همدانی تدوین شد و بر چهار محور اصلی مبتنی بود: جنبه نظامی و امنیتی و اقتصادی و مذهبی. به گفته همدانی موضوع نظامی و امنیتی مورد توجه قرار گرفته و بخش اقتصادی و مذهبی در درجه بعدی اولویت بندی ها قرار گرفتند. [43] حالا این برنامه گویا دستاوردهایی داشته اما شرایط میدانی سوریه سیال و تغییر پذیر است. شاید کشورهای قدرتمند سنی به اهمیت برنامه های راهبردی ایران پی برده و اقداماتی در راستای مقابله با این طرح اتخاذ کرده و نگذارند تا این واقعیت سیال به واقعیت ثابت تبدیل شود.
بی تردید تدوین استراتژی کلان برای مقابله با برنامه های ایران به راه اندازی موسسات پایش و تخصصی در همه کشورهای عربی برای زیر نظر گرفتن افزایش نفوذ ایران نیاز دارد. تشکیل نهادهایی از این دست می تواند با ارائه اطلاعات و پیگیری دقیق تحولات در اجرای برنامه هایی برای مقابله با تغییر ساختار مذهبی سوریه موثر و در توسعه و اصلاح خود این برنامه ها سهیم باشد. همچنین تدوین برنامه راهبردی مشترک در کشورهای عربی و برخی کشورهای سنی قدرتمند مثل ترکیه برای مقابله با تاثیر مذهبی ایران در تغییر بافت جمعیتی منطقه و وضع برنامه های دراز مدت و میان مدت ضروری و مهم به نظر می رسد.
«همزمان با تداوم جنگ سوریه گروه های مسلح شیعه در سوریه به فعالیت خود ادامه خواهند داد. ایران هم با استناد به این گروه ها در راستای تثبیت قدمگاه در شرق و در میان جامعه شیعیان (…) فعالیت می کند. ایران با تبدیل این گروه ها به نسخه هایی از (حزب الله) با عناوین و ساختار و وابستگی های مشابه به دستاورد بزرگی دست یافته است. این مساله این فرصت را در اختیار ایران قرار می دهد تا با ایجاد و تثبیت نفوذ سخت تر قدرت خود را هر چه بیشتر در سوریه به نمایش بگذارد.» [44] اولین گام در راستای تضعیف ایرانی ها و جلوگیری از حضور همیشگی آنها و تثبیت حضور و نفوذشان در سوریه همان بازسازی و بازتشکیل ارتش سوریه و تفکیک و بازتشکیل دستگاه های امنیتی است. این کلید بی ثباتی و تضعیف ایران در سوریه بوده و باید به عنوان بندی از بنود توافق سیاسی آینده در سوریه در نظر گرفته شود. ایجاد راهکار نظامی به سود ایران منجر به تداوم حضور ایران و کنترل این کشور بر مراکز تصمیم گیری سیاسی و امنیتی سوریه و تداوم تغییر ساختار مذهبی سوریه برای مدت های طولانی می شود.
یکی از اهرم های دخالت ایران در سوریه – و کشورهای دیگر- تضعیف و از بین بردن هویت ملی است. البته نظام سوریه با از بین بردن بافت اجتماعی سوریه در نزدیک به پنجاه سال گذشته به منظور کنترل جامعه و گروه های اپوزیسیون نقش عمده ای در این زمینه ایفا کرده است. هنگامی که رژیم سوریه از پس اعتراضات گسترده و کوبنده مردم علیه خود بر نیامد از ایران برای انجام تغییر ساختار جمعیتی کمک خواست. نظام سوریه و حکومت ایران هر دو در این مساله ذینفع هستند.
اما به هر حال شرایط کنونی هر چه باشد واقعیت این است که واقعیت ثابتی در سوریه وجود ندارد و همه چیز به نتایج جنگی که پایان آن به این نزدیکی ها نیست بستگی دارد.