مکتب عرفانی.. پشت کردن به خط مشی حوزه علمیه قم (افول یک نظریه و قدرت گیری ایدئولوژی)

https://rasanah-iiis.org/parsi/?p=1701

توسطمحمد سيد صياد

در حوزه های علمیه ایران دو جریان فکری تفکیک و فلسفه و عرفان وجود دارد. خمینی و یارانش از پیروان جریان فلسفی عرفانی هستند. این دو مکتب اصلی ترین جریان های فلسفه در علوم حوزوی در ایران (قم و مشهد) و جهان عرب (نجف و جبل عامل)‌ به شمار می روند. تحلیل و بررسی این دو مکتب فکری منجر به فهم رفتارهای ایران نه تنها در حوزه سیاسی بلکه در بخش فکر و اندیشه و فلسفه می شود. این نگاه تحلیلی نه تنها مشکلات روبنایی بلکه مبانی فلسفی که پایه گذار ساختار علمی حوزه هستند را مورد کنکاش قرار می دهد. از این رو، در این نگرش اولویت با مبانی این جریان های فکری است نه عوامل ظاهری و نتایج آنها. کما اینکه، آگاهی از چارچوب ها و بنیان های اندیشه سیاسی معاصر شیعه به ویژه در بدنه حاکمیت در ایران و آشنایی با طیف بندی ها و جریان های غالب و فرعی با این نگاه تحلیلی امکان پذیر می شود. حوزه علمیه و ساختار آن و دروس فقهی و فلسفی معاصر مبنای اصلی ایدئولوژیکی دولتمردان و روحانیون به شمار می رود. از این رو، هدف مورد نظر پژوهش حاضر بررسی تشریحی عمیق و موشکافانه این نهاد است.
آگاهی از جریان های علمی و فلسفی شیعی در حوزه علمیه بستر ساز فهم روند استنباط احکام و صدور فتوا می باشد. شناخت این عوامل مبنای فهم موتور محرکه رویکرد سیاسی و رفتارشناسی حکومت ولائی در ایران است. همزمان با روشن شدن مفهوم نقش بنیاد گرایانه خمینی و پیروی وی از جریان فلسفی عرفانی در ایران می توان به این مساله پی برد که براهین روایی و اسنادی که در باب نظریه ولایت فقیه مبتنی بر نگرش فراگیر سیاسی و اجتماعی و تشریعی و قانونی خمینی اقامه می شوند پشتوانه قوی برای اثباتشان وجود ندارد. در نظریه ولایت فقیه خمینی تلاش شده تا با نادیده گرفتن این شکاف متدولوژیک جایگزینی مثل برهان عقلی و جدلی و فلسفی برای کمبود دلایل عقلی و روایی مطرح شود. بعدها منطق دیالکتیک به عنوان ویژگی عام و اصول ثابت سیاسی روحانیون حکومتی در ایران بروز کرد و آنها به تدریج از مبانی ثابت مذهبی فاصله گرفته و به جریان های فلسفی و بحث و جدل و عرفان روی آوردند.[1] بدین ترتیب، میراث فقه شیعی و فلسفه و عرفان با یکدیگر درهم آمیخته و مکتب نوپایی به عنوان «مکتب حکمت متعالیه» در خط مشی عام تشیع توسط ملاصدرا پایه ریزی شد. خمینی و طباطبایی با بهره برداری سیاسی از مکتب حکمت متعالیه آن را احیا کرده و عناصر جدیدی به آن افزودند.
اندیشمندان شیعه بر این باورند که حذف جریان عرفانی و فلسفی از الگوی انقلاب ایران امکان پذیر نیست. بررسی جنبه عقیدتی و غیبی الگوی ایمانی و رسالت محور برای فهم رفتار ایران و پروژه واقعی خمینی مهم به نظر می رسد. بنابراین، تکوین دیدگاه درست و منطقی بدون در نظر گرفتن نقش این ایدئولوژی امکان پذیر نیست. [2] مکتب تفکیک در واکنش به شکل گیری جریان فلسفه و عرفان ایجاد شد. [3] جریان تفکیک خط اصیل و اصلی تشیع بوده که سابقه آن به دوره فقهای قدیم شیعه برمی گردد.
می توان گفت نظریه ولایت فقیه ریشه در مبانی عام جریان عرفان و فلسفه دارد. این جریان که توسط خمینی و طباطبایی در قم پایه ریزی و احیا شد مدیون و مبتنی بر فقه سنتی غالب آن زمان و میراث فقهی و حوزوی نیست و لذا کلیه حوزه های علمیه شیعی از همان آغاز مطرح شدن نظریه ولایت فقیه مورد نظر خمینی به مخالفت و انتقاد از آن برخاستند. اما این نظریه به سرعت در ساختار حاکمیت تثبیت گردید و در قانون اساسی و مقررات کشوری نهادینه شد و نهادهای فقه سنتی که مانع بزرگی بر سر راه ادعاهای نظریه جدید بودند از میان برداشته شدند. این نظریه نوپا در تقابل با مکتب های اصیل و ریشه دار حوزوی و وابستگی مذهبی قرار گرفت.
در این پژوهش ضمن ارائه تعریف روشن از جریان های تفکیک و عرفانی و فلسفی تاثیر این دو جریان بر روی تعیین نحوه استنباط و اجتهاد در حوزه سیاست و رفتار اجتماعی و موسسات فهم متن و بیان و تفسیر مورد بررسی قرار می گیرد. کما اینکه پژوهش حاضر به تاثیر این دو جریان بر نظریه ولایت فقیه از لحاظ سیاسی می پردازد.

نخست: جریان تفکیک و خط مشی حوزه علمیه قم
مکتب تفکیک یک جریان معارفی بوده که در مشهد و در واکنش و انتقاد از جریان عرفانی شکل گرفت. فهم نصوص و معارف ناب با توجه به این نگرش با بهره گیری از فلسفه و منطق و علوم کلامی و عرفان امکان پذیر است. بنیانگذاران جریان تفکیک بر این باورند که می بایست میان روش های مختلف دسترسی به حقایق و علوم تفکیک و تفاوت قائل شد. این گروه مخالف تفسیر و فهم نص قرآنی از طریق مباحث فلسفی و کلامی هستند. بنیانگذاران جریان تفکیک می گویند «کاربرد عقل و علومی که محصول عقل است در فهم دین امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر این گروه نه تنها معتقد به جداسازی محصولات عقلی و احکام و پیش فرضیه های ناشی از علوم و معارف بشری هستند بلکه آنها می گویند که باید این تفکیک و جداسازی انجام شود.»‌ [4] در واقع مکتب تفکیک و جریان شیرازی و اخباری و سلفی گری شیعی در ایران شباهت های فراوانی با یکدیگر دارند. [5] البته جریان تفکیک و فرقه های اعتدال گرای فراوان دیگری با یکدیگر شباهت دارند. این فرقه ها با جایگزین شدن عرفان و تصوف و مباحث و جدل فلسفی به جای برهان شرعی مخالف هستند چرا که برهان شرعی از دیدگاه این عده از قدسیت و اعتبار برخوردار بوده و نمی توان استدلال فلسفی و عرفانی را جایگزین آن نمود. این گروه با مطرح شدن نظریه ولایت فقیه مورد نظر خمینی به عنوان یک اصل قطعی اعتقادی مخالف بوده و آن را تنها یک اجتهاد قابل مناقشه و اشکال می دانند. آنها استدلال عرفانی و فلسفی را با استدلال شرعی برابر نمی دانستند و استدلال شرعی را ثابت تر و قطعی تر و مقدس تر تصور می کردند. [6]
میرزا مهدی اصفهانی (۱۸۸۵-۱۹۴۶ میلادی) (۱۲۶۳- ۱۳۲۴ خورشیدی) جریان تفکیک را تاسیس کرد. [7] او از شاگردان آخوند خراسانی مرجع تقلید شیعیان و نائینی بود. نائینی مولف کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» و نظریه پرداز مشروطه به شمار می رود. او از نائینی اجازه اجتهاد گرفت و به مشهد سفر کرد و در آنجا مکتب حوزوی به عنوان جریان تفکیک را بنیاد نهاد. این جریان توسط محمد رضا حکیمی گسترش یافت. اصفهانی ضمن توجه و اهتمام به فلسفه و عرفان «میان معارف الهی و معارف بشری فرق می گذارد.» او به بطلان معارف بشری و استناد کامل به قرآن و احادیث امامان معصوم قائل است.» [8] میرزا اصفهانی بر این باور است که فلسفه و عرفان مانع استفاده از منابع امامان معصوم می شود. او می گوید «سبب ترجمه فلسفه و ترویج تصوف- که هر دو از یونان سرچشمه گرفته است- چیزی جز سیاست غلبه و چیرگی بر علوم اهل بیت نیست. خلفا با این سیاست خواسته اند تا مردم را از ائمه بی نیاز گردانند و از این رو درهای ترجمه همه مسائل را باز کردند.» [9] این عمل نقض کننده هدف بعثت و از بین برنده آثار نبوت و رسالت است.[10] او قرآن را مقابل علوم فلسفی دانسته و می گوید «از این رو باید از امامان معصوم اطاعت کرده و به مسائل فلسفی و عرفانی توجه نکرد.» [11] این دیدگاه و مخالفت با دریافت علوم به جز از اقوال امامان معصوم نقطه همگرایی اصفهانی و مکتب فقهی اخباری به شمار می رود. حکیمی [12] –معرف و مروج مکتب تفکیک- درباره نامگذاری این جریان می گوید «در نوشته هایم این پیشنهاد را مطرح کردم که این مکتب به نام «مکتب تفکیک» نامگذاری شود تا اشاره ای باشد به ساختارهای معرفتی و عقیدتی جریان خراسان و من نیز این نام را به کار بردم.» [13] حکیمی درباره شیوه تفکیکی ها می گوید «هنگامی که می گوییم مکتب تفکیک یعنی آن جهان بینی که میان سه مبنا و مکتب وحی و فلسفه و عرفان تفاوت و تفکیک قائل است.» [14]
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که جریان ساختار شکن در ایران و اندیشه ساختارشکنانه در اروپا و غرب به طور عام تفاوت قائل شد. نظریه ساختار شکنی (Deconstruction) در غرب برای اولین بار توسط ژاک دریدا (۲۰۰۴-۱۹۳۰ میلادی)‌ (۱۳۰۹-۱۳۸۳ خورشیدی) مطرح شد. دریدا بر این باور بود که هر متن به تعداد مخاطبان خود می تواند برداشت های متفاوت داشته باشد. ساختار حاکم بر متن چند وجهی است و این چند بعدی بودن متن موجب تاویل های گوناگون از آن می شود.[15]
اصول و محورهای کلی مکتب تفکیک از این قرار است: جدایی فلسفه، عرفان و دین – اتکا به ظاهر آیات و روایات و رد هر گونه تاویل- اتکای عقل به وحی – در اختلاف میان عقل و دین، دین مقدم است. تفکیکی ها علوم دینی را بر داده های فلسفه و کلام مقدم می دانند. آنها وارد کردن فلسفه و عرفان به محیط اسلام را مانع فهم درست علوم دینی تصور می کنند. جریان تفکیک آموختن علم کلام و منطق و فلسفه را رد نمی کند اما فهم متون قرآنی از طریق این علوم را نمی پذیرند. تفاوت میان اخباریان و تفکیکی ها از اینجا ناشی می شود چه اینکه جریان اخباری اصول فقه و فلسفه را کلا رد می کند. [16] اخباریان می گویند فلسفه ریشه در تعالیم یونانی و اصول فقه بر گرفته از تعالیم اهل سنت هستند. با این حال گروهی از پژوهشگران شیعه بر این باورند که مکتب اخباری توسط جریان تفکیک احیا شد و گسترش پیدا کرد. [17] اما ایرادی که می توان به این ادعا گرفت این است که جریان تفکیک موفق به جذب گروهی از مراجع بارز و منتقد اخباری گری همچون سید حسین فضل الله و دیگران شد.

بنا براین می توان گفت مکتب تفکیک از جریان های فکری گوناگون تشکیل شده است. این جریان های فکری ضمن اختلاف نظر در موارد فراوان دیدگاه واحدی درباره جدایی فلسفه و عرفان و دین و رد فلسفه حکمت متعالیه ملاصدرا دارند. خمینی و طباطبایی مکتب حکمت متعالیه را گسترش و ترویج کردند و آن را در ارکان حکومت ایران نهادینه ساختند. مکتب فلسفی حکمت متعالیه فضا را برای نرمش و انعطاف پذیری در روش های جدلی و کلامی باز گذاشته که با بهره گیری از این ویژگی ها می توان برداشت های شخصی را وارد علوم دینی و قرآنی نمود و از آنها بهره برداری پراگماتیک در حوزه سیاست و مراکز تصمیم ساز بین المللی نمود. ولی فقیه –تصمیم گیرنده اصلی – با استناد به مکتب حکمت متعالیه اقدامات و تصمیم گیری هایی که احیانا با مبانی دین منافات و تقابل دارند را از لحاظ شرعی و اخلاقی توجیه می کند.

دوم: جریان تفکیک در قم و مشهد
مکتب تفکیک در مشهد و خراسان شکل گرفت و گسترش یافت. این جریان از لحاظ تاریخی ریشه در قم ندارد و مرکز و پایگاه اصلی آن در مشهد است. در مقابل اما جریان عرفان و فلسفه در قم شکل گرفت. [18] جریان تفکیکی به تدریج از مشهد و خراسان فراتر رفته و در سراسر ایران گسترش یافت و دامنه آن حتی به شیعیان عرب در کشورهای عربی مثل آیت الله حسین فضل الله و علامه شمس الدین و دیگران هم رسید. «علما و طلبه حوزه علمیه مشهد عمدتا خود را بی نیاز از پرداختن و آموختن تالیفات فلسفی تصور می کردند و کتاب های فلسفی را گمراه کننده می خواندند.» [19] دروس فلسفی و عرفانی در حوزه علمیه قم ریشه دار بوده و از پایگاه محکمی در میان قشر حوزوی و مذهبی برخوردار است. در واقع علوم فلسفی از تهران و اصفهان -مهد فلسفه- به قم منتقل شد و در دوره طباطبایی در این شهر گسترش یافته و تثبیت شد.
حکیمی با حمایت از مکتب خراسان و انتقاد از مکتب قم می گوید «آگاهان منصف و صاحبان نگرش عمیق معارفی بعد از تامل کافی می دانند که مکتب خراسان در خور احترام و قبول بوده و بزرگان نامدار آن شایسته تجلیل و قدردانی هستند و باید به خاطر دفاع از حرمت حقایق مقدس قرآنی و حدیثی مورد ستایش قرار بگیرند. البته اذعان به این موضوع برای مدرسان و بزرگواران متخصص در فلسفه و شاگردانشان که از آغاز به این شیوه خو و الفت گرفته اند دشوار بلکه بسیار ناگوار است.» [20]
بنابراین می توان گفت عبور از این اختلاف دیدگاه میان دو حوزه قم و مشهد امکان پذیر نیست. در اینجا دو حوزه وجود دارد که یکی علوم فلسفه و عرفان را در فرآیند استنباط فقهی گنجانده و دیگری با رد فلسفه و عرفان از آنها به عنوان علوم یونانی یاد می کند. حوزه مشهد بر این باور است که نمی توان از فلسفه و عرفان در اجتهاد و استنباط و نیز در تدریس علوم حوزوی بهره گرفت. البته تدریس فلسفه و عرفان محل اختلاف جناح های گوناگون جریان تفکیک است. [21]
در واقع دو جریان فکری وجود دارد: حوزه خراسان در مشهد و جریان مکتب متعالیه [22] که جریان غالب در علوم حوزوی حوزه قم است. سعید رحیمیان ضمن تاکید این اختلاف نظر می گوید «بی تردید همه این اختلاف نظر گویای دو سبک تفکر و اجتهاد در دین است. شکی نیست که این دو جریان در نظر دارند تا با کوشش و شیوه خاص خود به حقایق و معارف دینی و استنتاج صحیح و معقول از دین برسند. [23] این دو سبک با یکدیگر تفاوت دارند پس بنابراین استنتاجات فقهی آنها نیز یکسان نیست. بحث «دلالت الفاظ بر معانی» به عنوان مهم ترین مسائل استنباط یکی از موارد اختلاف بین دو حوزه است. مسائل کاربردی علم اصول در این دو دیدگاه این است که آیا دلالت الفاظ بر معانی دلالت طبعی بوده یا اینکه حاصل جعل و اعتبار واضع است؟ آیا الفاظ دال بر معانی تصوریه هستند یا معانی تصدیقیه یعنی هر لفظی دلالت بر اصل معنا دارد یا دلالت به قید اراده؟
میانجی –از شاگردان میرزا اصفهانی- درباره بحث زبان و الفاظ دیدگاه جریان تفکیک را تایید می کند. او می گوید «کلید آموزش و تعلیم در هر ملتی الفاظ در زبانشان است که با آنها انس گرفته و معانیشان را می دانند.» [24]
بی تردید این دیدگاه بیانگر نظر میرزا اصفهانی –استاد میانجی- است. در این نگرش تفاوت و فاصله میان فلسفه و علوم دینی کاملا آشکار است. این جداسازی نه تنها شامل اصول و برهان های فلسفی می شود بلکه نشان دهنده اختلاف نظر گسترده بین دو سبک است. [25]
علی سیستانی مرجع تقلید معاصر در پژوهش های حوزوی همواره با تاکید بر اختلاف دیدگاه بین حوزه قم و مشهد به مقایسه جریان فکری حوزه های علمیه مشهد و قم و نجف می پردازد و از دیدگاه های میرزا اصفهانی –استاد سیستانی- به عنوان نمونه جریان فکری حوزه مشهد و آیت الله بروجردی به عنوان نمونه جریان فکری حوزه قم و سید خویی و شیخ حسن حلی به عنوان نمونه جریان فکری نجف یاد می کند. [26]

سوم: خمینی .. بنیانگذار مکتب عرفانی
جریان فکری تفکیک همواره در تقابل با جریان فلسفه و عرفان بوده است. مکتب فلسفه و عرفان جریان غالب در حوزه علمیه حکومتی و حوزه علمیه قم است، چراکه خمینی یکی از چهره های بارزی که این مکتب را برگزیدند. [27]
خمینی «رهرو مکتب تلفیق و احیاگر اندیشه حکمت متعالیه و تلفیق فلسفه و عرفان است. او که متوجه نیاز مبرم حوزه علمیه به عرفان و فلسفه شد به تدریس علوم فلسفی و عرفانی در حوزه علمیه قم پرداخت و رویگردانی چند دهه ای جامعه به این دو مقوله را نایده گرفت. یکی از فلیسوفان آن دوره یعنی محمد حسین طباطبایی هم از خط مشی خمینی دنباله روی کرد و موجب تداوم این حرکت شد.» [28]
حلقه درس فلسفه در حوزه علمیه قم توسط خمینی و طباطبایی شکل گرفت و طباطبایی به دنبال تبعید خمینی رهبری این گروه را به دست گرفت. طباطبایی دوباره پای فلسفه را به حوزه علمیه قم باز کرد. مراکز و جریان های فلسفی ریشه دار همواره در تهران و اصفهان مستقر بودند اما طباطبایی (۱۳۲۱-۱۴۰۲ هجری قمری) (۱۲۸۱ -۱۳۶۱ خورشیدی) علوم فلسفی را در حوزه علمیه قم احیا کرد و قم به مرکز مکتب عرفان تبدیل شد. وی با الهام از «حلقه وین» و «مکتب فرانکفورت» حلقه درس فلسفه را دایر کرد. آرای حلقه وین به عنوان پوزیتیویسم منطقی شناخته می شود. [29] گروهی از شاگردان طباطبایی مثل مطهری و بهشتی و منتظری و موسی صدر و ابراهیم امینی و جعفر سبحانی و مهدی حائری اعضای حلقه درس فلسفه بودند. این حلقه در سال ۱۹۵۱ میلادی (۱۳۳۰ خورشیدی) آغاز به کار کرد و دو شب در هر هفته نشست و گفت و گوی فلسفی و علمی برگزار می شد. [30]
حلقه درس فلسفه طباطبایی بعد از انقلاب گسترش یافت و حلقه فلسفی در منزل مرتضی جزایری در تهران با حضور هانری کوربن شرق شناس و استاد فلسفه دانشگاه تهران و سوربن برگزار شد. این حلقه ها و دروس فلسفه و عرفان در واقع پایه و ستون فلسفی اندیشه شیعی به طور عام و حکومت خمینی به طور خاص بودند. پژوهش ها و مباحث فراوانی درباره اندیشه فلسفی در متون اهل بیت و مساله امامت و ولایت و ارتباط بین این دو با نبوت و غیره مطرح شد. [31]
حلقه درس فلسفه در ایران به طور عام و قم به طور خاص بعد از انقلاب گسترش یافت. فلسفه به عنوان بخشی از امنیت ملی و قدرت نرم مورد توجه و اهتمام حکومت قرار گرفت. در واقع، فلسفه از منظر حاکمیت گروه های زیادی از شرق شناسان را راهی سرزمین فارس کرده و ایران بار دیگر همچون ایران باستان به عنوان یکی از مراکز فلسفه در جهان در کانون توجه قرار گرفت. گروهی از نظریه پردازان معاصر و اصولگرای نظریه ولایت فقیه همچون جوادی آملی و مصباح یزدی و غیره از شاگردان طباطبایی هستند. [32] این عده با دیدگاه های تندرو در حمایت از ولایت فقیه به فلسفه گویی در مورد ولایت مطلقه فقیه و فلسفه پردازی درباره حذف مردم از مراکز تصمیم ساز سیاسی در حکومت پرداختند. [33]
درس فلسفه در قم منفور بود تا جایی که خمینی در جایی گفته‌ «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی، از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم.» [34] وی افزود «یاد گرفتن فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت.» [35] اما خمینی تدریس فلسفه را در حوزه جا انداخت و حوزه با انحراف از خط مشی سنتی و مبانی اصلی توسط او دستخوش تحول شد.
برای پی بردن به ماهیت و حجم تحول ایجاد شده در ساختار معرفتی حوزه اشاره به این نکته کافی است که علامه طباطبایی زمانی که تصمیم گرفت «اسفار اربعه» را به صدر شیرازی در حوزه قم تدریس کند با اعتراض و انتقاد آیت الله بروجردی مواجه شد. بروجردی در پیامی خطاب به طباطبایی او را به تعطیلی درس اسفار اربعه و یا تدریس آن به شکل غیر علنی توصیه کرد و گفت «درس اسفار علنی در حوزه رسمی به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود.» [36] به هر حال طباطبایی در پیام دیگری خطاب به بروجردی با ابراز تمایل به تداوم درس فلسفه گفت «در هر صورت من معتقدم که آقای بروجردی حاکم شرعی هستند و اگر حکم به ترک اسفار بدهند باید مساله به شکل دیگری حل شود.» [37]
مراجع در آن زمان با تدریس علوم فلسفی که توسط طباطبایی و خمینی بنیانگذاری شده بود مخالف بودند. فلسفه جزو پایه های علمی حوزه نبود و حتی در شیوه های تدریس هم قید نشده بود. علوم فلسفی حتی بعد از ورود به حوزه همواره با بی توجهی همراه بود. با وجود نهادینه شدن فلسفه در حوزه توسط خمینی بعد از انقلاب اما همچنان علوم فلسفی در این نهاد با اهمال روبرو بود. اما حوزه خراسان «حوزه علمیه مشهد» با فاصله گرفتن از فلسفه و عرفان به جریان تفکیک توجه داشته است. البته مخالفان فلسفه در حوزه علمیه تنها به یادگیری فلسفه اعتراض نداشتند بلکه آنها با بهره گیری از فلسفه و عرفان در روند فهم و استنباط و برهان و دلیل علوم دینی مخالف بودند.
برخی پژوهشگران بر این باورند که «موتور محرک انقلاب علاقه مفرط خمینی به اندیشه عرفانی و نه نظریه حکومت اسلامی وی است.»‌ [38] در واقع، اندیشه عرفانی و نظریه سیاسی خمینی با یکدیگر همسویی دارند. [39] عرفان در نگرش خمینی حوزه خاص تر و محسوس تر دیگری یعنی حوزه سیاسی را هم در بر می گیرد. [40] خمینی می گوید «سالک الی الله بعد از اتمام سیر الی الله و فی الله باید به تکمیل عباد و تعمیر بلاد بپردازد.» [41] این متن به دو مرحله متوالی اشاره می کند که اولی بستر ساز دومی است. مرحله اول همان دوره عرفان فردی و تجربه شخصی است. مرحله دوم مرحله عرفان اجتماعی است. در مرحله نخست سالک به خودسازی و در مرحله دوم به جامعه سازی می پردازد. [42]
پژوهشگران بر این باورند که ارتباط بین اندیشه عرفانی و مفهوم حکومت اسلامی مورد نظر در این مساله نهفته است. خمینی تحت تاثیر شدید شیخ محیی الدین ابن عربی –یکی از چهره های شاخص و نامدار تصوف و فلسفه- بوده است. [43] او با الهام از ابن عربی دیدگاه خود را درباره انسان کامل مطرح کرد و میان نبوت تشریع و نبوت ولایت فرق قائل شد. پس از پیامبر ختم نبوت تشریع اعلام شد و نبوت ولایت از طریق امامان به منظور ارتقای انسان ادامه پیدا می کند. خمینی معتقد بود که عرفان از فرد به جامعه انتقال می یابد و وظیفه اصلی ولی فقیه روشنگری است تا تدبیر. ولی فقیه غیر معصوم در این نگرش عرفانی تنها در مقام حاکم تعیین نمی شود بلکه او حاکمی است که کل وجودش بر پایه علم و عدالت و شایستگی شکل گرفته است و این بنیان های شخصیتی ولی فقیه مورد نظر خمینی است.
خمینی می گوید «حکومت اسلامی مبنی بر قانون است آن هم فقط قانون الهی که برای اجرای احکام و بسط عدالت بر مردم مقدر شده است. زمامدار این حکومت باید دو صفت مهم را که اساس یک حکومت الهی است دارا باشد. حاکم باید عالم به قانون و عالم به عدالت باشد. سعه و گنجایش عدالت تا بدانجاست که همه را در بر می گیرد. این شرط سوم اصلی است.» [44]
خمینی بین ولایت عرفانی و ولایت سیاسی ارتباط برقرار کرد و با زدودن قداست و نزاهت ولایت عرفانی آن را به ولایت سیاسی منتقل کرد. [45] او می گوید امام معصوم و ولی فقیه غیر معصوم تنها از لحاظ مقام و جایگاه با یکدیگر تفاوت داشته و در جایگاه قدرت و وظیفه ولایی به یکدیگر شباهت دارند. [46] خمینی در مقام استدلال بر ولایت فقیه به دلیل عقل و فلسفه اکتفا کرد. [47] جریان تفکیک سبک عرفانی را نمی پذیرد. خمینی از استدلال های فلسفی و عرفانی بهره گرفت چرا که اندیشه فلسفی از منظر وی «از داده ها و عواملی خود ساخته برای رسیدن به نتیجه و حقیقت سرچشمه می گیرد و از این رو ضمن افتخار به تلاش های خود به گزینه ها و رویکرد خود اطمینان دارد.» [48] این در حالیست که یکی از ایرادها به جریان تفکیک که به استناد به ظواهر دینی تکیه می کند این است که این جریان معرفی دنیا را تنها از طریق یک واسطه یعنی امام معصوم امکان پذیر می کند. اعتماد و استناد کامل به صاحب متن به این دلیل است که این فرد معصوم بوده و در نتیجه تصورات وی درباره جهان و زندگی مورد اعتماد و مورد قبول است.[49]
مخالفان جریان تفکیک بر این باورند که این اندیشه بر پایه تصوراتی درباره جهان استوار است که محصول تلاش های ذهنی و استنباطی نیست بلکه از تصورات فرد دیگری (امام معصوم) شکل گرفته است. لذا تفکیکیان به طور مستقیم به فهم و اجتهاد و استنباط نمی پردازند بلکه این روند از طریق یک واسطه انجام می شود. این در حالیست که اندیشه فلسفی به دنبال ایجاد تصورات خود از ذات خود بوده است. تصوراتی که در این نگرش درباره جهان و هستی شکل می گیرد برگرفته از اطلاعات و معرفتی است که با اجتهاد و بررسی به آن دست یافته است. [50] این واقعیت بیانگر این است که فلسفه و جدلی که خمینی آنها را با دیدگاه و سبک خود آمیخت تا چه اندازه محکم هستند. روشمندی جریان تفکیک و فلسفه و عرفان شفاف و واضح نیست. این عدم شفافیت منجر به ایرادات و کج فهمی در خصوص سیک مخالفان ولایت فقیه شده است. برخی می گویند ولایت فقیه در روایات اهل بیت دارای سند و قطعیت نیست. البته این گروه فراموش کرده اند که خمینی نوعی مصونیت فلسفی و جدلی به نگرش خود داده چه اینکه اندیشه فلسفی خمینی به اندازه ای که روی فلسفه بافی و بهره برداری و سازگاری فلسفه با نگرش مورد نظر تمرکز می کند به روایات اهل بیت توجه ندارد. بنابراین نوعی سفسطه گرایی و جدل در مقابل منتقدان و مخالفان مبانی علمی و روایی این نگرش به کار گرفته می شود. این رویکرد در دیدگاه مرجع تقلید و یکی از علاقمندان به فلسفه کلاسیک و سنتی یعنی مصباح یزدی، از شاگردان علامه طباطبایی، پیداست. [51]

چهارم: عرفان خمینی و عرفان صفوی
جد بزرگ صفویان شیخ صفی الدین اردبیلی بود و صفویان اعضای یک طریقت صوفیانه و سنی و شافعی بودند. شاه اسماعیل از نوادگان شیخ صفی الدین سلسله صفویه را تاسیس کرد و خود به مذهب شیعی گروید. [52] دولت صفوی به دلیل فقدان مرجعیت و عالمان فقه دچار مشکل سیاسی و فقهی شد. کما اینکه عرفان صوفی نمی تواند به عنوان عامل تداوم حکومت نقش آفرینی کند. صوفیان قزلباش در آن زمان کنترل ارکان حکومت را در اختیار داشتند. پادشاهان صفوی از برخی فقیهان برای سفر به ایران دعوت کردند. محقق کرکی و گروهی از فقیهان بنام شیعه [53] در دوره شاه طهماسب (۹۳۰-۹۸۴ هجری قمری) (۸۹۲-۹۵۵ خورشیدی) به منظور کسب مشروعیت فقهی و تعمیق ایدئولوژی شیعی در کشور از جبل عامل راهی ایران شدند. [54] همسویی معرفتی عرفان و فقه در عصر صفویه شکل گرفت و فقه تضعیف شد و اندیشه عرفانی قدرت گرفت. صدر الدین شیرازی معروف به ملاصدرا (وفات ۱۰۵۰ هجری قمری) با تلفیق چهار فلسفه مهم اشراقی و مشائی و عرفان و معارف قرآنی و روایی مکتب جدیدی را بنیانگذاری نمود. [55]
تشیع صفوی به دنبال این دو رویداد دچار تحولی عمیق در تاریخ و ساختار شد که تا امروز هم ادامه دارد. مرتضی مطهری در این باره می گوید «فقهای جبل عامل نقش مهمی در خط مشی ایران صفویه داشتند. چنانکه می دانیم صفویه درویش بودند. راهی که ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درویشی خود طی می کردند اگر با روش فقهی عمیق فقهای جبل عامل تعدیل نمی شد و اگر به وسیله آن فقها حوزه فقهی عمیقی در ایران پایه گذاری نمی شد به چیزی منتهی می شد نظیر آنچه در علوی های ترکیه و یا شام هست. این جهت تاثیر زیادی داشت در اینکه اولا روش عمومی دولت و ملت ایرانی از آنگونه انحرافات مصون بماند و ثانیا عرفان و تصوف شیعی نیز راه معتدل تری طی کند. از این رو فقهای جبل عامل از قبیل محقق کرکی و شیخ بهایی و دیگران با تاسیس حوزه فقهی اصفهان حق بزرگی به گردن مردم این مرز و بوم دارند.»[56] وجیه کوثرانی می گوید کرکی «بنیانگذار مکتب تشیع صفوی بود و تشیع در ایران را از مرحله صوفی گری متناسب با مرحله تبلیغ و ترویج طریقت به مرحله فقهی معینی منتقل نمود. این مرحله جدید متناسب با ورود تشیع به حکومت و سلطان بود.»[57] می توان گفت که مطهری و همفکرانش به همسویی معرفتی فقه و عرفان معتقد بودند و اینکه فقه و عرفان لازم و ملزوم یکدیگرند.
نقش فلسفه عرفانی بعد از ملاصدرا در ایران کم رنگ شد اما با ظهور خمینی دوباره به عنوان نظریه موثر مطرح و در دروس حوزوی و علوم دینی وارد شد. فلسفه عرفانی به عنوان سرآغاز نظریه ولایت فقیه توسط خمینی به کارگرفته شد. خمینی ارکان حکومت را بر پایه فلسفه عرفانی و با بهره گیری از شاگردان صاحب نظر در فلسفه مثل مرتضی مطهری [58] و دیگران پایه ریزی کرد. خمینی فقه سنتی و عرفان و تصوف را به هم آمیخت. [59] سبک خمینی یادآور ظهور فلسفه حکمت متعالی دوره صفوی که یک مکتب عرفانی بود است.[60] خمینی با الهام از عرفان حکمت متعالیه نظریه ولایت فقیه را مطرح کرد. ربط دادن تشیع با تصوف و عرفان و فلسفه انحراف از خط مشی تاریخی شیعه و انحراف از حوزه علمیه سنتی در طول تاریخ بود. این تحول در دوره صفویه روی داد و در دوره خمینی تثبیت شد. [61]
جریان تفکیک از لحاظ تاریخی –و به ویژه اخباریان- در تقابل با صفویان و سلطه دو گانه «فقیه-سلطان» قرار گرفتند. سلطه «فقیه –سلطان» در دوره صفویه پا گرفت. نو تفکیکیان –حوزه مشهد- با دیدگاه همسو با دیدگاه تاریخی این جریان از پذیرش عرفان خمینی و ورود عرفان و فلسفه به استدلال فقهی سرباز زدند. اما سوال مهم این است که چرا خمینی به فلسفه و عرفان روی آورد؟ در پاسخ باید گفت صفویان با بهره گیری از فلسفه به تشریح و توضیح باورها و کلام الهی و به خصوص شیعی پرداختند و سبک آنها مبتنی بر جدل فلسفی بود. خمینی هم به این سبک بیان و جدل روی آورد چرا که علوم فلسفی فاقد برهان قطعی بوده و بیشتر به جدل و بحث و فرضیه و نتیجه گیری متکی هستند.[62] این سبک عرفانی و فلسفی راه را برای نظریه پردازی و طرح خاص خمینی باز کرد. البته می توان گفت نظریه مطرح شده توسط خمینی به مثابه پشت کردن به همه اصول و مبانی حوزه بود. ضمنا، عرفان پیش از خمینی هم در ایران از پایگاه گسترده ای برخوردار بوده و سابقه طولانی دارد. عرفان در ایران مبتنی بر «انزواگری و مرگ اندیشی بود. هدف نهایی مرگ انسان است. مرگ کلید رسیدن به خوبی ها است. حافظ شیرازی هم بر لزوم دوری از دنیا تاکید دارد.»[63] خمینی هم از این اندیشه الهام گرفت اما تفسیری که او از رویگردانی از دنیا ارائه داد به انزوا محدود نشده بلکه شهادت و طلب مرگ را غایت اصلی خواند. به عنوان مثال خمینی معتقد بود جوانان ایران با شهادت در جنگ ایران و عراق به معراج رسیدند. دین از نظر خمینی تنها به معنای ایثار گری و شهادت بود. [64] این نگرش موجب تحول نه تنها در فهم فقه سنتی و استنباطی بلکه در حوزه فهم و سازگاری و بهره گیری از عرفان حافظ شد. عرفان حافظ از جنبه سکوت و خضوع و سکون و دعوت به آخرت به عرفانی انقلابی و شهادت طلب متحول شد.

پنجم: دیدگاه حوزه نجف درباره تقابل بین دو مکتب تفکیک و عرفان
می توان گفت که بین دیدگاه حوزه نجف و جریان تفکیک و مخالفت با دروس فلسفه و عرفان توافق و همسویی وجود دارد. علوم حوزوی نجف بیشتر بر اصول و به ویژه تالیفات شیخ انصاری –بنیانگذار اندیشه اصولگرایی- مبتنی هستند. اما در حوزه قم میان دروس اصول و فلسفه نوعی همسویی برقرار شده است. فلسفه در طول تاریخ حوزه نجف همواره مورد بی مهری و اهمال و بی توجهی قرار گرفته تا جایی که روحانیونی که تمایل به علوم فلسفی داشته اند همواره این علوم را به شکل پنهانی یاد می گرفتند تا مورد ریشخند اساتید یا طلبه ها قرار نگیرند یا اینکه حقوق ماهانه شان قطع نشود.[65] علاقمندان به فلسفه و عرفان همواره فاقد شرط اعلمیت بوده و صلاحیت مرجعیتشان تایید نمی شد و بدین ترتیب آنها در محاصره علمی قرار می گرفتند.[66] مهم ترین شرایط و معیارهای مرجعیت عبارتند از: اجتهاد و اعلمیت و مقبولیت. روحانیون علاقمند به مباحث فلسفی از این شروط برخوردار نیستند. از این رو، فقها و روحانیون صاحب نام بسیاری از تدریس این علوم رویگردان شده و به تدریس فقه و اصول می پردازند تا بتوانند از این طریق از شروط مرجعیت و فتوا دادن برخوردار شوند. ضمنا روحانیون و علما با رویگردانی از مباحث فلسفی از دست محرومیت و فقر رها شده و می توانند مقلدین فراوانی را جذب کنند و به بخشی از حقوق شرعی خود دست یابند. [67]
مراجع و علمای حوزه نجف بر خلاف حوزه قم بعد از خمینی همواره نسبت به تدریس فلسفه هشدار می دادند. علوم فلسفی و عرفانی از سوی شیخ محمد جواد مغنیه و محمد تقی مدرسی و غیره مورد انتقاد و اعتراض شدید قرار گرفتند. [68] این انتقادها تا جایی پیش رفت که آیت الله اسحاق فیاض –یکی از سه مرجع عظام نجف- گفت «هر کس کتاب عرفان ایرانی ابن عربی را بخواند اعتقاد پیدا می کند که او زندیق است. در حقیقت عرفان همان احکام الهی و شناختن فقه آل محمد است و عمل به آن همان حقیقت تقوا است. آن چنانکه در قرآن کریم آمده است: (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ)». [69] در اینجا باید توجه داشت که آیت الله سیستانی –یکی از شاگردان مستقیم میرزا اصفهانی-طرفدار جریان تفکیک و مخالف دروس فلسفه است.
بنابراین می توان گفت جریان تفکیک موفق به جذب علمای صاحب نام مکتب اصولگرایی شده و خود را به عنوان خط مشی اصلی تشیع معرفی کرد. میرزا اصفهانی در اصل فقیهی اصولگرا بود. [70] جریان غالب در حوزه نجف از لحاظ تاریخی و در دوره معاصر همواره از مباحث فلسفی فاصله گرفته است. [71] البته علوم فلسفی در حوزه نجف تدریس می شود اما این مباحث همواره در حاشیه حوزه قرار دارند نه در متن آن. عده ای از استادان فلسفه مثل محمد باقر اصطهباناتی و سید حسین بادکوبه ای از ایران راهی نجف شدند. این گروه حکمت متعالیه و عرفان نظری را در تهران از استادان صاحب نام و متخصص در این حوزه مثل محمد رضا قمشه ای و علی مدرس و ابو الحسن جلوه و دیگران فراگرفتند. [72] با این حال اما علوم فلسفی همواره در حاشیه قرار داشتند و حتی گاهی به دلیل بیم و هراس از انزوا در محافل دینی و حوزوی به شکل غیر علنی و محرمانه تدریس می شدند. بدین ترتیب، مکتب فلسفه و عرفان در حوزه نجف در قرن بیستم میلادی [73] رو به افول گذاشت و در آستانه زوال قرار گرفت اما با این حال علوم فلسفی در حوزه نجف به دلیل تاثیر ایران بر عراق در دوره معاصر به شکل کامل برچیده نشدند. بسیاری از طلبه ها در حوزه های علمیه عراق با توجه به نفوذ کنونی سیاسی و فرهنگی ایران در عراق روانه ایران شدند و تحت تاثیر مکتب های فلسفی و استادان فلسفه این کشور قرار می گرفتند. با این حال این تاثیر پذیری در حوزه علمیه نجف و میراث علمی آن ریشه ندوانده است.

ششم: چشم انداز کشمکش بین جریان عرفان و جریان تفکیک
مساله و معضل جریان تفکیک این است که این مکتب در تقابل با جریان عرفان و نیز با میراث حکومت ایران قرار گرفته است. فلسفه در بدنه و متن دولت ایران نفوذ کرده و تثبیت شده است. فلسفه در عمق تاریخی و میراث فرهنگی و تمدنی ایرانیان نفوذ کرده است. جامعه شیعه ایران همواره بستر مناسبی برای تلاش های عظیم فلسفی و جریان های صوفی بی نظیر بوده است. فعالیت ها و تحرکات و گروه های فلسفی دینی و جریان های دیگر صوفی و عرفانی در ایران هنوز ادامه دارد و متوقف نشده است. این ویژگی به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل شده و از این رو، جریان روشنفکری دینی در ایران که از اوایل قرن بیستم میلادی شکل گرفت همواره تصوف و صوفیان و فیلسوفان و حکما را خط قرمزی می دانند که عبور از آن غیر قابل قبول است.
تداوم و فعالیت جریان های فلسفی در ایران با حضور چهره های شاخص نواندیشی دینی مثل عبد الکریم سروش و مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری آشکار می شود. حساسیت مساله اینجاست که جریان تفکیک در تقابل و رویارویی تمام قد با فرهنگ کل جامعه قرار گرفته است. جامعه ای که به فهم دین با بهره گیری از فلسفه (تفکیکی ها فلسفه را هم طراز عقل نمی دانند) و تصوف (تفکیکی ها تصوف را هم طراز اخلاق و اصول عملی عقلی نمی دانند) خو گرفته است.[74] بنابراین ذهنیت ایرانی به شرطی تشیع را می پذیرد که آن را در قالب میراث فارسی از جمله فلسفه قرار دهد. [75] خمینی با بهره گیری از این ویژگی حساس تاریخی که ریشه در وجدان جمعی و ذهنیت ایرانیان دارد رسوبات قدیمی و گرایش های ناسیونالیستی فارس گرایانه را به حرکت درآورد. فلسفه و علوم فلسفه در بطن و متن ناسیونالیسم فارسی نهفته است. خمینی در واقع ادامه دهنده راه ملاصدرا بود. ملاصدرا به صراحت اعلام کرد که فلسفه و عرفان نقطه مشترک بین او و پهلوانان ایران باستان به شمار می رود.[76]
اما در مقابل جریان تفکیک از نقاط قوت هم برخوردار است. مهم ترین ویژگی این جریان ارتباط نزدیک داشتن با مردم و برانگیختن احساسات و عواطف آنهاست. تفکیکی ها بر روی لزوم عمل از طریق امام معصوم و فاصله گرفتن از تاویلات فلسفی تمرکز می کنند. این مساله نقطه قوت مهمی برای جریان تفکیک و اخباریان و شیرازی ها و گروه های به اصطلاح جریان سلفیه شیعی به شمار می رود. [77] این گروه ها در حال رشد و گسترش بوده و بخش های گسترده و پایگاه مردمی وسیعی در اختیار دارند. مکتب فلسفه و عرفان مکتب رسمی و حکومتی است و شاید قدرت این جریان از این مساله ناشی می شود چه اینکه دستگاه رسانه ای حکومتی در اختیار گفتمان اصولگرا و عرفانی قرار دارد. [78] اگر مکتب فلسفه و عرفان در ارکان حکومت نفوذ نمی کرد شاید دامنه آن از علوم حوزوی هم فراتر نمی رود و عرفان به عنوان ابزار سکون و تسلیم نقش آفرینی می کرد و کارکرد انقلابی و مخرب نداشت.
با فرض اینکه حکومت دست از گفتمان «اصولگرای عرفانی و فلسفی» بردارد اندیشه ایرانی دچار تحول بنیادین در حوزه نظریه پردازی و تطبیق می شود. جریان تفکیک به عنوان میراث امامان و متون امامان معصوم شناخته می شود و با میراث فرهنگی و حافظه جمعی پیوند خورده و مراجع عظام مخالف فلسفه از محبوبیت روز افزونی برخوردارند. آیت الله وحید خراسانی یکی از مراجع عظام شیعه و شاگرد میرزا اصفهانی در قم اقامت دارد. او مخالف تدریس فلسفه در حوزه است. او می گوید «عرفان پیش من است. همه مولوی را می خواهید پیش من است. هر جا را می خواهید برایتان می گویم. فلسفه را بخواهید از اول اسفار تا آخر از هر جا بگویید. از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایتان می گویم. اما همه اش کشک است. هر چه هست در قرآن و روایات است.»[79] کاظم حائری –مرجع تقلید- هم دیدگاه مشابهی در این زمینه دارد. [80]
اما مساله مهمی که در اینجا به چشم می خورد این است که مکتب فلسفه و عرفان در ایران تا به امروز به تدریس فلسفه الهی و یونان باستان می پردازد [81] اما از فلسفه معاصر مثل فلسفه علم و فلسفه سیاست فاصله گرفته است. فیلسوفان حوزه هم مخالف تدریس فلسفه معاصر هستند. [82] البته حکومت از اینکه ساختار علمی و دروس فلسفه حوزه دستخوش تحول بنیادین شوند بیم دارد چرا که در این شرایط کل ارکان فلسفه دینی کنونی در ایران که از حاکمیت و رویکرد آن حمایت می کند در معرض تضعیف و یا زوال قرار می گیرد. علوم فلسفی معاصر همواره در حال تحول و گسترش هستند. حاکمیت دینی و سیاسی در ایران نمی تواند پیامدهای تدریس و گسترش علوم فلسفی معاصر در حوزه را تحمل کند. از این رو، حکومت همواره در صدد ایجاد محدودیت برای اصلاح طلبان بوده چرا که عده ای از اصلاح طلبان مثل عبد الکریم سروش و شبستری و دیگران [83] دیدگاه های همسو با فلسفه معاصر و مدرن دارند. این گروه از چهره های فلسفی –غیر وابسته به جریان تفکیک- تشکیل شده اما با این حال آنها برای مکتب سنتی حکمت متعالیه دردسرساز شده اند چرا که این افراد با مطرح کردن نگرش فلسفی معاصر و مدرن حتی گاهی به درجه همسویی با تفکیکی ها رسیدند. عبدالکریم سروش می گوید حوزه های غیر دینی مثل حوزه علم و فلسفه و هنر و ادبیات و سیاست تنها به عنوان حوزه های مستقل قابل فهم هستند. همه این حوزه ها از لحاظ بستر مفهومی و زبان کاربردی و روش تحلیل و اثبات و ارزیابی و کارکرد اجتماعی برای خود دنیای مستقلی هستند. از این رو، سروش تحول سکولاریسم و تمایز يادشده را برابر می داند و به جدایی سیاست از دین اعتقاد دارد. او می گوید «این تنها سیاست نیست که از دین مستقل است بلکه فلسفه و علوم و امور انسانی فراوان دیگر و ساختارهای اجتماعی هم مستقل از دین فعالیت می کنند.» [84] در اینجا سروش به فلسفه به عنوان پوششی که رژیم حاکم در ایران از آن بهره می گیرد و نقطه قوت نظام به حساب می آید نگاه می کنند و خواستار جدایی دین از فلسفه می شود. فلسفه در حوزه علوم قرار دارد و عناصر فلسفی ظنی بوده و قابلیت مناقشه و اعتراض و رد دارند. در مقابل اما دین مقدس و غیر قابل اعتراض است و نباید فلسفه به عنوان پوششی برای حکومت با مسائل مقدس آمیخته شود. این گروه (سروش و روشنفکران دینی) بر این باورند که نباید کنش سیاسی را در حوزه دین و اخلاق گرایی مذهبی وارد کرد و راه حل مناسب را در جدایی دین و سیاست می بینند که هر کدام به طور مستقل نقش آفرینی می کنند.

پایان: مکتب عرفان..افول یک نظریه و قدرت گیری ایدئولوژی
مخالفان مکتب عرفان می گویند جریان فلسفه و عرفان در اندیشه شیعی فاقد اصالت بوده و بیانگر اصول این مذهب نیست. البته این دیدگاه تا حدود زیادی درست به نظر می رسد. مذهب از همان آغاز شکل گیری بر استدلال فلسفی و عرفانی مبتنی نبوده است چرا که علوم فلسفی و عرفانی در تعارض با منابع دین و شریعت قرار دارند و فلسفه و عرفان با مفهوم عصمت و وظایف امام معصوم که به گسترش و تفسیر اصول و مبانی دین می پردازد منافات دارند. پس قياس شرعی و همچنین استدلال فلسفی و عرفانی در این حوزه امکان پذیر نیست..اما همین مکتب عرفان و فلسفه ضمن راه یابی به علوم و دروس معاصر حوزه بر ارکان حکومت هم تسلط یافت و به قدرت رسید. در اینجا یک پارادوکس بزرگ وجود دارد. مکتب فاقد اصالت مذهبی و فاقد نفوذ در محافل دینی و میراث دینی و اصول دین به ایدئولوژیزه کردن عرصه دین و سیاست در ایران پرداخته و بر امور حکومت تسلط یافته و با نفوذ و قدرت و نهادینه شدن خود را بر کل کشور تحمیل کرده است.
جریان تفکیک که جریان های فکری شیعی متعددی را در بر می گیرد به ابراز وجود پرداخته و نظریه های فقهی خاصی را مطرح نموده و از پایگاه های مردمی هوادار برخوردار است. تفکیکی ها تا پیش از انقلاب جریان فکری غالب به شمار می رفتند. حکومت بعد از انقلاب مکتب فلسفه و عرفان را به رسمیت شناخت و با ترویج و نهادینه کردن این اندیشه در حوزه رسانه و فرهنگ و آموزش فضای بازی برای تالیفات چهره هایی مثل طباطبایی و مطهری و تبلیغ و ترویج آنها در رسانه ها و سیستم آموزشی ایجاد کرد. تاثیر مکتب تفکیک به تدریج کم تر شد اما تفکیکی ها به سرعت قدرت خود را در ایران و خارج بازیافتند و کشمکش بین دو جریان هنوز ادامه دارد.
اما حالا پرسش اصلی این است که: آیا مکتب عرفانی در ایران علیه فلسفه حکمت متعالیه قیام می کند؟ در پاسخ باید گفت که دوره حکمت متعالیه در صورت قیام مردم علیه رژیم حاکم در ایران شاید به سر برسد و شاید با احیای دوران پیش از طباطبایی شاهد کم رنگ شدن نقش فلسفه و افول مکتب عرفان مورد نظر خمینی و نظریه های فقهی و فلسفی ناشی از آن باشیم.
اما شاید هم مکتب عرفان و فلسفه رو به زوال رود و جریان فلسفی معاصر و حامیان دروس فلسفه مدرن و معاصر قدرت بگیرند. روشنفکران دینی تا حالا هم مفاهیم و دیدگاه های نزدیک به نگرش مردمی درباره آزادی و خواسته های ترقی خواهانه مطرح کرده اند. جریان روشنفکری دینی از همه نظریه های مطرح شده در مکتب های دینی سنتی پیشی گرفته اند. محبوبیت این جریان حتی از مکتب های فقهی و فلسفی با حمایت گسترده مردمی هم بیشتر است. احتمال تشدید رقابت بین تفکیکی ها و روشنفکران دینی در آینده بعید به نظر نمی رسد. چنانچه حکومت دست از حمایت رسمی جریان تفکیک بردارد احتمالا مکتب فلسفه و عرفان رو به زوال می رود. به ویژه اینکه نسل بنیانگذار حکومت بعد از انقلاب هم در حال از بین رفتن است. ضمنا زوال جریان تفکیک به این مساله هم بستگی دارد که گروه ها و جریان های دیگر بتوانند با نظریه های خاص خود از مکتب تفکیک عبور کنند و به افشای نظریه های حوزوی و اجتماعی این جریان در میان محافل حوزوی و مذهبی و علمی بپردازند.
چنانچه مکتب عرفان مورد نظر خمینی از بین برود عرفان مورد نظر حافظ شیرازی در ایران احیا می شود. عرفانی که با درون گرایی و انزوا از موج سیاست و اقدامات غیر اخلاقی فاصله می گیرد. این اتفاق ممکن است در واکنش به افزایش نفوذ اندیشه عرفانی خمینی در مسائل سیاسی و عام و انقلابی گری مفاهیم عرفانی و مذهبی روی دهد. حوزه علمیه و اندیشه فقهی و نظریه های اندیشه سیاسی کنونی و نیز ارتباط دین و سیاست با یکدیگر در صورت چنین تحولی دچار تغییر ساختاری عمیق خواهند شد. اندیشه های عرفانی ضد حکومتی در ایران رو به گسترش هستند.
خلاصه اينكه جريان تفکیک بر میراث مذهبی شیعی و بهره گیری بی واسطه از روایت های اهل بیت بدون استناد به فلسفه و علم کلام مبتنی بوده و گروه های متنوع با دیدگاه های متفاوت همچون اصولگرایان و اخباریان را در بر گرفته است. اما در مقابل، مکتب عرفان و فلسفه بیشتر ریشه در سرزمین فارس و چهره های ایرانی دارد. این سرزمین به فلسفه و منطق و جدل و ریاضیات و علوم طبیعی معروف بوده و حال مکتب عرفان این علوم را با مذهب درآمیخته است. دو جریان تفکیک و عرفان بر اصول و مبانی مذهبی و ملی گرایانه متکی بوده و در حال و گذشته ریشه دارند. این دو جریان مورد قبول گروه های ملی گرا و مذهبی متنوع در ایران هستند. گرچه حکومت از یکی از این دو مکتب حمایت می کند اما با توجه به عمق و ریشه تاریخی آنها نمی توان گفت کفه ترازو به نفع کدام جریان سنگینی می کند.
در پایان می توان گفت نظریه ولایت فقیه مورد نظر خمینی مورد تایید و قبول همه فیلسوفان و اهالی عرفان در ایران نیست بلکه برخی از چهره های شاخص مکتب عرفان حتی گروهی از یاران و شاگردان خمینی هم منتقد و مخالف دیدگاه او هستند. در واقع چشم انداز و جایگاه سیاست در جریان تفکیک و جریان عرفان با میزان تداوم حمایت حاکمیت از نگرش فلسفی و عرفانی خاصی مرتبط است. حمایت حاکمیت از دیدگاه و مکتب فلسفی و عرفانی خاصی منجر به حاشیه رفتن دیدگاه های دیگر می شوند. دیدگاه های به حاشیه رفته مورد حمایت مخالفان سیاسی دیدگاه حاکمیت هستند.

[1]
تصوف در مکتب معارفی شیعی –به ویژه ایرانی- به نام عرفان معروف است.
[2]
عبداللطیف الحرز: از عرفان تا حکومت..تصوف در اندیشه امام خمینی و شهید صدر (من العرفان إلى الدولة.. التصوف في فكر الإمام الخميني والشهيد الصدر(. چاپ فارابی. بیروت ۲۰۱۱. ص۱۸.
[3]
مکتب تفکیک در ایران یکی از مهم ترین مکاتب معارفی در تاریخ معاصر ایران است. این جریان موفق شد تا اطیاف گوناگونی از جریان های راستگرا و چپگرای فقهی و فلسفی و سیاسی را گرد هم آورده و از این رو از اهمیت ویژه ای برخوردار است. همه جریان های معتقد به فلسفه تفکیک زیر مجموعه این مکتب هستند. گرچه نتایج نهایی فرقه ها و جریان های تابع مکتب تفکیکی با یکدیگر تفاوت دارد اما مکتب تفکیکی از همه این فرقه ها و جریان ها در روند فهم و استنباط و اجتهاد بهره گرفته است. فقهای شاخص و نامدار تشیع در خارج ایران همچون حسین فضل الله و علامه شمس الدین و غیره به این مکتب تعلق دارند. این جریان توانست پیروان و مقلدان خود را به این مساله متقاعد سازد که مکتب تفکیک ریشه در تشیع اصیلی که امامان به آن اعتقاد داشتند دارد.
[4]
سعید رحیمیان: علامه طباطبایی و مکتب تفکیک (المدرسة التفكيكية والمدرسة الطباطبائية). ترجمه به عربی: حیدر حب الله. ص۲۲۵. (ضمیمه این کتاب یک پژوهش عمیق و گسترده با عنوان مکتب تفکیک و شناخت مذهبی دیالکتیک است.) چاپ یکم. موسسه الانتشار العربی. ۲۰۱۵ میلادی.)
[5]
برای آگاهی بیشتر درباره مفهوم سلفی گری شیعی رجوع شود به: عبدالله البریدی. سلفی گری شیعی و سنی (السلفية الشيعية والسنية). چاپ دوم. الشبکه العربیه ۲۰۱۴. ص ۲۹ و صفحات بعدی. نیز رجوع شود به: محمد مختار الشنقیطی. سلفی گرایی جهادی شیعی (۱). مدونات الجزیره. ۱۶ مه ۲۰۱۷. در اینجا مقصود از سلفی گروهی از مسلمانان هستند که تنها قرآن و سنت را منابع احکام و تصمیمات خود می دانند و تفسیرهای جدید مبتنی بر علوم مثل منطق و فلسفه و کلام را مردود می دانند. دیدگاه این گروه و جریان فکری ابن حزم الظاهریه شباهت فراوانی با یکدیگر دارند.
[6]
به عنوان مثال رجوع شود به گفت و گوی سید محمد حسین فضل الله با روزنامه لبنانی السفیر و روزنامه لبنانی اللواء الاسلامی و شبکه تلویزیونی الجزیره که به ترتیب در 29/12/2001 و 28/2/2004 و 23/1/2008 منتشر شدند. نیز رجوع شود به: ولایت فقیه..نظریه ای که اکثر شیعیان منتقد آن هستند (ولاية الفقيه نظرية لا يراها أكثر الشيعة). الفجر نیوز ۳۱/۸/۲۰۰۸. و محمد حسین فضل الله میان ولایت امت و ولایت فقیه (محمد حسين فضل الله بين ولاية الأمة وولاية الفقيه). حزب القوات اللبنانیه. ۷ جولای ۲۰۱۰.
[7]
میرزا محمد مهدی بن میرزا اسماعیل اصفهانی غروی خراسانی ( ۱۳۰۳ هجری قمری- ۱۲۶۵ خورشیدی) در شهر اصفهان به دنیا آمد. او ابتدا با سرپرستی پدرش و علمای اصفهان تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و سطوح عالی فقه و اصول را تکمیل نمود و از اصفهان راهی شهر نجف، محل دفن امام علی – پایتخت معنوی شیعیان به طور عام و شیعیان اثنا عشری به طور خاص- شد و در آنجا نزد اساتیدی مثل سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی شاگردی کرد. میرزا مهدی در سن ۳۵ سالگی اجازه اجتهاد از نائینی دریافت کرد. این اجازه نامه توسط آقا ضیاء الدین عراقی و سید ابوالحسن موسوی اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی مورد تایید قرار گرفت. میرزا مهدی راهی کربلا شد و نزد سید احمد معروف به کربلایی شاگردی کرد. اصفهانی در سال ۱۳۴۰ هجری قمری از کربلا به ایران بازگشت. او در شهر مشهد که مرقد امام علی بن موسی الرضا (امام هشتم شیعیان دوازده امامی)‌ قرار دارد سکونت گزید. او به مدت سی سال در مشهد به تدریس فقه و اصول و معارف قرآنی پرداخت. رجوع شود به: علی نمازی شاهرودی: مستدرک سفینه البحار. ۱۰/۵۱۷. رجوع شود به: ابو الحسن محدث رضوی: المیرزا مهدی الاصفهانی. سیره ‍ذاتیه. ص۵۳. (این کتاب حاوی پژوهشی به عنوان میرزا مهدی اصفهانی بنیانگذار جریان تفکیک در شناخت دینی است.) ترجمه: عباس جواد. چاپ یکم. مرکز الحضاره. بیروت ۲۰۱۴.)
[8]
فوزی السیف: جریان تفکیک و میرزا مهدی اصفهانی (المدرسة التفكيكية وميرزا مهدي الأصفهاني). مدونه السیف. ۱۵/۷/۲۰۱۳. http://www.al-saif.net/?act=artc&id=422
[9]
میرزا اصفهانی: ابواب الهدی فی بیان طریق الهدایه ومخالفته مع العلوم الیونانیه. گردآورنده: باقر یزدی. مشهد ۱۹۸۴. ص۳.
[10]
سید حسن اسلامی:‌ رویای خلوص –بازخوانی مکتب تفکیک. ترجمه به عربی: حیدر حب الله. ص۱۲۷.
[11]
رجوع شود به: د. ملکیان و د. لگنهاوزن و د. اعوانی و شیخ جعفر سبحانی و د. داوری: علم کلام اسلامی و دفاع عقلانی از دین. «سمینار». ص۸۰.
[12]
رضا حکیمی از مجددان و معرف جریان تفکیک است. او یکی از طلاب حوزه علمیه مشهد و شاگرد شیخ مجتبی قزوینی از بنیانگزاران جریان تفکیک بود. حکیمی اصول و مبانی تفکیک را از وی آموخت و ضمن نظریه پردازی کتاب ها و مقالات فراوانی درباره تفکیکی ها نوشته است. مکتب تفکیک تنها به علوم حوزوی محدود می شود اما حکیمی به ترویج و گسترش این جریان پرداخت.
[13]
مکتب تفکیک. ص۴۴. سید حسن اسلامی: رویای خلوص –بازخوانی مکتب تفکیک.. ص۱۳۵.
[14]
منبع سابق. و نیز رجوع شود به: محمد رضا حکیمی: مکتب تفکیک. چاپ یکم. انتشارات الهادی ۲۰۰۰ میلادی. ص۱۳.
[15]
رجوع شود به: عباس علی الجمری: مکتب تفکیک اصفهانی چیست؟ (ما هي المدرسة التفكيكية عند الأصفهاني؟) انجمن ابن خلدون. http://ebn-khaldoun.com/article_details.php?article=416 و رجوع شود به مقدمه عبد الجبار الرفاعی در کتاب مکتب تفکیک محمد رضا حکیمی. چاپ یکم. انتشارات الهادی. محور عمده نظریه ساختار شکنی ژاک دریدا نفی حضور معنا است که مخاطب و نویسنده را به برداشت های نامحدود از یک متن می کشاند. در واقع نه مخاطب و نه نویسنده نمی توانند به معنای نهایی و واقعی متن دست یابند. در این بازی زبانی معانی بسیاری ظهور می یابند و معانی دیگری از میان می روند. بی گمان هر دو به یک تصور نسبی از معنا می رسند [ منظور از تصور نسبی در اینجا آگاه نبودن از امکان شناخت اشیاء است]. رجوع شود به مهدی رازی: دین و نقش آن در دوره فروپاشی عقلانیت (الدين ودوره في عصر انهيار العقلانية). ترجمه مشتاق الحلو. (این پژوهش در کتاب "رویکردهای عقلانی در کلام اسلامی" قید شده است). چاپ یکم. موسسه الانتشار العربی ۲۰۱۴). ص۲۰۸.
[16]
رجوع شود به: حسین مفید: اصولگرایی در نزد اصفهانی (الاتجاه الأصولي عند الأصفهاني). ص۱۸۷. (این پژوهش در کتاب میرزا مهدی اصفهانی سردمدار جریان تفکیک قید شده است.) انتشارات مرکز الحضاره. ۲۰۱۴.
[17]
گروهی از پژوهشگران: مکتب تفکیک و جدل معرفت دینی (المدرسة التفكيكية وجدل المعرفة الدينية). چاپ یکم. موسسه الانتشار العربی. ۲۰۱۵. صص۱۴۴، ۱۷۰، ۱۷۱.
[18]
حکیمی از آن با عنوان مکتب ترکیب یاد کرده است. مقصود ترکیب علوم مختلف و ترکیب فلسفه و عرفان است. این مکتب در تقابل با جریان تفکیک قرار دارد. رجوع شود به: محمد رضا حکیمی. مکتب تفکیک. ص۱۳۷. منبع سابق.
[19]
عبد الجبار الرفاعی: کنش فلسفه و علوم شریعت (التفاعل بين الفلسفة والعلوم الشرعية). پایگاه المکتبه الحیدریه. ص۶.
[20]
حکیمی: مکتب تفکیک. ص۱۵۵.
[21]
همان. ص۳۰.
[22]
برخی پژوهشگران از مکتب عرفان به «مکتب عرفانی تهران و اصفهان» یاد می کنند. اما علوم و دروس فلسفی خیلی پیشتر از اصفهان و به تازگی از تهران به قم منتقل شده است. تسمیه مزبور نوعی به بیراهه رفتن است.
[23]
سعید رحیمیان: علامه طباطبایی و مکتب تفکیک. ص۲۱۳.
[24]
مکتب تفکیک و تحکیم عقل گرایی شیعی. (المدرسة التفكيكية والتأصيل للعقل الشيعي). مجله البصائر. شماره ۳۵. ۲۰۰۵م. منبع سابق.
[25]
همان.
[26]
همان.
[27]
«آثار و تالیفات خمینی بیش از ۶۰ مورد است و بیش از ۹۰ درصد آنها در حوزه عرفان و فلسفه و نه در زمینه مسائل انقلاب و نظریه پردازی و یا بسیج سیاسی نگاشته شده است.» رجوع شود به: صلاح شبر. تئولوژی تشیع سیاسی میان حق خداوند و مردم و واقعیت حال (ثيولوجيا التشيع السياسي بين حق الله والشعب وواقع الممارسة). چاپ یکم. الرافدین. ۲۰۱۷. ص۴۵۷.
[28]
حمید پارسا نیا: برنامه راهبردی اندیشه ایرانی در آستانه انقلاب. (الخريطة الفكرية الإيرانية عشية الثورة). ترجمه به عربی: خلیل العصامی. چاپ یکم. انتشارات مرکز الحضاره لتنمیه الفکر الاسلامی. بیروت ۲۰۱۲. ص۳۹۶.
[29]
رجوع شود به: د. یمنی طریف الخولی . به سوی روشمندی علمی...بومی سازی علوم در فرهنگمان (نحو منهجية علمية.. توطين العلم في ثقافتنا). چاپ یکم. الموسسه العربیه للفکر والابداع. ۲۰۱۷. ص۲۳ و صفحات بعدی.
[30]
مراحل تحول دروس فلسفه در حوزه (تطوّر الدرس الفلسفي في الحوزة). ص۱۷۲.
[31]
همان. ص ۱۷۵ و ۱۷۶.
[32]
حیدر حب الله. علم کلام در نزد علامه طباطبایی...بررسی رابطه دیالکتیکی عقل و متن (علم الكلام عند العلامة الطباطبائي.. قراءة في جدل العقل والنصّ). ص۳۳۲.
[33]
رجوع شود به: توفیق السیف: مرز دموکراسی دینی (حدود الديمقراطية الدينية). چاپ یکم. انتشارات الساقی. ۲۰۰۸. ص۱۵۳ و صفحات بعدی. و نیز رجوع شود به: د. محمد السلمی و محمد الصیاد: ولی فقیه، مذهب و قدرت. (الفقيه والدين والسلطة). چاپ یکم. مرکز تحقیقات ایرانی خلیج عربی. ۲۰۱۷. ص۱۲۳ و صفحات بعدی.
[34]
بیانیه خمینی در ۱۵ رجب ۱۴۰۹ هجری قمری. رجوع شود به: عبد الجبار الرفاعی: تحول دروس فلسفی در حوزه علمیه (تطوّر الدرس الفلسفي في الحوزة العلمية). چاپ دوم/ انتشارات الهادی. ۲۰۰۵. ص۲۰.
[35]
همان.
[36]
محمد حسین تهرانی: مهرتابان ۶۰.
[37]
همان.
[38]
تئولوژی تشیع سیاسی (ثيولوجيا التشيع السياسي). ص۴۵۷.
[39]
رجوع شود به: آیت الله کمال حیدری. خلیل رزق: عرفان شیعی.. دیدگاه هایی درباره مبانی نظری و سبک های عملی (العرفان الشيعي.. رؤى في مرتكزاته النظرية ومسالكه العملية). چاپ موسسه فکری فرهنگی امام جواد. ص۱۹۵ و صفحات بعدی.
[40]
د.علی فیاض: نظریه های قدرت در اندیشه سیاسی معاصر شیعه (نظريات السلطة في الفكر السياسي الشيعي المعاصر). چاپ دوم. مرکز الحضاره لتنمیه الفکر الاسلامی. ۲۰۱۰. ص۱۷۷.
[41]
خمینی: کتاب آداب الصلاه. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ص۳۴۸.
[42]
د. علی فیاض. همان. ص۱۷۷.
[43]
رجوع شود به: توبه خمینی.. واقعيت دلپذیر یا تبلیغات شکست خورده؟ (توبة الخميني.. حقيقة مؤنسة أم دعاية مفلسة). منتدی اهل البیت.http://cutt.us/w6Evr. نیز رجوع شود به: شیخ کمال حیدری: دیدگاه ابن عربی در مورد اهل بیت. کانال یوتیوب خمینی. ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵. https://www.youtube.com/watch?v=F1NTvu7VeIM. و نیز رجوع شود به: شیخ یاسر الحبیب: خمینی و ابن عربی ..دو صوفی بی دین. (الخميني وابن عربي.. صوفية زنادقة). ۱۸/۱۲/۲۰۱۳. https://www.youtube.com/watch?v=3jJzblZF9GO
[44]
خمینی: کتاب البیع. ۲/۴۶۴.
[45]
د. علی فیاض: همان. ص۱۸۵.
[46]
منبع سابق. ص۱۸۵.
[47]
رجوع شود: خمینی . حکومت اسلامی. انتشارات مرکز بقیه الله الأعظم. بیروت. ۱۹۹۸. ص۵۵-۵۶. رجوع شود به: د.علی فیاض. نظریه های قدرت در اندیشه سیاسی معاصر شیعه (نظريات السلطة في الفكر السياسي الشيعي المعاصر). ص۲۱۰.
[48]
حیدر حب الله:‌ اندیشه دینی میان عقل و متن (الفكر الديني بين العقل والنصّ). ص۱۲. (سبک های عقلانی در کلام اسلامی. اتجاهات العقلانية في الكلام الإسلامي). گروهی از نویسندگان. چاپ یکم. موسسه الانتشار العربی. ۲۰۱۴.
[49]
همان.
[50]
همان.
[51]
مرز دموکراسی دینی (حدود الديمقراطية الدينية). ص۱۴۹.
[52]
رجوع شود به: ممدوح رمضان. عرصه دینی در ایران بعد از سقوط ایلخانان تا تشکیل دولت صفویه (الحياة الدينية في إيران منذ سقوط الإيلخانيين حتى قيام الدولة الصفوية). رساله دکتری. دانشکده دار العلوم. گروه تاریخ و تمدن. دانشگاه قاهره. ۲۰۱۶. ص۲۱۴.
[53]
رجوع شود به: استیون ونتر: شیعیان لبنان تحت حکومت عثمانی (الشيعة في لبنان تحت الحكم العثماني). ترجمه به عربی محمد حسین المهاجر. چاپ یکم. مرکز الحضاره ۲۰۱۶. ص۵۵ و صفحات بعدی. نیز رجوع شود به: جعفر المهاجر: کوچ از جبل عامل به ایران در دوره صفویه (الهجرة العاملية إلى إيران في العصر الصفوي). انتشارات دار الروضه. بیروت.
[54]
د. علی فیاض: منبع سابق. ص۱۳۶.
[55]
صادق حقیقت: توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه. (توزيع السلطة في الفكر السياسي الشيعي). ترجمه به عربی: حسین صافی. چاپ یکم. انتشارات مرکز الحضاره. ۲۰۱۴. ص۲۴۰.
[56]
مرتضی مطهری: اسلام و ایران.. داد و ستد. (الإسلام وإيران عطاء وإسهام). انتشارات دار الحق. بیروت. ۱۹۹۳. ص۳۲۹.
[57]
وجیه کوثرانی: فقیه و سلطان. ص۱۴۴.
[58]
رجوع شود به: مجید محمدی. دین شناسی معاصر. تهران. نشر قطره. ۱۹۹۳. ترجمه به عربی: ص.حسین (اتجاهات الفكر الديني المعاصر في إيران). انتشارات الشبکه العربیه. ۲۰۱۰. ص۱۳۲.
[59]
مرتضی مطهری با ستایش از این وفاق و انطباق می گوید: "از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروه هایی بر می خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلا یا بعضا تخطئه می کرده اند. از خصوصیات این گروه که ضمنا اهل فقاهت هم بوده اند وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است.» مرتضی مطهری: خدمات متقابل اسلام و ایران. انتشارات صدرا. قم. ۱۹۷۸. ص۶۶۴.
[60]
حمید پارسا نیا: برنامه راهبردی اندیشه ایرانی در آستانه انقلاب. (الخريطة الفكرية الإيرانية عشية الثورة). ترجمه به عربی: خلیل زامل. چاپ یکم. انتشارات مرکز الحضاره لتنمیه الفکر الاسلامی. ۲۰۱۲. ص۱۳۳.
[61]
خلیل علی حیدر: شیعیان و فتواهای تحریم فلسفه (الشيعة وفتاوى تحريم الفلسفة). ۲۲ اوت ۲۰۰۵. رجوع شود به: خلیل حیدر: آیت الله سیستانی و آموزش فلسفه (آية الله السيستاني ودراسة الفلسفة). ۲۴ اوت. ۲۰۰۵. http://cutt.us/pvU4U http://cutt.us/fwaWJ
[62]
رجوع شود به: حیدر عبد المناف البیاتی: صفویه‌ «صوفی گری و فلسفه در عصر صفویه» (المشهد الصوفي والفلسفي في العصر الصفوي). شماره ۲۳. انتشارات مسبار. امارات. ۲۰۰۸.
[63]
عبد اللطیف الحرز: از عرفان تا حکومت (من العرفان إلى الدولة). ص۱۰۸
[64]
همان.
[65]
رجوع شود به: عبد اللطیف الحرز: از عرفان تا حکومت..تصوف در اندیشه خمینی و صدر (من العرفان إلى الدولة.. التصوف في فكر الخميني والصدر). چاپ یکم. فارابی. بیروت. ص۱۳۴ و صفحات بعدی.
[66]
رجوع شود به: مراحل تحول درس فلسفه در حوزه علمیه. (تطوّر الدرس الفلسفي في الحوزة العلمية). ص۱۱۹ و ۱۲۰.
[67]
همان. ص۱۲۱.
[68]
رجوع شود به: جواد مغنیه: ویژگی های فلسفه اسلامی (معالم الفلسفة الإسلامية). کتابخانه الهلال. بیروت. ۱۹۸۲. ص۱۹۳. و نیز کتاب از عرفان تا حکومت (من العرفان إلى الدولة). ص۲۹۱.
[69]
آیت الله اسحاق الفیاض: عرفان ابن عربی که از ایران آمده بی دینی است. (عرفان ابن عربي القادم من إيران زندقة). کانال یوتیوب. ۲۱/۱۲/۲۰۱۱.https://www.youtube.com/watch?v=G_JKNfLREs8&feature=related
[70]
رجوع شود به: میرزا اصفهانی سردمدار جریان تفکیک در معرفت شناسی دینی (ميرزا الأصفهاني رائد التفكيك في المعرفة الدينية). جمعی از پژوهشگران. ترجمه به عربی: عباس جواد. انتشارات مرکز الحضاره. بیروت. ص۱۸۷.
[71]
شیخ زکریا داود: مکتب تفکیک و تحكيم عقل گرایی شیعی (المدرسة التفكيكية والتأصيل للعقل الشيعي). مجله البصائر. شماره ۳۵. سال ۱۶. ۱۴۲۶ قمری برابر با ۲۰۰۵.
[72]
عبدالجبار الرفاعی: مراحل تحول دروس فلسفه در حوزه (تطوّر الدرس الفلسفي في الحوزة العلمیة). ص۱۰۸.
[73]
عبد الجبار الرفاعی: مراحل تحول دروس فلسفه در حوزه..سرنوشت مکتب فلسفی حوزه نجف (تطوّر الدرس الفلسفي في الحوزة العلمية، «مصير مدرسة النجف الفلسفية»). ص۱۲۰.
[74]
حیدر حب الله: آیا صوفی گری ایران علیه حکمت متعالیه و عرفان شهودی قیام می کند؟ (هل تثور إيران المتصوفة على الحكمة المتعالية والعرفان الشهودي؟). چاپ یکم. موسسه الانتشار العربی. ص۱۳.
[75]
تئولوژی تشیع سیاسی میان حق خداوند، مردم و واقعیت حال (ثيولوجيا التشيع السياسي بين حق الله والشعب وواقع الممارسة). چاپ یکم. الرافدین. ۲۰۱۷. ص۴۷۵.
[76]
از عرفان تا حکومت (من العرفان إلى الدولة). ۲۸۳.
[77]
دیدگاه مراجع درباره عرفان و فلسفه (رأي المراجع في العرفان والفلسفة). شبکه فرهنگی هجر. http://hajrnet.net/hajrvb/showthread.php?t=403026972
[78]
رجوع شود به العصفور:‌ اصولگرایان در حال تضعیف شدن..و اخباریان در حال قدرت گرفتن (الأصوليون في تراجع مستمر.. والأخباريون قادمون). روزنامه الوقت. شماره ۶۶۹. ۱۱ ذوالحجه ۱۴۲۸ هجری قمری.
[79]
سخنرانی شیخ وحید خراسانی در کانال یوتیوب که در ۲۳ اوت ۲۰۰۹ منتشر شده است. در این سخنرانی آمده است: «عرفان پيش من است، همه مولوی را ما می خواهيد پيش من است، هر جا را می خواهيد برات میگم، فلسفة را بخواهيد از اول اسفار تا آخر از هر جا بگی، از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبيعيات برات بگم، اما همه اش كشك است، هر چه هست در قران وروايات است». https://www.youtube.com/watch?v=ohDrgTc6nLk و نیز رجوع شود به: مجله آینه پژوهش. شماره ۷۱ و ۷۲. ۱۳۸۰ خورشیدی/۲۰۰۱ میلادی. رجوع شود به: مکتب تفکیک و جدل معرفت دینی (المدرسة التفكيكية وجدل المعرفة الدينية). حیدر حب الله. ص۱۵۶. و نیز رجوع شود به: شیخ زکریا داود. مکتب تفکیک و تحکیم عقل گرایی شیعی (المدرسة التفكيكية والتأصيل للعقل الشيعي). مجله البصائر. شماره ۳۵. سال ۱۶. ۲۰۰۵.
[80]
کتاب استفتاءات کاظم حائری. «عقاید. تاریخ. مفاهیم». وبسایت رسمی: http://www.alhaeri.org/ceo/pages/qa.php?cid=105. شایان ذکر است کاظم حائری مرجع تقلید مقتدی صدر یکی از رهبران دینی پرنفوذ عراق و دارای پیروان فراوان است. این امر باعث شد مکتب او بازتاب هایی در خارج از مرزها نیز داشته باشد.
[81]
توفیق السیف: عصر تحولات (عصر التحولات). چاپ یکم. الانتشار العربی. ۲۰۱۶. ص۱۹۴.
[82]
رجوع شود به ملکیان و لگنهاوزن و جعفر سبحانی:‌ علم کلام اسلامی و دفاع عقلانی از دین . «سمینار». ص۷۰. (رویکردهای عقلانی در کلام اسلامی. (اتجاهات العقلانية في الكلام الإسلامي) گروهی از نویسندگان. چاپ موسسه الانتشار العربی.)
[83]
رجوع شود به: توفیق السیف عصر تحولات (عصر التحولات). ص۱۹۵.
[84]
سروش: بسط تجربه نبوی. تهران. 1378. ص۱۶۲. و رجوع شود به: مرزهای دموکراسی دینی (حدود الديمقراطية الدينية). ص۲۴۲.
محمد سيد صياد
محمد سيد صياد
پژوهشگر مطالعات فکری و ایدئولوژیک در موسسه بین المللی مطالعات ایران