پیشگفتار
تاریخ پیدایش دولت معاصر در ایران به اوایل قرن شانزدهم میلادی، و مشخصا ۱۵۰۱ میلادی [۸۸۰ خورشیدی]، بر می گردد و همزمان با تاسیس دولت صفوی توسط شاه اسماعیل دولت در ایران ایجاد شد. در حقیقت دولت ایران در آن زمان بنیاد قومی نداشت بلکه ممالک مختلف و ملیت های غیرمتجانس و دارای استقلال چند خلق ناهمگون و مستقل را در بر می گرفتند . این خلق ها هیچ پیوندی با یکدیگر نداشتند. [1]
ایران قبل از اسلام جایگاه ادیان مختلفی همچون مانوی و مزدکی و مهرپرستی و زرتشت بوده است. پیروان این ادیان پس از فتح اسلامی و شکست ساسانیان در برابر عرب های مسلمان در نبرد قادسیه محل سکونت خود را ترک نکردند.[2]
خلق ها و ملیت های ساکن ایران فاقد اشتراکات قومی و زبانی و مذهبی و فرهنگی و در کل گروه های ناهمگون بودند. آنها از لحاظ تاریخی و سیاسی در هیچ مرحله ای حتی پیش از روی کار آمدن صفویان انسجام نداشتند. [3] [4]
تکوین ملیت ها در ایران در دوره معاصر
در دو دوره از تاریخ معاصر پنج قرنه در ایران یعنی عصر صفوی [۱۵۰۱-۱۷۳۶ میلادی] [۸۸۰-۱۱۰۱ خورشیدی] و پهلوی [۱۹۲۵-۱۹۷۹ میلادی] [۱۳۰۴-۱۳۵۷ خورشیدی] اقداماتی برای ذوب کردن ملیت های ساکن ایران در ملیت فارس انجام گرفته است.
دوره صفویه
ملیت ها در دوره صفویه از هرم قدرت سیاسی کنار زده شدند. همه ملیت ها حتی مشعشعیان، خاندان عرب حاکم در حویزه در اقلیم احواز که شیعه بودند مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. نام «عربستان» در این دوره بر اقلیم احواز اطلاق گردید. صفویان دست به کشتار عرب ها در این منطقه زدند. صفویان مناطق گسترده ای از ما بین النهرین تا خلیج عربی در جنوب و هند در شرق را در تصرف خود درآوردند.
دوره پهلوی
رضا پهلوی با کودتای نظامی تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطه را در هم کوبید. سیستم حکومتی ممالک محروسه که چندین قرن در کشور برقرار بود توسط رضا شاه برچیده شد. از اینجا بود که مساله خلق ها در ایران آغاز گردید.
رضا شاه کوشید با سرکوب خلق ها سیاست یکسان سازی را در ایران با اقتدار و به هر قیمتی که شده و با شتاب هرچه بیشتر در پیش بگیرد. ارتش و بوروکراسی و دربار سه پایه حاکمیت رضا شاه را تشکیل می دادند. رضا خان با استناد به این سه پایه برنامه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بلندپروازانه ای اجرا نمود.
رضا خان از طریق این سه پایه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بلندپروازانه خود را آغاز کرد. این برنامه ها با رویای تئوری پردازان پان ایرانیست در آن زمان همسویی داشت. [5]
در برهه زمانی ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۶ میلادی [۱۳۲۰-۱۳۲۵ خورشیدی] سه رویداد مهم در ایران رخ داد؛ تشکیل حکومت ملی آذربایجان موسوم به «حکومت خود مختار آذربایجان» و حکومت ملی کردستان موسوم به «جمهوری مهاباد» و مطالبات عرب های احواز [عربستان] برای کسب خودمختاری.
اوضاع ملیت ها در دوره رضا شاه پهلوی و پسرش [۱۹۲۵-۱۹۷۹ میلادی] [۱۳۰۴–۱۳۵۷]
دوره رضا شاه با فرآیند دولت ملت سازی آغاز شد. ایده دولت ملت توسط ناسیونالیست های راسیست فارس مطرح شده بود. مدل اروپایی دولت ملت سازی در قرن نوزدهم میلادی به شیوه ناقصی در ایران پیاده شد و به تشکیل نظام تازه سیاسی و هویت سازی انجامید که با وضعیت پیش از کودتای رضا شاه کاملا متفاوت بود.
پروژه دولت ملت سازی رضا پهلوی کاملا در تناقض با الگوی اروپایی آن بود. مدل اروپایی دولت ملت سازی بر پایه دموکراسی استوار بود اما شاه برای اجرای این پروژه دست به تعدیل و تغییر برخی از مواد قانون اساسی زد. قانون اساسی یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطیت است.
و بدین ترتیب، قانون اساسی از مضمونش تهی گردیده و وظیفه مجلس تصویب لوایحی بود که توسط نظام به منظور ایجاد دولت مرکزی با اقتدار و مستبد تدوین می شدند.
نظریه برتری نژاد آریا [آریایی گری]
نظریه برتری نژاد آریا که همان ابراز تعصب ملی و فرهنگی ایرانی «فارسی» است از یک فرضیه تاریخی اشتباه سرچشمه می گیرد و بر پیوند خونی و نژادی تاکید دارد. با استناد به این نظریه، عرب ها و ترک ها در ایران آریایی نیستند و تنها کردها و بلوچ ها از قوم آریایی هستند. اسناد و شواهد تاریخی و باستان شناسی نشان می دهد که نژاد آریایی وجود خارجی ندارد. [6]
قانون اساسی ضد خلق ها
در ۱۰ اکتبر ۱۹۳۷ میلادی [۱۸ مهر ماه ۱۳۱۶ خورشیدی] بر اساس قانون جدید تقسیمات کشوری ایران اعلام شد و اسامی اصلی و تاریخی استان ها تغییر یافت. ایران طبق این مصوبه به شش استان تقسیم شد که عبارتند از: استان شمالی غرب، استان غرب، استان شمال، استان جنوب، استان مکران، استان شمال شرق. در ماه دسامبر همان سال [دی ماه] تقسیمات کشور دوباره و بر اساس موقعیت جغرافیایی تغییر یافت. بر اساس تغییرات جدید ایران به ۱۰ استان، ۴۹ شهرستان و ۲۹۰ بخش تقسیم شد.
روش برخورد رژیم جمهوری اسلامی با خلق ها
خلق های غیر فارس در انقلاب مردمی سال ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] علیه شاه به امید دستیابی به حقوق خود در یک سیستم حکومتی تازه و متکی به ارزش های اسلامی و عدالت و برابری و احقاق حقوق همه خلق ها صرف نظر از نژاد و ملیت حضور فعالی داشتند. انقلاب ۵۷ منجر به سقوط رژیم پهلوی شد.
اما آنچه اتفاق افتاد برخلاف انتظارات بود. رژیم نوپای جمهوری اسلامی دست به سرکوب گسترده قیام عرب های احواز در محمره «خرمشهر» و ترکمن ها در ترکمن صحرا و کردها در غرب ایران زد. پاسخ دولت به مطالبات برابری طلبانه و کسب خودمختاری تنها موج گسترده اعدام های دسته جمعی رهبران ترکمن و آتش گشودن به سمت معترضان در محمره «خرمشهر» و حمله به کردستان بعد از صدور فتوای جهاد از سوی خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی بود.
اعتراض ترک های آذربایجان واقع در شمال غرب ایران در چند سال اخیر در واکنش به نمایش برنامه توهین آمیز به ترک ها در صدا و سیما دوباره دست روی مساله ملیت های غیر فارس در ایران گذاشت. قیام مردم عرب اهواز در ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ میلادی [۲۶ فروردین ۱۳۸۴ خورشیدی] را می توان در این قالب تعریف کرد. بهانه این قیام، افشای نامه منسوب به محمد علی ابطحی رییس دفتر رییس جمهور سابق محمد خاتمی بود که خواستار تغییر بافت جمعیت استان به زیان مردم عرب احواز بود. مطالبات ملیت های غیر فارس که بیش از نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند رو به گسترش است. می توان گفت عدم توجه به حقوق مسلم این ملیت ها کشور را در معرض تجزیه قرار می دهد.[7]
خط مشی رضا شاه و پسرش در رژیم جمهوری اسلامی دنبال شد. علاوه بر این، ویژگی تشیع به هویت دولت پارسی افزوده گردید. دار و دسته حاکم با تفکرات «ملی مذهبی» قدرت را در اختیار گرفتند و اقلیت های مذهبی و خلق های غیر فارس از حقوق بدیهی محروم شدند و هنوز در معرض همگون سازی و یکسان شدن فرهنگی هویتی قرار دارند.
نگاه امنیتی به خلق ها
نگاه دولت مرکزی به مطالبات خلق های غیر فارس نگاه امنیتی و بسته است که بر پایه سرکوب تحرکات ملیت ها قرار دارد. حسین رئیسی وکیل دادگستری می گوید «مجموع شرایط و تبعیضات نسبت به اقلیت های قومی و مذهبی جو حاکم بر اقلیت های مذهبی و قومی را امنیت محور ساخته است. این شرایط سرکوب شدید همه فعالین اتنیکی و مذهبی را با خود داشته به نحوی که «زندگی روزمره» همه اقلیت ها را دشوار و متاثر از این شرایط امنیتی ساخته است.»
او افزود «تبعیضات ناروا علیه اقلیت ها با پشتیبانی قانون اساسی به وسیله قوانین و مقررات عادی توسعه یافته و در سراسر ایران در حال اجرا است. در نتیجه شرایط تبعیض آمیز به نهادینه شدن فرهنگ تبعیض و خشونت علیه همه اقلیت ها منجر شده است.»[8]
تبعیض علیه اقلیت ها در قانون اساسی
قانون اساسی جمهوری اسلامی تبعیض علیه اقلیت های دینی و قومی را مستقر کرده است. حسین رئیسی وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در ایران می گوید «به موجب اصل یکصد و هفتم اقلیت های مذهبی از انتخاب شدن به عنوان رهبر یا عضویت در شورای رهبری ایران منع شده اند. به موجب این اصل فقط اندکی از روحانیون شیعه در شرایط خاص از این حق برخوردار هستند. منع دسترسی اقلیت های مذهبی به تمامی مناصب سیاسی و مدیریتی و قضایی در تمامی سطوح آن. به طور مثال اصل ۱۱۵ حق نامزد شدن را صرفا برای افراد مذهبی و سیاسی قائل شده است. همچنین اصل ۱۲۱ درباره سوگند قانون اساسی رئیس جمهور بخصوص آن بخش که او را پاسدار مذهب رسمی معرفی می کند.[9]
مهم ترین تبعیضی که نسبت به اقلیت های قومی در قانون اساسی ایران وجود دارد در اصل ۱۵ قانون اساسی رخ داده است. با این اصل نوشتن و آموزش زبان و فرهنگ و ادبیات سایر اقلیت های قومی پذیرفته شده نیست. تسلط زبان فارسی سبب عدم توجه به زبان های محلی و به تدریج تضعیف و نابودی ادبیات و فرهنگ و موسیقی این خلق ها را در پی داشته و خواهد داشت.[10]
چشم انداز جنبش خلق ها در ایران
گرچه تنوع خلق های ایران بیشتر از دیگر کشورهای خاورمیانه است اما دولت های پیاپی همواره کوشیدند عمدا بر این واقعیت سرپوش بگذارند. این رویکرد توسط سازمان امنیت و اطلاعات دوره شاه موسوم به «ساواک» تشدید شد. [11] جریان ناسیونالیست و راسیست پارسی گرا هم در انکار کردن این واقعیت کوشید. آنها هیچ پژوهش معتبری درباره خلق ها در ایران انجام ندادند. [12]
همزمان با گسترش انقلاب اطلاعاتی و جهانی شدن و افزایش سطح آگاهی خلق های غیر فارس به حاشیه رانده شده که از عرصه تصمیم گیری کنار گذاشته شده اند پنهان کردن واقعیت تحرکات خلق ها و اقلیت ها غیر ممکن شده است.
واقعیت دیگر این است که پس از گذشت ۳۸ سال از عمر جمهوری اسلامی و تلاش گروه های اپوزیسیون برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه برای همه ثابت شده که ساقط کردن نظام حاکم در ایران تنها و تنها از طریق مشارکت کلیه گروه های جامعه و در راس آنها خلق ها و اقلیت های مورد ستم امکانپذیر بوده و اینکه هیچ ملیتی صرف نظر از ظرفیت هایی که در اختیار دارد به تنهایی قادر به تغییر رژیم نیست. [13]
نکته آشکار در ۳۸ سال گذشته این است که تلاش های گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای تغییر رژیم به نتیجه نرسیده است. در اینجا لازم است به دو مورد اشاره کنیم:
یکم: عملیات گسترده موسوم به «فروغ جاویدان» که توسط سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۹۸۸ میلادی [۱۳۶۷ خورشیدی]انجام شد. نیروهای مجاهدین از مرز عراق و ایران در غرب وارد کشور شدند. ارتش ایران بر اثر جنگ هشت ساله با عراق کاملا ضعیف شده بود اما با این وجود نیروهای مجاهدین خلق بعد از چند روز درگیری با ارتش عقب نشینی کردند و در نهایت نیروهایی که در حال عقب نشینی بودند قتل عام شدند. بدین ترتیب، عملیات «فروغ جاویدان» شکست خورد.
دوم: قیام مردمی «جنبش سبز» در ژوئن ۲۰۰۹ میلادی [خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی]. بیش از ۳ میلیون نفر در تهران در تظاهرات ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ شرکت کردند. این جنبش نیز با شکست مواجه شد.
با وجود فداکاری و دلاوری نیروهای مجاهدین خلق و معترضان جنبش سبز اما در هیچ تحلیلی به دلایل به نتیجه نرسیدن تلاش ها برای سرنگونی یا تغییر رژیم اشاره نشده است. به نظر بنده، می توان گفت که این دو حرکت به یک دلیل عمده یعنی عدم مشارکت سیستماتیک و موثر ملیت های غیر فارس در این اعتراضات به شکست کشیده شدند. سران مجاهدین خلق و جنبش سبز نقش ملیت ها و گسترده شدن دامنه اعتراضات و سرایت درگیری ها با رژیم به مناطق خلق ها را نادیده گرفتند.
عدم گسترش و تمرکز جنبش سبز در محدوده پایتخت، تهران این فرصت را در اختیار رژیم قرار داد تا با تجمیع نیرو به سرکوب این جنبش بپردازد. این اتفاق در زمان مجاهدین خلق هم اتفاق افتاد. این گروه با تکیه بر نیروهای خودی خلق های مورد ستم را در قیام علیه نظام کنار گذاشتند. بنابراین، می توان گفت هماهنگی عمومی و نافرمانی مدنی در شهرهای بزرگ همچون تهران و تبریز و نیز کردستان، احواز، بلوچستان و ترکمن صحرا یعنی مناطق خلق ها که عرصه تحرکات گسترده ای هستند تنها راه پیروزی و موفقیت تحرکات و جنبش ها در آینده است.
در واقع این گونه به نظر می رسد که اگر جنبشی فراگیر باشد منجر به تضعیف شدید و تشتت قوای نظام می شود، چرا که نیروهای رژیم به مناطق مختلف اعزام خواهند شد. در این شرایط، رٰژیم تا حدود زیادی دچار پراکندگی و بی ثباتی گردیده و نیروهای کنونی به هیچ وجه توانایی کنترل اوضاع در چنین مناطق گسترده ای را نخواهند داشت. خیزش مردمی در اتحاد جماهیر شوروی سابق بهترین گواه چنین وضعیتی است.[14] [15]
چشم انداز جنبش خلق ها به عنوان یک نیروی تغییر و تحول
جنبش خلق های غیر فارس با توجه به گستردگی آن در پانزده سال اخیر یکی از مهم ترین نیروهای تغییر در ایران به شمار می رود. این نیروی عظیم از قدرت نرم و تحرکات گسترده در مناطق خلق ها نشات می گیرد. خلق های غیر فارس در ایران در برابر سرکوب و ستم ایستادگی می کنند. جنبش خلق های ایران شباهت زیادی به انقلاب های مخملی مردم کشورهای اروپای شرقی علیه رژیم های سرکوبگر دارد. [16]
مساله خلق های غیر فارس در ایران به عنوان قدرت نرم در محافل بین المللی و به ویژه پرونده حقوق بشری برای مقابله با رژیم حاکم در ایران به کار می رود. مساله حقوق بشر «پاشنه آشیل» حاکمیت ایران در نهادهای بین المللی است چرا که حکومت کارنامه بسیار بد و تیره ای در زمینه نقض حقوق ملیت های غیر فارس یا اقلیت های نژادی و مذهبی دارد. پرونده حقوق بشر ایران همواره در دستور کار سازمان ملل و شورای حقوق بشر قرار داشته و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
برخی موارد نقض حقوق خلق های غیر فارس در سازمان ملل ثبت شده اما با توجه به تحرکات و فعالیت های گسترده و هوشمندانه حکومت و متحدانش و لابی های تابع رژیم از یک سو و نبود تحرک در سطح کشورهای عربی از سوی دیگر این پرونده با وجود تصویب قطعنامه های بین المللی در محکومیت رژیم ایران اما به شورای امنیت برای تحقیق و بررسی ارسال نشده است.[17] نام عرب های احواز در متن گزارش توزیع شده در سازمان ملل توسط هیات ایرانی حذف گردید. این گزارش در نهمین فرم اجلاس حقوق اقلیت ها در سازمان ملل در ژنو در ۲۴ و ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶ میلادی [۴ و ۵ آذر ۱۳۹۵ خورشیدی] قرائت شد. [18]
جنبش خلق ها و اپوزیسیون جمهوری اسلامی
اغلب نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی مساله خلق های غیر فارس را نادیده می گیرند و رسوبات گفتمان ضد خلق های غیر فارس هنوز در بیشتر گروه های اپوزیسیون دیده می شود.
با اینکه مشارکت نیروهای ملیت فارس عامل تعیین کننده برای تغییر رژیم استبدادی است اما این نیروها یک نقطه ضعف عمده دارند و آن هم چند دستگی و پراکندگی و عدم انسجام و نیز بی اعتمادی بخش گسترده ای از نیروهای فارس به جنبش ملیت های غیر فارس و خودداری از ائتلاف فراگیر با خلق های غیر فارس است. ضمنا، بسیاری از گروه های اپوزیسیون با انگیزه مالی و عقیدتی سرسپرده رژیم آخوندی شده اند.
گرچه جنبش خلق های غیر فارس در ایران شاهد رشد و گسترش فزاینده ای است اما در عین حال این تحرک دچار کاستی هایی به ویژه در ارتباط با مطالبات مقطعی درباره حق تعیین سرنوشت هست. خلق های غیر فارس از لحاظ مطالبات و کسب حقوق پایمال شده به دو گروه عمده تقسیم می شوند. گروه های استقلال طلب خواهان تشکیل کشور مستقل هستند. گروه های فدرال خواه به دنبال برپایی نظام فدراتیو و غیر متمرکز به جای رژیم آخوندی و دست یابی به حق تعیین سرنوشت هستند.
با نگاهی به واقعیت جنبش خلق های غیر فارس می توان نقاط ضعف و قوت جریان های گوناگون در خلق های غیر فارس را در موارد زیر خلاصه نمود:
۱-ترک های آذربایجان: نقطه قوت ترک های آذربایجان در جمعیت زیاد آنها نهفته است. آنها پرجمعیت ترین ملیت در ایران هستند. ترک ها «بازار» یعنی اقتصاد بازار را در اختیار دارند و در نهادهایی مثل ارتش و سپاه و دستگاه های حکومتی نفوذ کرده اند. ترک ها دارای طبقه روشنفکر گسترده و پیشینه مبارزاتی طولانی از زمان انقلاب مشروطه [19] تا کنون هستند.
خلق ترک در ایران از برخی کاستی ها رنج می برد. آنها فاقد تشکیلات قومی نیرومند بوده و دچار تشتت و پراکندگی هستند. ترک ها همچنین از رهبری سیاسی منسجم برخوردار نیستند و در قیاس با بقیه ملیت های غیر فارس از رفاه نسبی و وضع معیشتی بهتری برخوردارند. ترک های بسیاری در بازار از نفوذ فراوانی برخوردارند و به خاطر اینکه نمی خواهند این امتیازات را از دست بدهند کمتر به سمت گرایش های استقلال طلبانه یا جدایی طلبانه و یا حتی مطرح کردن مطالبات توزیع قدرت و ثروت می روند. کما اینکه حاکمیت می کوشد تا با شیوه های گوناگون با ترک ها همراهی کند که نمونه آن را در تشکیل فراکسیون مناطق ترک نشین مجلس با حضور ۱۰۰ نماینده ملاحظه کردیم.
اختلافات تاریخی ترک ها و کردها بر سر مرز آذربایجان و کردستان یکی دیگر از نقاط ضعف مبارزات خلق ترک علیه رژیم ایران است. برخی مناطق ترک و کردنشین مورد منازعه طرفین است چرا که برخی شهرها و روستاهای کردنشین به جغرافیای آذربایجان و برخی شهرها و روستاهای ترک نشین به جغرافیای کردستان ضمیمه شده است. این اختلاف رو به رشد می تواند منجر به بروز جنگ داخلی و به تبع آن، تضعیف جبهه ضد جمهوری اسلامی شود.
۲-کردها: ملت کرد با تجربه ترین خلق غیر فارس از لحاظ فعالیت های تشکیلاتی و سازمانی هستند و سابقه مبارزاتی طولانی دارند. گرچه کردها از احزاب مختلفی برخوردارند اما آنها ساختار منسجم و رهبری نسبتا قوی دارند. اکثریت قریب به اتفاق ملت کرد به دور این احزاب که شمار آنها از انگشتان یک دست فراتر نمی رود گرد آمده اند. برخی از احزاب کرد از جمله حزب دموکرات کردستان ایران [حزب مادر گروه های کرد] مبارزه مسلحانه با دولت ایران اعلام کرده اند. این رویکرد مورد حمایت بین المللی قرار دارد.
ویژگی مهم دیگر کردهای ایران این است که اکثریت قریب به اتفاق آنان سنی مذهب هستند و این موجب تمایز مذهبی و فرهنگی آنها با ملیت فارس شیعه شده است.
نقطه ضعف کردها در پیوندها و اشتراکات قومی و زبانی بین آنها و فارس ها نهفته است. بخش گسترده ای از طبقه روشنفکر در دو ملت کرد و فارس خود را آریایی خوانده و بدین ترتیب آنها در برابر ملیت های غیر آریایی به ویژه عرب ها و ترک ها قرار می گیرند. ملت فارس همواره کوشیده تا با جلب حمایت کردها ائتلافی بر پایه گفتمان آریایی گری در منطقه تشکیل دهند.
۳- عرب های احواز: مورخان فارس بسیاری به این مساله اذعان دارند که ملت عرب از چند هزار سال پیش و چندین قرن قبل از اسلام در سرزمین احواز سکونت گزیده است. البته، گفتمان راسیستی افراطی این گونه ترویج می کند که قدمت حضور عرب ها در احواز به دوره فتح اسلام در ایران برمی گردد که این دقیقا خلاف واقعیت تاریخی می باشد. [20]
نقطه قوت عرب های احواز این است که آنها در درجه اول از پشتوانه قومی و فرهنگی یعنی پشتوانه عربی برخوردارند. گرچه مساله احواز توسط رژیم های حاکم عرب نادیده گرفته می شود اما حمایت مردم کشورهای عربی از مبارزات مردم عرب احواز رو به افزایش گذاشته است.
ضمنا مردم عرب ساکنان بومی اقلیم احواز هستند. آنها تا سقوط آخرین حاکم عرب [شیخ خزعل بن جابر الکعبی] در سال ۱۹۲۵ میلادی [۱۳۰۴ خورشیدی] صاحب یک امارت شبه مستقل بودند.
گسترش آگاهی ملی [قومی] خلق عرب احواز عامل عمده تداوم مبارزات آنان است. البته عوامل دیگری مثل گسترش فعالیت ها و مطرح کردن مساله خلق عرب در احواز و افشای اقدامات سرکوبگرانه حکومت های پیاپی در ایران در سطح داخلی و منطقه ای و بین المللی هم موثر است. برنامه های تغییر ساختار جمعیتی و به حاشیه راندن و فقیر سازی و کوچ اجباری و محو فرهنگ و هویت و میراث عربی به منظور محور وجود عربی در احواز توسط کلیه حکومت ها در ایران دنبال شده و می شود.
نفت یکی از موانع اساسی بر سر راه جنبش خلق عرب احواز و ضعف همراهی جوامع بین المللی با این جنبش است. به قول مردم عرب احواز نفت به جای نعمت نقمت شده است.
ویلیام استرانگ پژوهشگر معروف آمریکایی در کتاب «حکومت شیخ خزعل و سرکوب شیخ نشین عربستان» می گوید «همزمان با اکتشاف نفت در احواز [عربستان] در سال ۱۹۰۸ میلادی [۱۲۸۷ خورشیدی] ۹۸٪ ساکنان منطقه عرب بودند.»
با اینکه پروژه فارسیزاسیون و کوچ اجباری توسط رژیم های شاهنشاهی و جمهوری اسلامی دنبال شده و با اینکه جمعیت مهاجران و غیر بومی ها به حدود ۳۰٪ رسیده اما ساختار جمعیتی دچار تغییر نشده است.
مردم عرب احواز بر اثر گسترش فقر و بیکاری و بی سوادی عقب نگه داشته شده اند. فقر و بیکاری و بی سوادی ناشی از تبعیض و به حاشیه راندن در میان عرب های احواز به مراتب بیشتر از بقیه خلق ها است. این رویکرد موجب بالا گرفتن گفتمان خشونت طلب و لزوم مبارزه مسلحانه با رژیم حاکم در واکنش به ظلم و ستم شده است. در نتیجه، مبارزات مدنی و مسالمت آمیز و دموکراتیک توده های مردم عرب احواز دست کم در دو دهه اخیر مایه آشفتگی رژیم شده است.
نیروهای سیاسی احوازی ضمن عدم برخورداری از یک استراتژی دراز مدت دچار تشتت و پراکندگی هستند. برخی پژوهشگران می گویند اشتراکات مذهبی [تشیع] بین خلق عرب احواز و فارس ها یکی از مهم ترین موانع مبارزات ملت عرب علیه رژیم ایران به حساب می آید.[21]
۴-بلوچ ها: خلق بلوچ سنی مذهب مورد ستم مضاعف ملی و مذهبی قرار دارند. بیشترین میانگین فقر و محرومیت و عقب ماندگی و عدم توسعه در مناطق سکونت خلق بلوچ به چشم می خورد. اشتراکات و پیوندهای قومی و روابط تنگاتنگ با بلوچ های پاکستان به مبارزات خلق بلوچ قوت بخشیده است. بلوچ های پاکستان و افغانستان از سیستم حکومتی فدرال برخوردارند. پاکستان و افغانستان عمق استراتژیک و لجستیک تحرکات خلق بلوچ در ایران هستند. بلوچ ها در کشورهای خلیج عربی هم دارای امتداد بوده و شمار فراوانی از آنان در پست های رده بالا و یا به عنوان کارفرما و کارمندان عالی رتبه در برخی کشورهای عربی فعالیت می کنند.
عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی و گسترش بی سوادی و نبود احزاب سیاسی [به جز برخی احزاب خارج نشین] و نبود استراتژی آینده محوری که مبارزات آنها را در قالب مشخصی قرار دهد از جمله نقاط ضعف بلوچ ها است.
جریان های سلفی در مناطق خلق بلوچ حضور فعالی دارند که این خود بیانگر عامل مذهبی است. حاکمیت به بهانه گسترش سلفی گری جنگ رسانه ای گسترده ای علیه مبارزات خلق بلوچ راه انداخته است. روشنفکران فارس مدعی هستند که بلوچ ها آریایی هستند اما آنها اشتراک مذهبی و زبانی با فارس ها ندارند.
۵- ترکمن ها: جمعیت خلق ترکمن بسیار کمتر از خلق های دیگر است. خلق ترکمن با توجه به روابط و پیوندهای قوی با جمهوری ترکمنستان از سطح آگاهی فرهنگی بالایی برخوردار است. آنها با ترکمن های عراق و قوم ایگور در چین پیوند ملی دارند. ترکمن های عراق و قوم ایگور در چین عمق استراتژیک و لجستیک مبارزات خلق ترکمن در ایران هستند. زمین های کشاورزی حاصلخیز خلق ترکمن به آنها قدرت خودکفایی بخشیده است.
نقطه ضعف خلق ترکمن در ایران این است که آنها توسط چندین استان فارس نشین احاطه شده اند و تجربه سازمانی و کار تشکیلات سیاسی را ندارند. بعد از انقلاب، ترکمن ها طلیعه دار مبارزات علیه جمهوری اسلامی بودند. ترکمن ها سنی بوده و اشتراک زبانی و مذهبی با مرکز ندارند.
۶- لرها و بختیاری ها: سکونت گاه تاریخی قبایل لر و بختیاری مناطق کوهستانی است و به همین دلیل لرها و بختیاری ها موفق به حفظ بافت ملی خود شده اند. طبقه باسواد و روشنفکر در جامعه بختیاری در سال های اخیر گسترش یافته است. آنها در زمان شیخ خزعل روابط خوبی با او داشتند.[22]
مهم ترین نقطه ضعف لرها و بختیاری ها این است که رژیم حاکم شمار زیادی از آنها را جذب کرده است. حالا این افراد صاحب نفوذ در دستگاه های امنیتی و ارتش و سپاه در مناطق عرب نشین ستون پنجم هستند.
کما اینکه حاکمیت به دلیل آریایی بودن لرها و بختیاری امتیازات مادی و سیاسی فراوانی به آنها داده است. لرها و بختیاری ها در طرح تغییر بافت ساختار جمعیتی اقلیم احواز نقش آفرینی می کنند. محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده سابق سپاه که بختیاری است عده زیادی از لرها و بختیاری ها را از مناطق سکونتشان کوچانده و در مرکز محله ها و شهرهای عرب نشین اسکان داده است. رضایی و با حمایت حاکمیت زمین های کشاورزی و خانه مردم عرب را مصادره و به لرها و بختیاری ها واگذار کرده است.
استفاده ابزاری حکومت مرکزی از لرها و بختیاری ها برای اجرای طرح تغییر بافت جمعیتی در اقلیم احواز زنگ خطر برای وقوع جنگ داخلی بین لرها و عرب ها در آینده را به صدا درآورده است.
پیامدهای تحولات منطقه ای و بین المللی بر مساله خلق ها
به باور پژوهشگران وجود نفت یکی از عوامل اصلی نادیده گرفتن مطالبات خلق ها و ملیت های غیر فارس در ایران توسط غرب است. شرکت های بزرگ نفتی در طول تاریخ به دلایل اقتصادی و نگه داشتن بازار مصرفی در ایران، داد و ستد با دولت با اقتدار مرکزی را بر تعامل با چندین کشور پراکنده و کوچک ترجیح داده اند. [23] کشورهای غربی به دلایل اقتصادی صرف حمایت قاطعانه خود را از یکپارچگی و عدم تجزیه ایران اعلام کرده اند. کما اینکه احتمال ایجاد بی ثباتی و آشفتگی امنیتی در ایران به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک این کشور و نیز حفظ منافع اقتصادی از جمله علل مخالفت غرب با تجزیه ایران به شمار می روند.
نویسنده این پژوهش در چندین جلسه با مسئولان وزارت خانه های ذیربط به ویژه وزارت امور خارجه شرکت کرده و در آنجا معلوم شد که روسای جمهور آمریکا از کلینتون گرفته تا بوش و اوباما با مطالبات استقلال طلبانه خلق های ایران مخالفت می ورزند.
علاوه بر این موضوع، نویسنده این پژوهش در دیدارهای گوناگون با سران پارلمان اروپا در بروکسل متوجه شده که سران کشورهای عضو اتحادیه اروپا مطرح نشدن مطالبات استقلال طلبانه خلق های ایران را به عنوان شرط حمایت از حقوق خلق ها و مبارزات ملی آنها مطرح می کنند.
کشورهای منطقه هم با توجه به تنوع قومی و اتنیکی و زبانی و مذهبی در آنها حاضر به حمایت علنی از خلق های مورد ستم ملی در ایران نیستند.
نتیجه گیری
با توجه به آنچه گفته شد نویسنده پژوهش معتقد است که خلق های ایران باید یک برگ برنده را در صدر اولویت برنامه های خود قرار دهند. آنها باید به جامعه جهانی ثابت کنند که در صورت تغییر رژیم در ایران می توانند در کنار یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند و دست در دست یکدیگر جلوی وقوع هرج و مرج و بی ثباتی را خواهند گرفت. ضمنا باید الگویی برای عدم تمرکز یعنی توزیع قدرت میان مرکز و پیرامون مطرح شود تا جلوی شکل گیری حکومت استبدادی در ایران در آینده گرفته شود. این سیستم حکومتی رویاهای نظام ولایت فقیه در ایجاد امپراتوری شیعیان را بر باد خواهد داد.
در واقع همزیستی مسالمت آمیز ملیت های گوناگون هند می تواند به عنوان یک الگو مد نظر ملیت ها و خلق های ایران قرار بگیرد و راهکاری برای مساله مزمن خلق ها در ایران ارائه نماید. چنین راهکاری می تواند جلوی تنش های منطقه ای و ماجراجویی های توسعه گرایانه جمهوری اسلامی در منطقه را بگیرد.
علاوه بر این، ملیت های غیر فارس باید خواهان درج سیستم غیر متمرکز و فدرال و قوی و شبه مستقل در قانون اساسی باشند. این امر ساده ترین راهکار برای رفع نابرابری های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در ایران است. خلق های غیر فارس نباید از این مطالبات عقب نشینی کنند چرا که این خواسته ها برای تضمین تداوم برقراری دموکراسی و همزیستی مسالمت آمیز بین کلیه خلق ها از جمله ملیت فارس ضروری به نظر می رسند.