اکنون بیش از چهار سال و نیم از ریاست جمهوری حسن روحانی می گذرد. اما او هیچ یک از وعده های عمده خود در خصوص اصلاحات داخلی را انجام نداده است، همان وعده هایی که در سال ۹۲ موجب انتخاب و در سال ۹۶ باعث انتخاب مجدد او شد. همین وعده ها موجب شد تا ایرانیان شهرنشین طبقه متوسط با ذهنیت سکولار، قاطعانه از او حمایت کنند و همچنین باعث تمجید از وی در غرب شد. اما ایرانیان نسبت به چهار سال گذشته آزادتر نیستند و جمهوری اسلامی همچنان همان حکومت امنیتی به شمار می رود که در آن زمان بود.
از این رو، پیروزی روحانی در صندوق انتخابات، هرچند کافی بود تا به رژیم یک چهره خندان و معقول بدهد و از سوی دیگر نارضایتی های در حال افزایش را بکاهد، اما برای ایجاد تغییرات معنادار ناکافی بود.
مدافعان توجیه گر رییس جمهور ایران اکنون نظریه جدیدی برای توضیح این ناهمخوانی بین لفاظی و واقعیت ارائه می دهند. آنها ادعا می کنند که روحانی تحت فشار برخی از متحدانش، کوشیده است تا با اصلاح طلبان درون رژیم فاصله بگیرد، و در این حال بکوشد تا جناح تندرو یا اصولگرا را راضی کند. طبق این نظریه، به اصطلاح «چرخش به راست» روحانی برخلاف تمایلات اصلاح طلبانه خود رییس جمهور صورت می گیرد. اما هدف آن ایجاد یک مرکز میانه رو اما محافظه کار جدید در سیاست ایران است.
روزنامه نگار ایرانی سعید جعفری در روز دوشنبه نسخه ای از این نظر را در وبسایت خبری المونیتور – یک خروجی خبری آنلاین که می کوشد همدلی خود با تهران را مخفی کند – ارائه کرد. طبق گزارش جعفری، اصلاح طلبان بر سر «وعده های انتخاباتی تحقق نایافته روحانی از قبیل وعده او به زنان در خصوص دادن نقش برجسته تر به آنان در عرصه سیاست ایران» و همچنین «رفع فضای امنیتی حاکم بر دانشگاه ها و ایجاد یک فضای بازتر» ناخشنودند. جعفری نقل قولی از یکی از وزرای سابق دولت خاتمی می آورد: «روحانی زرنگ تر از آن است که چرخش به راست بکند، زیرا او می داند که در صورت چنین کاری، چیزی عاید او نخواهد شد. در عوض او حمایت مردمی عظیمی را که پشت سر خود دارد از دست خواهد داد و روحانی باید در این خصوص مراقب باشد.» اما صداها و نظرات دیگر تحت رهبری محمود واعظی، رییس دفتر روحانی، ظاهراً در مباحثات داخلی تفوق یافته و رییس جمهور را متقاعد کرده اند تا از انجام اصلاحات خودداری کند.
زهی خیال باطل! پشت نظریه ی «روحانی به عنوان یک تندرو ناخواسته» سابقه طولانی او در جمهوری اسلامی قرار دارد. مدافعان توجیه گر روحانی هر چند که بکوشند نمی توانند این واقعیت را حذف کنند که او از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۸۴، دبیر شورای امنیت ملی ایران بود، یعنی همان سالهایی که طی آن ایران با اجرای کمپین ترور و «قتل های زنجیره ای»، مخالفان خود را در داخل و خارج هدف قرار دادند. و هیچ بازبینی تاریخی نمی تواند نقش محوری روحانی در سرکوب جنبش دانشجویی سال ۷۸ را از بین ببرد، یعنی همان زمانی که او از نیروهای امنیتی رژیم خواست تا با «هرگونه حرکت این عناصر فرصت طلب هر جا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شود». و سرانجام این که مدافعان روحانی نمی توانند از امتناع چندین ساله روحانی از حرف زدن در خصوص رهبران بازداشتی جنبش سبز چشم پوشی کنند.
همانگونه که پیام فضلی نژاد – یکی از ایدئولوگ های اصلی جناح تندرو رژیم و پژوهشگر روزنامه کیهان (که سردبیرش نماینده رهبر ایران در رسانه های ایران است) – به من گفت: «آقای روحانی یک شخصیت محافظه کار است و در واقع یکی از بنیان گذاران محافظه کاری در ایران است. بنابراین، او بسیار نزدیک تر به جریان های راست و اصولگرا در ایران است» تا به اصلاح طلبان. فضلی نژاد افزود: «روحانی بخشی از همان دلیلی است که اصولگرایی از چنین هژمونی در ایران برخوردار است.»
معنای این موضوعات برای غرب چیست؟ این بدان معناست که ایالات متحده و متحدانش باید سرانجام با واقعیت جمهوری اسلامی آنگونه که هست – نه آنگونه که آرزو می کنند – کنار بیایند. رژیم ایران تقریباً چهار دهه پس از شکل گیری خود، از نظر ایدئولوژیکی بسیار منسجم تر و متحدتر از آن است که ظاهر دعواهای جناحی میان نخبگان آن نشان می دهد. در درون رژیم، هیچ دوست لیبرال طرفدار غرب وجود ندارد. چه بد که در واشنگتن و همینطور در بروکسل، جوانه های امید اصلاح طلبانه تا ابد جوانه می زند.
ترجمه شده از كومنتارى
مسئولیت نوشته ها به عهده خود نویسنده است وسایت مرکز تحقیقات ایرانی خلیج عربی هیچ مسئولیتی در این مورد ندارد