خوانشی بر کتاب “شبه نظامیان مرگ و افول اهل سنت” نوشته دیبورا آموس

https://rasanah-iiis.org/parsi/?p=3040

توسطمحمد سيد صياد

حمله امریکا به عراق که در سال 2003 میلادی صورت گرفت، سرآغاز تحولات عمیق و بنیادین در ساختار جامعه عراقی در بخشهای مختلف سیاسی، مذهبی و اقتصادی بود.

سرنگونی صدام حسین یک خلأ امنیتی و سیاسی را بر جای گذاشت و سبب شد که اهل تسنن روحیه خود را از دست بدهند. در مقابل، گروههای شیعه که مخالف رژیم بعثی بودند و از سوی ایران حمایت می شدند، قدرت یافتند.

سقوط سنی ها تنها به شکست سیاسی خلاصه نشد بلکه شبه نظامیان شیعی که از دهه هشتاد قرن بیستم دست به اسلحه بودند و در جنگهای چریکی ورزیده شده بودند، گروههای سنی را هدف قرار دادند. همزمان، گروههای جدید که پیرو ولایت فقیه و تندرو تر بودند نیز با نامهای جدید و فرماندهان تازه نفس پا به عرصه ظهور گذاشتند.

دبورا آموس در کتاب خود تحت عنوان “افول اهل سنت.. کوچاندن فرقه ای، شبه نظامیان مرگ، و زندگی در تبعید پس از حمله امریکا به عراق” به مسأله تصفیه قومی و سیاسی می پردازد که در بین سالهای (2003م-2010 میلادی) اهل سنت عراق را هدف قرار داد. کتاب دبورا از این لحاظ اهمیت دارد که تنها به یک کار پژوهشی آکادمیک صرف خلاصه نمی شود؛ بلکه این کتاب حاصل یک فعالیت میدانی است که نویسنده به عنوان یک روزنامه نگار دارای گرایش های ادبی و شعری برای نوشتن آن رنج سفر را به جان خریده است. ماجراهای این کتاب از بازدیدهای میدانی و سفر به سرزمین عراق و سوریه و غیره نشأت گرفته است.

رضوان السید که به معرفی این کتاب پرداخته، می گوید که نویسنده، روند گسست جامعه عراقی و انتقال قدرت را از طریق سه مبحث به بحث و بررسی گرفته است.

مبحث اول: کوچاندن اجباری گسترده

بین سالهای 2003 -2006 میلادی، بیش از دو میلیون شهروند سنی عراق مجبور به ترک خانه و دیار خود شدند. به عنوان مثال، در استان دیاله شبه نظامیان شیعی با هدف تغییر هدفمند ترکیب جمعیتی این استان، اقداماتی را روی دست گرفتند که شامل عملیات بازداشت، تخریب مساجد، قتل های مذهبی و تخریب اراضی بود. این اقدامات بعد از حادثه انفجار بارگاه امام هادی و امام حسن عسکری در سال 2006 میلادی که به جنگهای داخلی دامن زد، به نحو سیستماتیک دنبال شد.

این کوچاندن اجباری خشونت آمیز، بعد از بیرون راندن داعش از استان دیاله در سال 2014 میلادی، رنگ و بوی فرقه گرایانه تر و شدیدتری به خود گرفت و شبه نظامیان شیعی برای تغییر گسترده ترکیب جمعیتی این شهر کمر همت بستند که قتل های مذهبی، کوچاندن اجباری، بازداشتهای دسته جمعی و ممانعت از بازگشت آوارگان به دیارشان از جمله اقدامات آنان بود. همه شهرهای سنی نشین از جمله موصل، صلاح الدین و رمادی شاهد بروز این نوع حوادث بود که تحت عناوین مبارزه با تروریسم صورت می گرفت و شهرهای هم مرز با ایران و کمر بند بغداد بیشترین سهم را از این نوع عملیات کوچاندن اجباری و خشونت آمیز داشتند.

البته شیوه غیر مستقیم کوچاندن اجباری نیز با اجرای سیاست های سختگیرانه در مورد ساکنان بومی در جریان است که با این روشها صورت می گیرد: 1- محدودیت دسترسی به آب: ایران چندین سد بر رودخانه هایی که منبع رود دیاله به شمار می روند احداث کرده که این امر باعث کاهش آب جاری این رودخانه و افزایش آلودگی این رودخانه شده است. در نتیجه، بسیاری از ساکنان دیاله خانه و زمین های خود را رها کرده و راه مهاجرت را در پیش گرفته اند. 2– تأسیس مراکز فرهنگی ایران: ایران در زمان نوری المالکی چندین مرکز فرهنگی را تنها در استان دیاله تأسیس کرد. این در حالیست که ایران در هر کدام از شهرهای نجف، بصره و کربلاء تنها یک مرکز فرهنگی دارد اما در استان دیاله سه مرکز فرهنگی ایرانی فعالیت می کنند. 3- توزیع زمین به شیعیان طرفدار حکومت: نوری مالکی در استانهای سنی نشین مخصوصا دیاله، به شهروندان جنوبی که از لحاظ مذهبی با حکومت همراه بودند، زمین توزیع کرد.

یک تناقض عجیبی که نویسنده با آن روبرو می شود این واقعیت است که تعداد عراقیانی که در طول سه دهه حکومت صدام مجبور به ترک وطن شده بودند، 5 میلیون نفر است. اما بعد از سقوط صدام همین تعداد در مدتی کمتر از 5 سال مجبور به ترک دیار خود شده اند. ولی این بار، نخبگان جامعه یعنی پزشکان، دانشمندان، شاعران، مدیران مؤسسات و  بهترین های طبقه کارگران فنی عراق را ترک کرده اند؛ “یعنی همانهایی که امید می رفت عراق را از لحاظ دموکراسی و پیشرفت، به سطح بلندپروازانه ترین رؤیای آمریکایی برساند”.

بنا به گفته دبورا، از هر شش نفر عراقی، یک نفر آواره و یا مهاجر شده است. در نتیجه، نبود این تعداد عراقی می تواند تغییراتی در ترکیب جمعیتی پدید آورد و می تواند در سیاست های مناطقی که میزبان آنها شده اند نیز تغییراتی را ایجاد کند.

اما عودت کنندگانی که تصمیم به بازگشت گرفتند، “خانه های خود را در تصرف گروههای فرقه گرا یافتند که بازپس گرفتن آن هم کاری به غایت دشوار است”. علاوه بر آن، نوری المالکی نخست وزیر وقت عراق، علی رغم اینکه ظاهرا مردم را دعوت به بازگشت می کرد، اما در عمل، از نظام سهمیه بندی فرصت های شغلی و مناصب مهم حکومتی بر اساس قومی و مذهبی حمایت می کرد. یعنی اینکه دیگر، شایستگی و توانمندی های علمی برای تصدی یک پست کفایت نمی کند بلکه طبق سیاست دولت، هویت مذهبی تعیین کننده بود. دبورا می گوید که “همه مردم آرزوی بازگشت را در دل داشتند اما زهی خیال باطل”.

مبحث دوم: سیاست کشتار هدفمند

نویسنده، در کتاب خود به سیاست قتل های مذهبی توسط شبه نظامیان مسلح و عناصر استخباراتی ایران پرداخته و به این نتیجه رسیده است که این قتل ها با هدف تصفیه شخصیت های بین المللی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی عراق صورت می گرفت. این قتلهای فله ای بعد از سال 2005 میلادی با هدف وادار کردن جوامع سنی مذهب به مهاجرت و ایجاد مناطق تک مذهبی ادامه یافت.

واضح است که این رقابت و قتل های مذهبی نمی تواند بدون خواست و رضایت امریکا و انگلیس صورت گرفته باشد. رضوان السید بر این باور است که سرنگون کردن دولت عراق اساسا یک پروژه امریکایی بود. به همین سبب، بلا فاصله بعد از حمله امریکا به عراق و اشغال این کشور، پل برمر ارتش، پلیس، نهادهای امنیتی و غیره را منحل کرد. آنگاه در میانه سالهای 2005 تا 2008 میلادی، امریکا در عراق نظاره گر جنگهای داخلی شیعه و سنی بود.

پل برمر حاکم غیر نظامی پیشین عراق در ماه می 2019 میلادی در مصاحبه ای گفت: “وقتی ما صدام را سرنگون کردیم، در واقع به هزار سال حکمرانی سنی ها در بلاد ماوراء النهر یعنی دوران خلافت عباسی، ترکها، بریتانیایی ها با هاشمی ها  و سر انجام پادشاهی عراق هاشمی، پایان دادیم. در تمام این مدت یک اقلیت اهل سنت بر کشور حاکم بود که به نظر من وضعیت درستی نبود”.

پس تصمیم امریکا چنین بوده است که حکومت در عراق از دست سنی ها گرفته و به شیعیان داده شود و ظاهرا این یک هدف راهبردی بوده که علی رغم منافات با پیشینه تاریخی این کشور، برمر بر آن اصرار داشته است. و همین راهبرد در اولویت های تصمیم ساز عربی و ایرانی تحول بنیادین ایجاد کرد و شاید برای اولین بار در تاریخ معاصر، مسأله مذهب مورد توجه قرار گرفت و کشورهای عربی به دشمن درجه یک ایران بدل شدند. در نتیجه، ایران نیز دشمن درجه یک بسیاری از کشورهای عربی شد.

دبورا می نویسد که در دوران صدام حسین ازدواج شیعه و سنی یک امر عادی بود. اما بعد از سال 2003 میلادی که پر رنگ شدن هویت مذهبی در عراق خانواده ها را از هم جدا کرد، اصطلاح ازدواجهای مختلط نیز رواج یافت. به گفته دبورا: “شیعیان از این فرصت یعنی حمایت امریکا به خوبی استفاده کردند”. به نظر وی، از همان سال 1991 میلادی ”  که تلاشهای دولت جورج بوش پدر در حمایت از شورش شیعیان علیه صدام حسین به شکست انجامید، امریکا دریافته بود که می تواند علیه صدام با اکثریت شیعه ائتلاف کند”. و با وجود نیروهای امریکایی و ارتش عراق، اما حفاظت از بیمارستانها، نهادهای حیاتی و مناطق مسکونی عملا بر عهده شبه نظامیان بود. و این شبه نظامیان بدون اینکه نیروهای امریکایی و یا دولتی در مقابل خودسری آنان عکس العملی نشان دهند دست به تصفیه مذهبی زدند که عراق تا امروز نیز از پیامدهای آن رنج می برد.

مبحث سوم: تأسیس دستگاه های امنیتی فرقه گرا

دبورا از نقش محوری شبه نظامیان مسلح در عزل اهل سنت از مشارکت سیاسی فعال و به حاشیه راندن آنها می گوید که در نهایت منجر به مهاجرت بسیاری از آنها می شود. به گفته او، جیش المهدی که در آن زمان بزرگترین گروه شبه نظامی شیعی بود، بخش اعظم این مأموریت های فرقه گرایانه را بر عهده گرفت. ” و حمله وحشیانه خود را برای پاکسازی مناطق سنی نشین بغداد ادامه داد تا در آخرین لحظات قبل از استقرار کامل نیروهای امریکایی، کار را یکسره کند”. این اقدامات ” فضای مذهبی بغداد را به کلی تغییر داد و بغداد به شهری بدل شد که برای اولین بار در تاریخ، جمعیت غالب آن شیعه مذهب بود”.

شبه نظامیان فرقه گرا حتی بعد از استقرار نیروهای امریکایی نیز همچنان به تهدیدهای خود علیه سنی ها ادامه دادند. دبورا داستانها و ماجراهای غم انگیز زیادی در این خصوص نقل می کند که داستان هایی از قبیل “شوهری که با گلوله کشته شد”، “کودکی که ربوده شد و کشته شد”، “تجاوز گروهی به یک فرزند یا دختر”، نوشته هایی از قبیل ” یا کوچ یا مرگ” روی درب خانه ها تنها نمونه ای از آنها است.

پرسش درباره هویت عراق

مسأله مهمی توجه دبورا را به خود جلب می کند و آن کشمکش بر سر هویت عراقی است. شبه نظامیان شیعی ” برای تقویت هویت تازه عراق؛ یعنی همان هویت گرایشات مذهبی که صدام جلوی رشد آن را گرفته بود، به پاکسازی فرقه ای روی آورده اند ” اما ظاهرا این هویت تازه چندان هم هویت عراقی ناب نبود زیرا: ” از همان ابتدا، اعضای پیشین حزب بعث و فرماندهان رده بالای ارتش و نیز خلبانانی که در جنگ ایران و عراق شرکت داشتند، تصفیه شدند”. این امر نشان می دهد که بازیگران خارج از عراق با این ترورهای هدفمند اهداف خود را دنبال کرده و می خواهند انتقام گذشته را بگیرند.

گروههای شیعی علی رغم اختلافاتی که با یکدیگر داشتند، اما همگی در انجام سیاست پاکسازی مذهبی اتفاق نظر داشتند تا در راستای تقویت هویت تازه، به کسی غیر از شیعه رحم نکرده و دست به پاکسازی بزنند. نوری المالکی نخست وزیر وقت عراق وعده داد که “آشتی سیاسی” را تحقق می بخشد. “اما او در کنترل شبه نظامیان شیعه مخصوصا جیش المهدی در پایتخت، عملا هیچ اقدامی نکرد”.

جیش المهدی در برخی مناطق پایتخت جلوی چشم حکومت عراق و نیروهای امریکایی، دست به عملیات وحشیانه پاکسازی اهل سنت زد تا هویت این شهر را از هرگونه مظاهر غیر شیعی پاکسازی کند. دبورا به عنوان نمونه ” از محله الحریه نام می برد که ساکنین آن هم شیعه بودند و هم سنی و در زمان حکومت صدام خط قرمزی به نام مرز بندی مذهبی نمی شناختند و با هم رابطه خویشاوندی داشتند. اما در سال 2007 میلادی، با اقدامات جیش المهدی بسیاری از اهل سنت ناگزیر به ترک این محله شدند و اینگونه بود که این محله به یک منطقه خالص شیعی بدل شد”.

پس سؤال درباره هویت عراق و اینکه “چه چیزی بیان کننده هویت عراق است؟” نه حاکمیت عراق و نه توده ملت عراق هیچکدام به آن جواب ندادند. بلکه این شبه نظامیان مسلح فرقه گرا هستند که هویت عراق را تعیین کردند. قانون اساسی 2005 میلادی با به رسمیت شناختن سهمیه بندی گروههای مذهبی، سیاسی و دینی در تحکیم فرقه گرایی عراق نقش داشت “تا جایی که در شمال عراق بسیاری از کردها بغداد را یک پایتخت بیگانه به شمار آوردند”.

دبورا بر این باور است که “عراق کشوری است که تا کنون نماد خاصی از هویت خود ارائه نکرده است و اتباع عراق هم تا کنون درباره هویت خود و ارزشهای اساسی جامعه خود اتفاق نظر ندارند که آیا اسلام یا ملیت عربی هویت آنان را تعیین می کند؟” و در عراق این سؤال مطرح بود که ” شهروندان عراقی چگونه می توانند در یک محدوده جغرافیایی با یکدیگر زندگی کنند؟”

به نظر می رسد که تا زمانیکه یک دولت مدرن قانون محور تشکیل نشود و عراقیان به وحدت اجتماعی دست نیابند که در آن به تعدد قومی، دینی، مذهبی و سیاسی احترام گذاشته شود و مردم از فرقه گرایی عبور کرده و به سطحی برسند که سیاست های دولت بر تصمیمات گروهها و احزاب مقدم باشد، این سؤال سخت همچنان لاینحل و بی جواب باقی خواهد ماند.

برآیند

دبورا در فصل دوازدهم کتاب خود تمام مطالب فصول قبلی را اینگونه خلاصه می کند: ” اکنون عراق یک کشور متفاوتی است که در پی جنگ داخلی فرقه ای، شیعه پیروز میدان شده و اهل سنت میدان را باخته است و این یک حقیقت غیر قابل انکار است”.

به نظر می رسد تا زمانیکه حضور و فعالیت های شبه نظامیان از بغداد برچیده نشود، این شهر که زمانی شاهد همزیستی مسالمت آمیز مذاهب گوناگون بود، دیگر نتواند آن ویژگی تاریخی خود را بازیابد. اکنون بغداد به شهری بدل شده است که نماد تشیع آشکارا خودنمایی می کند و در حالیکه بسیاری از مساجد اهل سنت یا بسته شده اند و یا ویران، در اعیاد دینی مذهبی، پرچمهایی با نماد شیعی بر فراز مساجد و ساختمانهای شهر به اهتزار در می آیند”.

این وضعیت تنها نتیجه فعالیت شبه نظامیان نیست بلکه خواست حکومت عراق به رهبری نوری المالکی این بود که: “بغداد به عنوان پایتختی با اکثریت شیعی باقی باشد”. و با تفاهم میان شیعیان داخلی و خارجی سیاست مالکی این بود که هویت تازه ای برای عراق رقم بزنند؛ اما این هویت تنگ نظرانه و فرقه گرایانه به هیچ عنوان نمی تواند از همه جوامع، فرهنگها و تمدن عراق نمایندگی کند.

محمد سيد صياد
محمد سيد صياد
پژوهشگر مطالعات فکری و ایدئولوژیک در موسسه بین المللی مطالعات ایران