هویت طلبی و تعلق خاطر به هویت در اغلب کشورهای جهان به ویژه در کشورهای دارای تنوع قومی و مذهبی و دینی هنوز چالشی عمده به شمار می رود. مشکلات اصلی ناشی از این تنوع در مطالبات سیاسی و خواسته های گروهی و حزبی و حقوق مذهبی و فرهنگی بروز پیدا می کند. برنامه های گروهی و جناحی معمولا بستر مناسبی برای مداخله گری و فشارهای خارجی ایجاد می کند که باعث آشفتگی سیاسی و اجتماعی بیشتر حکومت و جامعه متنوع می شود و جامعه به سوی شکنندگی و بی ثباتی سوق پیدا می کند. چنانچه شرایط با تبدیل شدن مطالبات هویت های فرعی دارای حقوق قانونی به استقلال طلبی بدتر شود ساختار و انسجام حکومت در معرض تهدید قرار می گیرد. در واقع، مصر از آغاز تاریخ یک کشور یکپارچه و برخوردار از حکومت مرکزی بوده است. ملت ها و نژادها و مذاهب و فرهنگ های گوناگون و متفاوتی در این کشور در طول تاریخ با یکدیگر پیوند خورده و ادغام شده اند.
همزمان با بالاگرفتن بحث درباره آسیب مذهبی و تاثیر شیعه گری بر شرایط مذهبی حاکم بر مصر پرسش های فراوانی در خصوص ماهیت و جغرافیای شیعیان در این کشور مطرح می شود. به اینها باید چالش ها و بحران های ناشی از سیاسی شدن تشیع در منطقه در دهه اخیر را افزود.
در این راستا، این پژوهش می کوشد تا مساله تشیع و شیعه گری در مصر را با تجزیه و تحلیل فعالیت ها و آیین های مذهبی و سیاسی شیعیان مورد بررسی قرار دهد. این بررسی برای پاسخ به این پرسش اصلی که آیا شیعیان در مصر قابلیت گسترش و نفوذ بیشتر دارند انجام می گیرد.
این پژوهش به طور خلاصه بر دو مقوله تاکید می کند: نخست: مصر نه تنها محیط مناسبی برای گسترش نفوذ شیعیان نیست بلکه زیر بار افزایش حضور شیعیان نمی رود. دوم: جنبش تشیع بر اثر فقدان نگرش و رهبری واحد و شخصیت گرایی دستخوش بحران و چالش شده است.
نخست: تشیع در مصر
مساله تشیع در مصر با شام یا ایران تا حدود زیادی متفاوت بوده و از این جهت قابل تامل است. شیعیان مصر به یک گروه با خصوصیات و ویژگی های معین یا حتی شکل و شمایل و ظاهر مشخص یا درون گرا و منزوی تبدیل شوند. [1] از طرفی تشیع به دلیل فرهنگ تقیه [2] شیعیان به عموم جامعه سرایت نکرده است. اما از طرف دیگر، چهره های شاخص شیعیان [با اقداماتی که جنبه تبلیغاتی و ویترینی دارد] برای فشار به حکومت برای دست یابی شیعیان به دستاوردهای سیاسی و اجتماعی همواره اینگونه القا می کنند که شیعیان به عنوان یک کنشگر سیاسی حضور دارند اما شیعیان در صحنه سیاست و مسائل سیاسی گوناگون در عمل هیچ نقشی ندارند. دامنه تحرکات گروه های شیعی با نیروی کم و تاثیر ناچیز محدود است. این گروه ها فاقد قلمرو جغرافیایی خاص و قدمت خانوادگی هستند. اصول ثابت و آموزه های مذهب شیعی در مصر جز در موارد بسیار محدود از یک نسل به نسل دیگر منتقل نشده است.
می توان گفت با اینکه دامنه تشیع در مصر محدود است اما تجربه شیعه گری در این کشور با کشورهای دیگر تفاوت بسیار دارد. تشیع در مصر آمیزه ای از فرقه ها و مکتب ها و جریان های گوناگون با گرایش های مبتنی بر عواطف و احساسات مذهبی و سیاسی و مولفه های تاریخی است. می توان با توجه به موارد زیر به مرزها و ماهیت تشیع پی برد:
۱-دینداری در مصر و «عشق و عاطفه نسبت به اهل بیت»: تشیع در مصر یک «جریان عاطفی» بوده که بیانگر اهمیت و جایگاه اهل بیت و گرامیداشت اهل بیت توسط شیعیان مصر طی قرن های متمادی است. گفتنی است عاطفه گرایی نقطه مشترک طریقت های پر نفوذ صوفی در مصر و شیعیان است. گرچه صوفی ها و شیعیان مصر دو گروه مستقل از یکدیگر هستند اما آیین ها و باورهای هر دو مبتنی بر عاطفه است.
۲-پیوند تاریخی مصر با تشیع عقیدتی: طبق روایت اهل سنت، تشیع در مصر در دوره اولین خلیفه فاطمی معز لدین الله در سال ۹۶۹ میلادی و بعد از سقوط اخشیدی ها توسط سردار جوهر الصقلی شکوفا شد و تا پایان این عصر در سال ۱۱۷۱ میلادی [۵۵۰ خورشیدی] ادامه پیدا کرد. اما تشیع حکومت فاطمیان، که به دست صلاح الدین ایوبی برچیده شد، چنانکه باید و شاید در مصر گسترش پیدا نکرد.
شعارها و نشانه های شیعی در دوره خلافت فاطمیان در این سرزمین جلوه گر شدند مثل اعلام برتری علی بر دیگران و دعا برای او و حسین و فاطمه. عده ای می گویند «مردم به شکل خود جوش به سوی اهل بیت شتافتند…»[3] اما واقعیت امر چیز دیگری است. سیاست فاطمیان در آن زمان در راستای شیعه کردن جامعه شکل گرفت. آنها «به حمایت از کلیه نمادهای همسو با مذهب شیعه از جمله مقدم داشتن علویان و عمل به آموزه های امامان شیعه پرداختند.» [4] «مسجد الازهر»توسط حکومت فاطمیان برای نشر و ترویج مذهب تشیع تاسیس و مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور مطرح شد. اما دلایل و شواهد تاریخی مبنی بر گرویدن عموم مردم به این مذهب وجود ندارد.
این سیاست ادامه داشت تا زمانی که صلاح الدین ایوبی بعد از مرگ العاضد، آخرین خلیفه فاطمی به قدرت رسید. در آن زمان، مدارس و نهادهای مروج تفکر و فقه سنی تاسیس و ایراد خطبه و اقامه نماز جمعه از الازهر –مرکز تفکر شیعی- به مسجد الحاکمی در قاهره منتقل شد [5] و صد سال بعد یعنی در دوره سلطان ظاهر بیبرس دوباره الازهر محل اقامه نماز جمعه شد.[6] این مرحله به پایان رسید. گستردگی دامنه تشیع عقیدتی بعد از این دوره مشخص نبود. و امروز به صورت فردی دنبال می شود و هوادران چندانی ندارد.
۳-مصر و الگوی تشیع انقلابی: عده ای با ستایش از انقلاب ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] در ایران از آن با عنوان تشیع سیاسی معاصر یاد می کنند که –تعریف مبالغه آمیزی است-. الگوی تشیع انقلابی بعد از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] مطرح شد. انقلاب ایران به عنوان الگوی انقلابی و اسلامی و الهام بخش برای تغییر تحسین اغلب اسلام گرایان را برانگیخت. انقلاب ایران تاثیر فراوانی بر روی کلیه گروه های اسلام گرا و فرهیختگانی که مشتاق آشنایی با این تجربه سیاسی بی نظیر در نوع خود بودند داشت و موج سنگینی به پا کرد. در واقع، اسلام گرایان تنها شیفته الگوی سیاسی و انقلابی انقلاب ایران بودند نه جنبه عقیدتی آن.[7]
دوم: روند تحول تشیع در مصر
با نگاهی به روند تحول عقیده و اندیشه و تاریخ تشیع می توان گفت حضور یا بحث تشیع در مصر همواره مبتنی بر جنبه علمی و مناظره و گفت و گو درباره اختلاف نظر سنی-شیعی بوده است. این گفت و گوها منجر به بحث و جدل دینی نشد. این مساله در چهار دهه اخیر دستخوش تغییر شد. این جدل همزمان با آغاز تحرک در صحنه مذهبی تشیع و دید و بازدیدها و گفت و گوهای دینی در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد که در اینجا می توان به چند مورد اشاره نمود [8]:
۱- سفر سید عبد الحسین شرف الدین از لبنان به مصر و دیدار و مناظره با شیخ سلیم البشری شیخ ازهر در اوایل قرن نوزدهم. شرف الدین بعدها این مناظره را در کتاب خود به نام «المراجعات» گنجانید. هرچند اهل تسنن وجود چنین کتابی را از اساس رد می کنند. طرفداران این دیدگاه بر این باورند که اصولا نامه نگاری بین شرف الدین و شیخ سلیم البشری در کار نبوده است. در پایان کتاب اشاره شده که البشری بعد از مشاهده دلایل و براهین طرف مقابل به تشیع گروید. از جمله کتاب های مطرح در مخالفت و نفی «المراجعات» می توان به کتاب «الفریه الکبری»علی السالوس و کتاب «البینات فی الرد علی اباطیل المراجعات» محمود الزعبی و کتاب «الحجج الدامغات لنقد کتاب المراجعات» ابو مریم بن محمد الاعظمی اشاره کرد. [9]
۲- سفر شیخ کاشف الغطاء به همراه هیاتی از علمای شیعه عراق با دعوت رسمی به مصر در نیمه دهه شصت میلادی [نیمه دهه چهل خورشیدی] و مناظره شیخ کاشف الغطاءو شیخ ازهر شیخ المراغی درباره تفسیر سوره حجرات.
۳- سفر نواب صفوی رهبر تشکیلات فدائیان اسلام ضد رژیم شاه به مصر در نیمه دهه پنجاه میلادی [دهه سی خورشیدی].
۴- سفر شیخ محمد جواد مغنیه رئیس دادگستری شیعیان لبنان و سید مرتضی الرضوی در دهه هفتاد میلادی [دهه پنجاه خورشیدی].
۵-آثار شیخ محمد جواد مغنیه و کتاب «الخطوط العریضه»مغنیه که در پاسخ به محب الدین الخطیب نگاشته و در مصر منتشر شد.
۶- فراخوان تقریب مذاهب در مصر که توسط بسیاری از مسئولان بلند پایه الازهر مثل شیخ محمود شلتوت و شیخ عبد المجید سلیم و شیخ الشرباصی و شیخ الفحام و شیخ محمد المدنی از سال ۱۹۴۶ میلادی [۱۳۲۵ خورشیدی] مطرح شد. این دعوت مورد تایید گروه «اخوان المسلمین» قرار گرفت.
۷-عده ای از علمای شیعه از جمله سید مرتضی رضوی به دنبال نشر تالیفات خود در مصر بودند. مقدمه این کتاب را یکی از چهره های اسلامی و فرهنگی مصر نوشته بود. او در سال ۱۹۶۵ میلادی [۱۳۴۴ خورشیدی] از مدیر کتابخانه ملی خواست تا بخش ویژه ای به کتاب ها و تالیفات شیعی تعلق بگیرد. و قرار بود حوزه علمیه نجف در عراق کلیه کتاب های شیعی را به کتابخانه اهدا کند.
بعد از انقلاب ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] در ایران، روند ارتباط بین شیعیان مصر و شیعیان دیگر کشورها از مرحله مناظره های علمی و مذهبی فاصله گرفته و به سمت فعالیت های تبلیغی سوق پیدا کرد. سیر تحول این رابطه در موارد زیر خلاصه می شود [10]:
الف- تاسیس انتشارات. «دار البدایه» نخستین و معروف ترین انتشارات شیعه در مصر در اواخر ۱۹۸۶ میلادی [۱۳۶۵ خورشیدی] تاسیس شد. انتشارات «الهدف» و دیگر مراکز نشر شیعه بعد از «دار البدایه» پا گرفتند.
ب- راه اندازی ۲۲ شبکه مذهبی شیعی از جمله شبکه های کارتون و کودک در ماهواره مصری «نیل ست».[11] به اینها باید تبلیغات گسترده در شبکه های اجتماعی را افزود.
ج- ۲۷ مرکز تشیع از جمله ثقلین و الزهراء و احباب العتره المحمدیه بعد از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ میلادی [۱۳۸۹ خورشیدی] که برخی از آنها با مجوز رسمی دولتی فعالیت می کنند.[12]
د-فعالیت تبلیغی فردی که هم توسط چهره های سرشناس شیعه مصری انجام شد و هم توسط افرادی که از کشورهای عربی به ویژه عراق و بحرین مقیم یا مشغول تحصیل در مصر هستند.
جوامع و نهادهای ذیربط در ایران در سال های اخیر کوشیدند تا با بهره گیری از فضای نسبتا باز در مصر بعد از ۲۰۱۱ میلادی [۱۳۸۹ خورشیدی] به جذب روشنفکران بپردازند. ایران همچنین به دنبال نزدیک کردن دیدگاه های دو کشور و ایجاد طبقه سیاسی و فرهنگی هوادار حکومت ایران در مصر است. کارکرد این قشر نوپا به عنوان یک قدرت نرم در راستای بهتر جلوه دادن چهره حکومت در بین مردم و مسئولان مصر می باشد. به عبارت دیگر، رژیم حاکم در ایران دست کم در شرایط فعلی در صدد تشکیل لابی رسانه ای و نه سیاسی هوادار حکومت ایران در مصر است.[13] این رویکرد حکومت ایران را در دو رویداد مشهود است:
نخست: اجیر کردن برخی روزنامه نگاران مصری برای حمایت از نشر تبلیغات به نفع ایران. عده ای از روزنامه نگاران و دست اندرکاران رسانه های مصر بعد از ۲۰۱۱ میلادی [۱۳۸۹ خورشیدی] هر هفته یا دو هفته یکبار به ایران سفر می کردند. این تقریبا ۵۰۰ روزنامه نگار طبق برنامه ویژه ای که توسط نهادهای ایران تهیه شده بود به ایران گردی می پرداختند و با ایران آشنا می شدند. گزینش این افراد با توجه به چندین شرط از جمله داشتن دیدگاه مثبت درباره گسترش روابط بین مصر و ایران صورت می گرفت.[14]
دوم: راه اندازی گردهمایی عربی اسلامی برای حمایت از محور مقاومت. ایران در پی ائتلاف با برخی گروه ها و جریان های مصری پایبند به شعارهای مقاومت و ممانعت است. بنیانگذاران این گردهمایی به بهانه «دیپلماسی مردمی» راهی ایران شدند. نشست تاسیسی این گردهمایی در ۲۴ و ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۱ میلادی [۲ و ۳ مرداد ۱۳۹۰ خورشیدی] در قاهره برگزار شد. شرکت کنندگان در این نشست بر حمایت از خط مشی و سلاح مقاومت در واکنش به مثلث اشغالگری و استبداد و ارتجاع تاکید کردند. [15]
سوم: واقعیت چشم انداز جنبش شیعی
با توجه به روند کلی تحرکات شیعیان در سه دهه اخیر می توان گفت جامعه شیعیان نتوانستند به یک جبهه یا نیرو یا جنبش تاثیر گذار در صحنه مصر تبدیل شوند. اما به هر حال نمی توان حضور شیعیان در مصر را به کلی نادیده گرفت. در این راستا، جریان شیعی در مصر با توجه به موارد زیر قابل بررسی است:
۱-سازماندهی و کارکرد: شیعیان مصر فاقد «سازماندهی»عملی و تئوریک هستند. با اینکه فعالان شیعه خواهان گسترش نفوذ در جامعه هستند اما این جریان بیشتر به فردگرایی تمایل دارد. همه چهره های شاخص این جریان خود را بهتر و شایسته تر از بقیه برای رهبری جنبش شیعی تصور می کنند و هر کدام از آنها مورد حمایت ارگان ها و حلقه های جداگانه ای هستند. شخصیت های معروف شیعه در مصر در سه دهه اخیر درباره اهمیت سازماندهی به عنوان محرک شیعیان این کشور به دو دلیل زیر توافق نظر نداشتند:
نخست: اختلافات شخصی درباره ضروری بودن یا نبودن سازماندهی. این اختلافات با توجه به تجربه های ناموفق پیشین گروه های اسلام گرا پدید آمده است.
دوم: نبود توافق درباره الگوی مورد نظر برای شیعیان مصر و عدم وجود دیدگاه واحد درباره اینکه آیا کارکرد مستقل فرقه ای بهتر است یا ادغام در بافت جامعه. عده ای بر این باورند که هدف اصلی در ایجاد واحد شیعی سازمان یافته خلاصه نمی شود بلکه شیعیان باید از کارکرد و فعالیت منظم برای هماهنگی تحرکاتشان در صورت لزوم برخوردار باشند.[16] اما در مقابل برخی می گویند «بی سازمانی» [17] بهترین وسیله برای سازماندهی است. «بی سازمانی» وجه غالب جامعه شیعیان است.
این بی سازمانی در عمل نتایج منفی روی کارکرد شیعیان گذاشته و آنها از دست یابی به دستاورد حقوقی یا سیاسی بازمانده اند و دچار حالت «چند دستگی » شده اند. در این شرایط شیعیان با رهبری چند گانه با منافع و اهداف متضاد مواجه هستند.
شیعیان در سه دهه گذشته تنها در دو مورد اقدام به تشکیل سازمان و حزب کردند. نخستین حزب در سال ۱۹۸۹ میلادی [۱۳۶۸ خورشیدی] و حزب دوم در سال ۱۹۹۶ میلادی [۱۳۷۵ خورشیدی] رسما آغاز به کار کردند. اعضای این دو گروه بعد از چندین ماه بازداشت به اتهام تشکیل سازمان مخفیانه و اقدام علیه امنیت ملی کشور و تامین مالی از کشورهای خارجی آزاد شدند. اما این اقدام تلاش شیعیان برای تشکیل مجدد حزب یا سازمان را دشوار و پرهزینه ساخته است.
۲- دامنه تحرک: در حالیکه شیعیان مصر از تشکیل سازمان یا ائتلاف فرقه ای بازمانده اند اما این گروه تلاش کرده تا نفوذ خود را در حوزه اندیشه و فرهنگ و اجتماع برای ابراز وجود و مقبولیت حداقلی در جامعه افزایش دهد. این امر در موارد زیر مشهود است:
الف- تشکیلات غیر دولتی: «جمعیت آل البیت» به عنوان نخستین سازمان غیر دولتی شیعی در مصر در سال ۱۹۷۳ میلادی [۱۳۵۲ خورشیدی] آغاز به کار کرد و در سال ۱۹۸۱ میلادی [۱۳۶۰ خورشیدی] به دلایل امنیتی پلمپ شد. نهادهای شیعی تحت پوشش کارکرد اجتماعی شروع به فعالیت کردند. «شورای عالی حمایت از اهل بیت» یکی از مهم ترین سازمان های شیعی در سال ۲۰۱۴ میلادی [۱۳۹۳ خورشیدی] تشکیل شد. محمد الدرینی [18] دبیر کل این سازمان است.
ب- انتشارات: سابقه تلاش شیعیان برای تاسیس انتشارات شیعی به اقدامات صالح الوردانی برمی گردد. او بنیانگذار دو مرکز انتشارات است: انتشارات «البدایه» که به عنوان نخستین انتشارات شیعی در مصر در اواخر ۱۹۸۶ میلادی [۱۳۶۵ خورشیدی]آغاز به کار کرد. تاسیس این مرکز نشر منجر به بروز درگیری بین ماموران امنیتی و سلفی ها شده و سرانجام تعطیل شد. دوم: مرکز انتشارات «الهدف».[19]
ج- پژوهشکده: «مرکز علوم اهل بیت» [20] در اکتبر ۲۰۰۶ میلادی [آبان ۱۳۸۵ خورشیدی] تاسیس شد. این حوزه علمیه به عنوان پژوهشکده و مرکز مطالعات تاریخی شیعیان و همچنین ارائه خدمات اجتماعی به نیازمندان و فقرا آغاز به کار کرد. دوم: «پژوهشکده مطالعات توسعه و قرآنی نور» که برای ایران تبلیغ می کند. [21]
۳- گستره جغرافیایی شیعیان: تشیع در مصر یک مکتب فکری [22] و فاقد کارکرد فرقه ای است. به همین دلیل، نمی توان قلمروی جغرافیایی مشخصی برای شیعیان مصر در نظر گرفت. اما با توجه به گفت و گوهای رسانه ای کسانی که به تشیع گرویده اند و نیز پوشش رسانه ای فعالیت های شیعیان می توان گفت که جمعیت شیعیان به دلایل زیر در دلتای نیل به ویژه در استان های شرقیه و غربیه و دقهلیه متمرکز هستند:
الف-برخی از مهم ترین چهره های سرشناس شیعی از این مناطق هستند و فعالیت های تبلیغی شیعی در آنجا انجام می شود.
ب- این مناطق شلوغ و فقیر نشین بوده و می توان به واسطه پرداخت پول به جذب نیرو در این مناطق پرداخت.
ج- محل استقرار زیارتگاه های صوفیان که صحن آنها برای فعالیت های تبلیغی شیعی مورد استفاده قرار می گیرد.
به اینها باید برخی محله های بزرگ قاهره مثل منطقه الحسین به عنوان نماد مذهبی شیعیان یا محله “شش اکتبر” و روستاهای واقع در منطقه “ابو النمرس” در استان جیزه را افزود. جمعیت فراوانی از عراقی هایی که بعد از سقوط رژیم صدام حسین به مصر مهاجرت کردند در محله شش اکتبر مستقر شده اند. استان های جنوبی مصر به ویژه اسوان هم دارای جمعیت شیعی هستند. در این میان، زمزمه هایی در خصوص اینکه برخی افراد قبیله «الجعافره» مذهب شیعه را پذیرفته به گوش می رسد و حتی گفته شده این افراد به منظور مقابله با اندیشه افراطی و ایجاد تشکیلات موازی گروه های سلفی نهادی با عنوان «شورای عالی نشر تفکر شیعه در مصر و سودان و کشورهای مغرب عربی» راه اندازی کرده اند.[23] البته ناگفته نماند که شیعیان در جاهای کم تر شناخته شده دیگری هم حضور دارند. جریان شیعی و صوفی به دلیل تداخل و اشتراکات دو گروه در برخی مناطق قابل تفکیک نیستند.
۴- تشیع حزبی: شیعیان مصر در دوره حسنی مبارک بر اثر مشت آهنین دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی فرصت انجام فعالیت های سیاسی و مذهبی نیافتند. بازداشت و دستگیری به موجب ” قانون حالت فوق العاده” همچون شمشیری روی گردن شیعیان قرار داشت. [24] در سال ۲۰۰۵ میلادی [۱۳۸۴ خورشیدی] محمد الدرینی بعد از بازداشت یک ساله تاسیس یک حزب سیاسی به نام «حزب شیعه» [25] را اعلام کرد. البته این یک اقدام بیشتر «جنبه تبلیغاتی» داشته و برای فشار به نظام در راستای دست یابی به برخی دستاوردهای سیاسی و اجتماعی برای شیعیان صورت گرفت.
به دنبال برکناری حسنی مبارک از قدرت در ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ میلادی [۲۲ بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی]چهره های سرشناس شیعی در پی استفاده از فضای باز سیاسی بودند. در آن زمان، گروه های اسلامگرا در صحنه سیاسی قدرت گرفتند و احزاب سیاسی متعددی دارای ایدئولوژی مذهبی ظهور کردند. شیعیان هم در این مرحله با آگاهی از فعالیت حزبی وارد عرصه شدند اما موفقیت چندانی کسب نکردند. طرح های حزبی شیعیان –که همگی در دست اقدام هستند- عبارتند از:
الف- حزب «غدیر»: در فوریه ۲۰۱۲ میلادی [بهمن ۱۳۹۰ خورشیدی] محمد الدرینی ضمن اعلام تشکیل این حزب گفت «غدیر» به منظور دست یابی به اهداف انقلاب و ریشه کن کردن فساد تاسیس شده است.[26] اما این حزب مانند حزب سابق الدرینی از صحنه ناپدید شد.
ب- حزب «وحدت و آزادی»: این حزب در اوت ۲۰۱۱ میلادی [شهریور ۱۳۹۰ خورشیدی] با شعار [آزادی و عدالت و وحدت]آغاز به کار کرد.[27] شعارهای این حزب و رویکرد «سوسیالیسم دموکراتیک» با یکدیگر شباهت دارند. حزب وحدت و آزادی با تاکید بر حکومت مدنی به جدایی دین از سیاست باور دارد. به عقیده این حزب، در درگیری های سیاسی باید مصلحت جامعه در نظر گرفته شود. به دنبال بروز اختلافات بین بنیانگذاران، این حزب منحل شد.
ج- حزب التحریر: این حزب به دنبال اختلافات شخصی بین بنیانگذاران حزب «وحدت و آزادی» و احمد راسم النفیس تشکیل شد. درخواست النفیس برای تشکیل حزب جدید با مخالفت دستگاه های ذیربط به دلیل عدم برخورداری از شروط قانونی لازم مواجه شد. النفیس عدم کسب مجوز تاسیس حزب را در راستای فشارهای دستگاه امنیتی بر کمیته امور احزاب توصیف کرد و در این خصوص به دادگاه عالی اداری شکایت کرد. نتیجه این پرونده هنوز مشخص نشده است.[28]
می توان ویژگی تحرکات حزبی شیعیان مصر را در نکات زیر خلاصه کرد:
-شخصیت گرایی محور طرح های حزبی است. اقدامات صورت گرفته برای تشکیل احزاب بیشتر بیانگر اهداف شخصی است تا پیشبرد طرح سیاسی یا فرقه ای.
-تلاش برای تشکیل احزاب به علت عدم تمایز بین «حزب» و «مذهب» و نیز عدم وجود مرزبندی مشخص بین فعالیت سیاسی و فعالیت شیعی به نتیجه مورد نظر نرسید.
-فقدان چهره کاریزماتیک و نمادین شیعی سیاسی به دلیل وجود گروه های گوناگون و عدم توافق بر سر رهبری واحد و مطرح شدن چندین چهره سرشناس به عنوان نماینده حزب شیعی.
– گفتمان گل و گشاد سیاسی آنها که مخالف اسلام گرایان است و از چارچوب فکری روشنی که بتوان به آن اعتماد کرد برخوردار نیست. چارچوب فکری آنها «شخص محور» و برآمده از تجربه های تیره گذشته است.
-نسبت دادن بیمارگونه ناکامی ها و کوتاهی ها به دستگاه های امنیتی توسط چهره های شاخص شیعی که فشارهای امنیتی مستمر مستقیم یا غیر مستقیم را مقصر اصلی ناکامی هایشان تصور می کنند.
-احزاب شیعی در خصوص مسائل سیاسی گوناگون داخلی موضع گیری نمی کنند اما درباره مسائل خارجی واکنش نشان می دهند.
در واقع باید گفت با اینکه شیعیان مدعی هستند جمعیت شیعیان مصر به یک میلیون نفر می رسد اما گروه های شیعی موفق به جمع آوری امضای کافی برای تشکیل حزب سیاسی نشدند. این بیانگر نادرست بودن این ادعا است.
۵-علل ضعف تحرک شیعیان در مصر:
شیعیان مصر به چند دلیل دستاوردهای قابل ملاحظه ای ندارند:
الف- شیعیان مصر گروه جمعیتی مشخصی را نمایندگی نمی کنند و این عامل منجر به تضعیف تحرکات و فلج شدن تلاش های آنان شده است.
ب- بافت جمعیتی یکپارچه اما متنوع قومی و مذهبی مصر بر خلاف وضعیت اقلیت ها و ترکیب جمعیتی در کشورهای بلاد شام نقش مهمی در رکود و جمود تحرکات شیعیان دارد.
ج- پرونده اقلیت ها به طور مستقیم زیر نظر دستگاه امنیتی اداره می شود. از منظر سازمان های اطلاعاتی و امنیتی مساله اقلیت ها بستر ساز دخالت های خارجی بوده و باید برخورد قاطعانه و جدی با آن صورت بگیرد. این نگرش بر نفوذ و فعالیت شیعیان تاثیر گذار بوده است.
د- جریان سلفی در مصر یک نیروی مقتدر و تاثیر گذار در حوزه مذهبی در چند دهه اخیر است. سلفی ها موفق شدند حضور و فعالیت شیعیان را به چالش بکشند. جریان سلفی شیعیان را نه پیرو یک مذهب اسلامی بلکه جریان منحرف از اسلام می خواند.
چهارم: شیعیان مصر و روابط داخلی و خارجی
دین نقش مهمی در حوزه عمومی به طور عام و گروه ها و جریان های مصر به طور خاص ایفا می کند. شیعیان مصر هم در چنین فضایی فعالیت می کنند. البته فضای مذهبی در مصر در واقع امتداد این گروه ها در کل منطقه است. می توان کنش جنبش شیعی مصر در سطح داخلی و خارجی را در موارد زیر خلاصه کرد:
۱-روابط داخلی:
گروه های سلفی و صوفی ها و اخوان المسلمین سه جریان غالب در فضای عمومی و غیر رسمی مصر هستند و جریان شیعی هم در چنین فضایی فعالیت می کند. روابط شیعیان با هر کدام از گروه های یاد شده متفاوت است. شیعیان و صوفیان دیدگاه مثبت و مشترکی در خصوص «اهل بیت» دارند. پیوستگی و تداخل روابط میان جریان های صوفی و اشراف و شیعیان مشهود است.
اهل بیت از جایگاه ویژه ای در میان مردم مصر برخوردار هستند و این دیدگاه مثبت نقطه التقای شیعیان و بقیه گروه های مصری است. قبور اهل بیت در مصر به زیارتگاه تبدیل شده که خواص و عوام برای زیارت به آنجا می روند. باور عمیق به کرامات و معجزه های اهل بیت که تا حد زیادی به آیین ها و مراسم شیعی شباهت دارد در میان مردم مصر گسترش یافته است. مبلغان شیعه از این باورهای مشترک برای ترویج شیعه گری بهره برداری یا سوءاستفاده می کنند.
عده ای بر این باورند نوعی از «تشیع عاطفی» در مصر وجود دارد. گفتنی است که نقاط مشترک میان شیعیان و جریان صوفی توسط چهره شاخص شیعی برای اقدامات تبلیغی فردی مورد بهره برداری قرار می گیرد. در واقع، «شیعیان» از این رابطه عاطفی صوفیان با اهل بیت سوءاستفاده کرده و اقدام خود را با تقیه توجیه می کنند.[29] رهبران جریان شیعی معتقدند رابطه میان شیعیان و صوفیان مصر همان رابطه میان اصل و فرع است چرا که قدمت تشیع در مصر بیشتر از پیشینه تصوف بوده و بنابراین حرکت تصوف از بطن تشیع زاده شده است.[30]
عده ای از رهبران شیعه با توجه به این ارتباط و نقاط مشترک از حضور دست کم یک میلیون شیعی در ۷۶ فرقه صوفیه در مصر خبر داده اند. [31] اما عده دیگری می گویند «علاقه به اهل بیت وجه اشتراک دو گروه بوده و تشیع والاتر از صوفی گری است. فرد صوفی با شناخت و معرفت عمیق اهل بیت به تعامل با تشیع می پردازد و برخی صوفیان به شکل محرمانه به تشیع گرویدند.»[32]
شیعیان درباره اشراف می گویند «اشراف در اصل شیعه اهل بیت هستند که به مصر مهاجرت کردند و با فشارهای سیاسی و اجتماعی در جامعه سنی مصر ادغام شدند. اما عده محدودی از آنها هنوز پایبند به اصول شیعه هستند.»[33]
با وجود این نقاط مشترک و مخالفت با جریان سلفی اما می توان گفت که همه شیعیان اشراف و صوفی نیستند و همه اشراف و صوفیان هم شیعه نیستند.[34] «طریقت عزمیه» یکی از مهم ترین جریان های صوفی نزدیک به تشیع است. این گروه از منظر عده ای «پل ارتباطی بین شیعیان در مصر»به شمار می رود. [35] عشیره محمدیه هم از گروه های مهم صوفی گری نزدیک به شیعیان در مصر است. [36]
شیعیان بر خلاف گروه های اسلامگرای دیگر از رابطه پویا با اخوان المسلمین برخوردارند. گرچه دو گروه اختلاف نظرهای بنیادین مذهبی و عقیدتی دارند اما اخوان المسلمین از ایده تقریب مذاهب اسلامی حمایت می کنند. این دیدگاه را می توان در نگرش حسن بنا و مناظرات وی با چهره های شاخص شیعی مثل محمد تقی قمی در مرکز عمومی اخوان المسلمین و مرجع شیعه کاشانی در سفر به حج در سال ۱۹۴۸ میلادی [۱۳۲۷ خورشیدی] ملاحظه کرد. گروه اخوان المسلمین الگوی موثر و فعال و «الهام بخش» شیعیان بود. شیعیان کوشیدند پیش از تاسیس حزب الدعوه توسط «محمد باقر صدر» تا الگوی اخوان المسلمین را در عراق پیاده کنند. محمد باقر صدر با الهام از نگرش و شیوه و رویکرد اخوان المسلمین دست به تاسیس حزب الدعوه در عراق زد. عده ای از دانشجویان شیعه ایرانی که برای تحصیل به مصر رفته بودند به گروه اخوان المسلمین پیوستند. در این راستا، نواب صفوی گروه اپوزسیون رژیم شاه «فدائیان اسلام» را بنیانگذاری کرد که مورد تحسین و حمایت اخوان المسلمین قرار گرفت. [37]
به دنبال انقلاب ایران و تاسیس نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] اخوان المسلمین حمایت خود را از حکومت به عنوان الگوی اسلامی تغییر خواه اعلام کردند. عبدالمنعم ابو الفتوح درباره دیدگاه اخوان المسلمین در خصوص انقلاب ایران می گوید «اخوان المسلمین به حمایت از انقلاب ایران برخاست. حکومت اسلامی در ایران از منظر این گروه یک الگوی قابل پیروی بود. اما از آنجا که این یک انقلاب شیعی بود اخوان المسلمین از تعامل و نزدیکی بیشتر با سران حکومت خودداری کردند. گذشته از این، جریان سلفی وهابی به عنوان یک نیروی موثر و فعال در اذهان ما مطرح بود و به عنوان مانعی بین ما و انقلاب ایران نقش آفرینی کرد. با این حال اما ما به دلیل تشکیل حکومت اسلامی در ایران بسیار ذوق زده شده بودیم و آن را به عنوان یک پیروزی در طرح سیاسی اسلامی تصور می کردیم. ما دیدگاه رسمی مصر در مخالفت با انقلاب اسلامی ایران را رد کردیم. اما در خصوص دیدگاه سران ارشد اخوان المسلمین باید گفت آنها با موضع میانه رو اعلام کردند که این انقلاب اسلامی بوده و باید با سران آن به طور مستقیم ارتباط برقرار کرد. با توجه به تنش در روابط سیاسی بین دو کشور فردی به نام یوسف ندا در سوئیس منبع اصلی اطلاعات اخوان المسلمین درباره انقلاب و نگرش و رویکرد آن بود. هیاتی از سران اخوان المسلمین در خارج از مصر با پیشنهاد ندا و با تایید عمر التلمسانی دبیر کل این گروه برای تبریک به مناسبت انقلاب به ایران سفر کردند.» [38]
انقلاب اسلامی منجر به دو دستگی میان دانشجویان اسلام گرا در دانشگاه های مصر شد. بخش گسترده ای از دانشجویان اسلام گرایی که به اخوان المسلمین گرایش داشتند به حمایت از انقلاب ایران پرداختند. در مقابل اما عده دیگری ضمن رد این انقلاب گروه موسوم به «دعوت سلفی» را بنیانگذاری کردند. این گروه بر این باورند که انقلاب ایران یک انقلاب شیعی برای خنجر زدن به سنی ها است و تهدیدی برای عقیده اسلامی به شمار می رود. و اینکه اصول شیعیان با عقیده اهل سنت و جماعت همسویی ندارد و خمینی قابلیت امام بودن مثل بقیه ائمه مسلمین را ندارد. این گروه سلفی تنها گروهی بودند که دیدگاه منفی نسبت به انقلاب ایران داشتند. فضای عمومی مصر کلا مجذوب انقلاب بود. اخوان المسلمین و ازهر و گروه های اسلامی و جهادی به حمایت از انقلاب برخاسته و آن را سرآغاز تغییر خواندند.
دیدگاه اخوان المسلمین بعد از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ میلادی [بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی] با روابط نزدیک میان نظام محمد مرسی و ایران مورد تاکید قرار گرفت. مرسی به دنبال عبور از موانع روانی و سیاسی و امنیتی رژیم سابق برای برقراری رابطه با ایران بود. سیاست خارجه مصر در دوره مرسی بر اساس اصل تعادل برای تامین منافع ملی شکل گرفت. او طرح تشکیل گروه چهارجانبه منطقه ای –مصر و ایران و ترکیه و پادشاهی عربستان سعودی- را مطرح کرد اما این طرح بر اثر تحولات و پیچیدگی بحران سوریه عملی نشد. [39]
ایران هم برای شکستن حصر بین المللی ایران و استفاده از تغییر رژیم سیاسی نوپا و روابط پرتنش آن با کشورهای خلیج به دنبال از سر گیری روابط با قاهره بود. ایران همچنین در پی ترویج طرح خاورمیانه اسلامی بود. ایران بر این باور بود که انقلاب ها در منطقه عربی الهام گرفته از انقلاب ایران است. در ۴ فوریه ۲۰۱۱ میلادی [۱۵ بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی] آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران در اظهاراتی انقلاب های عربی را «پس لرزه های انقلاب اسلامی ایران» خواند.[40] در واقع ایران به بهبود روابط بین دو کشور تمایل داشت. احمدی نژاد رئیس جمهور سابق ایران در فوریه ۲۰۱۳ میلادی [بهمن ۱۳۹۱ خورشیدی] برای شرکت در نشست سران اسلامی به قاهره سفر کرد.
نزدیکی روابط بین حکومت اخوان المسلمین و ایران حساسیت جریان سلفی را برانگیخت. سلفی ها با تاکید بر اینکه اجازه نمی دهند شیعه گری در مصر گسترش پیدا کند مدعی شدند مذهب سنی خط قرمز بوده و کسی نمی تواند از آن عبور کند. اخوان المسلمین گروه سلفی را به گفت و گو و برخورد واقع گرایانه با این بحران فراخواندند. اما مسائل سیاسی و مذهبی در این خصوص درهم آمیخت و گفت و گوها به نتیجه مطلوب نرسید. کمیته ای برای جلوگیری از نفوذ شیعیان در مصر توسط سلفی ها تشکیل شد. سلفی ها ضمن تشکیل ائتلاف موسوم به «نوادگان صحابه و اهل بیت» چندین شرط برای از سر گیری روابط با ایران مطرح کردند. شروط سلفی ها برای برقراری رابطه با ایران عبارتند از «توقف تلاش برای تسلط و تهاجم فکری و رعایت حقوق سنی ها و عدم تبعیض علیه سنی ها در ایران و توقف مداخله جویی در امور عراق و کشورهای خلیج».
۲-روابط خارجی و مساله وابستگی به میهن یا مذهب:
شیعیان تا پیش از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی [۱۳۵۷ خورشیدی] با مساله وابستگی مواجه نبودند. تشیع در مصر بیشتر یک نگرش فکری بود تا یک دیدگاه سیاسی. تشیع از منظر شیعه شدگان بازگشت به مسیر درست اسلام بود و این محور تفکر شیعی به دور از در نظر گرفتن ماهیت و ساختار حکومت بود. حکومت ها در نگرش شیعه شدگان از دوره ای به دوره ای دیگر و از منطقه ای به منطقه ای دیگر تغییر می کنند.[41] مشکل از زمانی شروع شد که ایران بعد از انقلاب و التزام نظام سیاسی به اصل صدور انقلاب و ارتباط گیری با شیعیان در سراسر جهان قدرت گرفت. اقلیت های شیعی در برخی کشورها دچار سردرگمی بین احساس وابستگی و تابعیت ولایت فقیه و شهروندی در کشورهای خود شدند.
اما با توجه به ضعف و محدود بودن دامنه حضور شیعیان در مصر و اقتدار حکومت مرکزی و ماهیت سیستم حکومتی باستان در مصر و بافت ملی یکپارچه شیعیان مجال تحرک در قالب گروه یا سازمان یا فرقه خارج از چهارچوب ملی نیافتند.
بی تردید افزایش کشمکش های مذهبی در منطقه در مرحله کنونی منجر به ایجاد گروه بندی های فرقه ای بر پایه وابستگی های دینی و مذهبی اولیه در برخی کشورها شده است. پیامدهای سیاسی و مذهبی ناشی از این گروه بندی در سطح منطقه ای و جهان اسلام مشهود بوده و بر روی یکپارچگی جوامع و کشورها تاثیر منفی گذاشته است. [42]
دامنه این گروه بندی ها به تشکیک به وابستگی ملی کشید و به یکپارچگی کشورها خدشه وارد کرد. شیعیان بومی کشورهای دیگر ضمن ارتباط گیری با نهادهای ایرانی به حمایت و لو عاطفی از ایران برخاستند. [43] در این راستا می توان به ابعاد رابطه میان شیعیان کشورهای دیگر و ایران اشاره کرد:
۱-مناسبات فکری: در موارد زیر قابل بررسی است:
-مرجعيت دینی: مرجعیت دینی یکی از اهرم های اصلی تفکر شیعی است.[44] جایگاه مراجع شیعه همانند موقعیت مفتی در نزد اهل سنت است. مراجع شیعه از نفوذ بیشتری برخوردارند و تنها مفسر و مقلد پیروانشان به شمار می روند. شیعیان مصر فاقد یک مرجع تقلید محلی هستند. آنها از طریق تالیفات مراجع یا برقراری ارتباط اینترنتی با آنها یا مراجعه به چهره های سرشناس شیعی تقلید می کنند.[45] سید علی حسینی سیستانی و سید صادق حسینی شیرازی برجسته ترین مراجع تقلید شیعیان در مصر هستند.
-مرجعیت فرهنگی: آگاهی سازی شیعه شدگان مصر از طریق کتب شیعی ایرانی و منطقه شام صورت می گیرد.[46] و علی رغم اینکه کتاب های مذهبی شیعی مصری [47] موجود هستند اما در درجه بعدی اهمیت قرار می گیرند.
۲-روابط اقتصادی و اجتماعی: شیعیان مصر مورد حمایت برخی افراد و سازمان ها و ارگان های ایرانی قرار دارند. این حمایت در نهادهای شیعی که گاه گاهی جنبه علنی پیدا می کنند آشکار می شود، و گاهی حضور این سازمان های شیعی با بروز اختلاف نظر میان سران و رهبران بر سر این کمک ها علنی می شود.[48]
۳-روابط سیاسی: شیعیان مصر با صدور بیانیه یا اظهار نظر در مورد مسائل منطقه ای حمایت سیاسی خود را از اقدامات ایران در منطقه اعلام می کنند. انتقاد از عملیات نظامی «طوفان قاطعیت» در یمن [49] یکی از برجسته ترین موضع گیری شیعیان مصر بود. به اینها باید فعالیت های تبلیغاتی فردی شیعیان درباره ایران در حوزه های مختلف را افزود.
پنجم: معضل های روزمره شیعیان
بررسی وضعیت شیعیان مصر بدون در نظر گرفتن سه محور امکانپذیر نیست: مقبولیت اجتماعی و وضع حقوقی و دیدگاه دستگاه های امنیتی.
۱-مقبولیت اجتماعی: مقصود از مقبولیت اجتماعی پذیرش مخالفان مذهب سنی از سوی اجتماع است. در اینجا دو دوره قابل تفکیک است: دوره اول: مرحله پیش از بهار عرب و مرحله بعد از بهار عرب. این تقسیم بندی بر مبنای تحولات سیاسی در منطقه و افزایش کشمکش مذهبی و سرعت در تبادل اطلاعات و به تبع آن تحول فکری و سیاسی و اجتماعی چشمگیر صورت گرفته است. در اینجا به دو رویداد که بیانگر این تغییرات است اشاره می کنیم:
نخست: تجربه برخی شیعه شدگان در دهه هفتاد و هشتاد میلادی [پنجاه و شصت خورشیدی]. تشیع در آن زمان به چند دلیل منجر به بروز بحران اجتماعی نشد.[50] یک دلیل این بود که تشیع در آن زمان به عنوان یک تحول فکری مطرح بود که با توجه به محدود بودن تبادل اطلاعات و نبود شبکه های ماهواره ای چندان توجه برانگیز نبود. به اینها باید عشق و محبت پرشور عموم مردم مصر به اهل بیت و استفاده شیعه شدگان از آیین ها و باورهای مشترک با مردم را افزود. برخی از شیعیان از طریق این حاشیه امن به انجام آیین های شیعی بدون هیچ مانع یا مشکلی پرداختند.
رویداد دوم همزمان با افزایش قدرت اسلام گرایان در دهه اخیر به ویژه بعد از تحول موسوم به بهار عرب به وقوع پیوست. فضای عمومی جامعه به موازات نیروی سلفی که فعالیت خود را آغاز کرد در حال تغییر بود. گفتمان سلفی گری درباره شیعیان و تهدید آفرین بودن آنان پیوسته و رو به افزایش بود. شیعه شدگان مدام محل سکونت خود را تغییر می دادند و خانواده و وابستگان رابطه خود را با آنها قطع می کردند.[51] اما علاوه بر همه اینها امنیت جانی شان رفته رفته در معرض خطر قرار گرفت. [52] شیعه شدگان در ذهنیت جامعه با توجه به گفتمان مذهبی غیر رسمی «کافر» به حساب می آیند. [53] سرگذشت شیخ حسن شحاته بیانگر سیر تحول نگرش جامعه درباره شیعه شدگان است. [54] این فرد که در سال ۱۹۹۶ میلادی [۱۳۷۵ خورشیدی] به مذهب تشیع گروید در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۳ میلادی [۲ تیر ۱۳۹۲ خورشیدی] به همراه چهار تن از همراهانش کشته شد. برخی عناصر به منزلی در روستای زاویه ابومسلم در جیزه که شحاته در آنجا حضور داشت حمله کردند و با ضرب و شتم حاضرین در منزل و کشیدن قربانیان روی زمین مرتکب جنایت بی سابقه ای شدند.[55]
۲-فعالیت قانونی: اصل ٦٤ قانون اساسي مصر بر «آزادی عقیده و انجام آیین های مذهبی و ساخت عبادتگاه توسط پیروان ادیان آسمانی» تاکید می کند. اما پرونده شیعیان زیر نظر دستگاه های امنیتی قرار دارد که طبق اصل ۹۸ قانون جزایی با آن برخورد می شود. در قانون یاد شده مجازات زندان برای متهمان به توهین به ادیان در نظر گرفته شده است. [56] بنا به گزارش های حقوقی ده نفر از مسلمانان شیعه از انقلاب ۲۰۱۱ میلادی [۱۳۸۹ خورشیدی] تا پایان سال ۲۰۱۲ میلادی [۱۳۹۰ خورشیدی] روانه دادگاه شدند. این آمار معادل ۲۷ درصد کل مسلمانان متهم به توهین به ادیان در دوره یاد شده است. همچنین شش نفر دیگر به ترویج تفکر شیعی متهم شدند. البته همه این شش نفر گفته اند که سنی هستند. در این گزارش ۳۶ مورد نقض آزادی های مدنی و حق آزادی اندیشه و بیان در مورد شیعیان و غیر شیعیان ثبت شده است. [57]
۳-نگاه امنیتی: رویکرد حکومت همواره مبتنی بر نگاه امنیتی به شیعیان بوده و این نگاه با سیاست نظام مبارک در خصوص گروه های اسلام گرا و اقلیت ها همسویی داشته است. مناسبات بین شیعیان و حکومت مصر همچنین با قطع روابط سیاسی مصر و ایران و روابط استراتژیک قاهره و کشورهای خلیج عربی مرتبط بوده است. نظام مبارک همواره به دیده شک و تردید به وابستگی شیعیان عرب و تابعیت آنان به کشورهایشان می نگریست و معتقد بود که اغلب شیعیان منطقه «تابع ایران هستند و نه کشورهایشان». [58] در ارتباط با شرایط داخلی می توان گفت رویکرد امنیتی تنها ابزار برخورد با شیعیان است. بازداشت های مستمر چهره های شاخص و اتهام توهین به ادیان به فعالان شیعی در دوره حسنی مبارک دنبال می شده است.
گرچه اخوان المسلمین در دوره مرسی به از سر گیری روابط با ایران بی تمایل نبودند اما حساب و کتاب های منطقه ای و نقش ایران در سوریه و یمن جلوی گسترش روابط را گرفت. روابط دو کشور به دلایل امنیتی همواره در نوسان بوده است. قاسم حسینی یکی از دیپلمات های دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره به جاسوسی متهم شد و از وی خواسته شد مصر را ترک کند. [59]
پایان: محیطی نامساعد
با توجه به مطالب یاد شده درباره ماهیت حضور شیعیان و بررسی تحرک و فعالیت آنان در مصر معلوم می شود که جریان شیعی با چالش های فراوانی رو به روست. برخی از این چالش ها به ساختار جریان شیعی برمی گردد که از گسترش و افزایش نفوذ و تاثیر و عقیده آنان جلوگیری می کند. اما برخی دیگر از این مشکلات ناشی از جامعه و حکومت مصر است. گرچه حضور شیعیان تاثیر قانونی و اجتماعی دارد اما جنبش شیعی به دلیل این چالش ها ناتوان از ایجاد تغییر واقعی در صحنه سیاسی و مذهبی داخلی و خارجی است.
در ارتباط با مشکلات ساختاری جریان شیعی باید گفت شیعیان مصر با مشکلات متعددی رو به رو هستند. شیعیان در مصر دچار چنددستگی و فاقد چارچوب ساختاری هستند که آن ها را از فضای تشتت خارج کند. علاوه بر این، تسلط شخصیت گرایی و کشمکش بر سر رهبری بین چهره های شاخص از دیگر خصائص این جریان است. جریان شیعی در مصر بر خلاف شیعیان ایران و منطقه شام فاقد منطق و فعالیت های فرقه ای است. شیعیان مصر فاقد یک شخصیت تئوری پرداز دینی دارای توان جذب نیرو هستند. نظریه پردازان شیعه در مصر دو گروه هستند. نیروهای فرهیخته که در چارچوب یک ساختار فکری و فرهنگی شیعی واضح حرکت می کنند. این نیروها در چارچوب همسو یا غیر همسو با الگوی سیاسی ایران فعالیت می کنند. نیروهای همسو با ایران به دنبال کپی برداری تجربه سیاسی ایران هستند. گروه دوم «شبه روشنفکران»هستند که برای تشکیک در روایت های تاریخی و سیاسی و فقهی اهل سنت به داستان پردازی روی می آورند و از ساختار فکری واقعی و عمیق برخوردار نیستند. برخی از چهره های گروه دوم با نهادهای ایرانی ارتباط داشته و از حمایت مالی و نمادین این نهادها برخوردارند. اما در ارتباط با چالش های اجتماعی می توان گفت ماهیت دینداری در جامعه مصری بستر غیر مناسبی برای گسترش تشیع به عنوان یک عقیده ایجاد می کند. اما «تشیع عاطفی» تنها یک توصیف صرف بوده که ارتباطی به مفهوم عقیدتی و مذهبی و فرقه ای تشیع ندارد. «تشیع عاطفی» که شیعه شدگان به دنبال ترویج آن هستند تنها به عنوان یک اهرم فشار در مراحل تنش مختلف به کار می رود.
گفتنی است که گروه های سلفی در جامعه مصر حضور فعال و موثری دارند. این نیرو منجر به محدود شدن شیعیان شده است. جریان های سلفی موفق به تکوین نگرش بسیار منفی درباره شیعیان شدند و این سیمای منفی که تشیع را با خروج از اسلام و نه یکی از فرقه های اسلامی برابر می داند در ذهنیت جامعه نقش بسته است. احساسات منفی جامعه نسبت به شیعیان از این مساله نشات می گیرد. این نگرش تنها به فاصله گرفتن از شیعه شدگان یا اخراج آنان از محل سکونت محدود نشده و کار حتی به اقدامات تنبیهی و کشتن شیعیان هم کشیده است.
اما بخشی از مشکل شیعیان به رویکرد حکومت برمی گردد. حکومت رویکرد و نگرش سیاسی روشنی در خصوص پرونده شیعیان در پیش نگرفته و تنها به روابط شیعیان با ایران و کشورهای خلیج توجه کرده و شیعیان مصر را ادامه نفوذ ایران می خواند. حکومت پرونده شیعیان را به دستگاه های امنیتی واگذار کرده است. سازمان های اطلاعاتی با در پیش گرفتن سیاست بازداشت های مستمر شیعه شدگان فاقد ساز و کارهای قانونی برای جلوگیری از بازداشت شهروندان بر مبنای اندیشه و عقیده هستند. این رویکرد عامل تهدید بزرگی به حساب می آید و شیعه شدگان را به مخفی کردن هویت مذهبی شان واداشته است.
با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت مصر محیط نامناسبی برای گسترش تشیع مذهبی و سیاسی است.