خشونت اشکال و صور گوناگونی دارد و از خشونت لفظی آغاز و به بدترین شکل یعنی خشونت سخت و به کارگیری زور منتهی می شود. خشونت لفظی ایران علیه کشورهای همسایه بعد از انقلاب بروز کرد. می توان گفت حکومت ایران یک جنبش «انقلابی» و دارای ویژگی های گروه های کودتاچی است. چنین حکومت هایی از اعتماد به نفس برخوردار نیستند و بر مبنای «مشروعیت» مبهم و غیر شفافی حکومت می کنند. این حکومت ها به منتقدان و مخالفان به چشم دشمن نگاه می کنند که یا باید تصفیه بشوند و یا باید همفکر و هم شکل با حکومت رفتار کنند. خصایص یاد شده در همه جنبش های انقلابی از انقلاب فرانسه گرفته تا انقلاب بلشویک ها به چشم می خورد.
صاحب قلمان عرب که به بحث و تحقیق عینی درباره ایران در دوره معاصر می پردازند با یک معضلی سیستماتیک مواجه می شوند. این معضل دارای سه بعد است: بعد نخست و اصلی: گروهی به اصطلاح در آب گل آلود ماهی می گیرند و تفاوتی بین نقد سیاست «جمهوری اسلامی ایران» و نقد مذهب شیعی قائل نمی شوند! این تولیدات نوشتاری بر اثر نگرش مبتنی بر عدم تمایز در معرض شک و تردید و پرسش و حتی رد توسط عده ای قرار می گیرند. این نگرش همچنین موجب ترویج سیاست منطقه ای و بین المللی ایران در بین بخش گسترده ای از عامه مردم می شود. نگرشی که در واقع اینگونه القا می کند که ایران «به دنبال اجرای طرح توسعه گرایانه نبوده» و تنها در پی «دفاع از شیعیان» است. البته این نگرش واقع گرایانه نیست. بنابراین می توان گفت این پژوهش به نقد سیاست ایران به ویژه در خصوص کشورهای همسایه اختصاص یافته و به نقد مذهب شیعه و این تعمیم غیر علمی که «همه شیعیان و به ویژه عرب های شیعه سرسپرده ایران هستند» نمی پردازد. عده ای با انگیزه های عقیدتی یا نژادی یا سیاسی به این شیوه نقد روی می آورند اما بنده به این الگوی تعمیمی تمایل چندانی ندارم.
بعد دوم: بنیان رژیم حاکم کنونی در جمهوری ایران بر اهرم دینی مذهب گرا قرار دارد. اما این یک نگرش ساده انگارانه است چرا که «حکومت ایران حکومتی ناسیونالیستی بوده که جامه مذهب به تن کرده». با توجه به این دو ویژگی به خصوص فاکتور (مذهب) [1] می توان گفت دامنه روابط بین ایران و کشورهای همسایه و جهان محدوده بوده و سقف مانور دادن ایران هم کم است. دگم اندیشی حاکم بر نگرش حکومت ایران در عمل به تعصب و «حکومت فاشیستی» منتهی می شود.[2] البته حکومت ایران از دامنه محدودی برای مانور سیاسی برخوردار است. نظام ایران توان فاصله گرفتن از «مفاهیم مذهبی / که چه بسا غیر واقعی و ناسازگار با دوران معاصر هستند» را ندارد. حکومت ایران در مرحله ای از «در جا زدن» بین دولت مدرن و دورانی که در آن به سر می برد و مقوله های مطلقه نشات گرفته از توهم برتری جویی تاریخی و راهکارهای نهایی مشکلات بشریت با ظهور «امام غایب» گرفتار است. ظهور امام غایب مقوله مطلق و مبهم میان واقعیت های متفاوت کنونی جهانی و بشریت است.
بعد سوم: گروهی که با هم به قدرت رسیدند در «حکومت اسلامی که در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) در ایران بر پا شد» رفته رفته توسط یکدیگر تصفیه شده و اختلاف و دشمنی بین آنها بروز کرد. در اوایل انقلاب رویکرد تصفیه (کشتار یا تبعید عده ای از مسئولان) دنبال می شد. [3] این رویه رفته رفته به یک کشمکش علنی بین دو مکتب اصولگرای سنتی و اصلاح طلب تبدیل شد. همزمان با فقدان کلیه چهره هایی که در انقلاب مشارکت کردند کشمکش به احتمال زیاد در چندین سال آینده افزایش خواهد یافت. اختلافات تازه ای میان حسن روحانی رئیس جمهور منتخب و علی خامنه ای رهبر و یاران و اعوان هر دو گروه بروز کرده است.
نخست: علل خشونت گرایی ایران در منطقه
دکترین استراتژیک جمهوری اسلامی ایران «فوبیای عدم بقای رژیم حاکم» است. البته این هراس تا حدی واقعیت دارد و بخش دیگر آن ساخته و پرداخته ذهن حکومت است. به همین دلیل حکومت ایران خیلی محتاطانه با خارج تعامل می کند و از همه ابزارهای در دسترس برای دفاع از نظام بهره می گیرد. بهترین وسیله دفاع از نظام از منظر حکومت ایران «جنگ خارج از خاک کشور» است. ایران برای دستیابی به این هدف استراتژیک اقداماتی عملی انجام داده و «کلیه تهدیدهای احتمالی واقعی یا ساخته و پرداخته ذهن نظام در محیط جغرافیایی خود را از میان برداشته است. کما اینکه حکومت ایران به جذب نیروهای هوادار در کشورهای همسایه پرداخته است.» تقابل منافع منجر به ایجاد شکاف بین کشورهای همسایه شده است. ایران با بهره گیری از این عامل و سه عامل اغوا کننده دیگر یعنی مذهب و مال و شعاردهی این استراتژی را دنبال می کند. فروپاشی کشورهای عربی ملی گرا در محیط منطقه ای (عراق و سوریه و یمن و لبنان) منجر به کارساز بودن ابزارهای اجرایی استراتژی ایران شده است.[4]
عوامل «تاریخی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی» فراوانی منجر به توانمند سازی سیاست خشونت گرای ایران در محیط جغرافی منطقه ای شده و راه را برای نفوذ و توسعه گری حکومت ایران هموار کرده است. تاریخ گواه بر این است که “حکومت اسلامی” در ایران از سر اجبار و با نارضایتی کشورهای جهان و همسایه و حتی اقشار گسترده ای از جامعه ایران تحمیل شد. حس ناسیونالیستی در ایران در طول تاریخ هیچگاه رنگ نباخت [5] و با نگرش مبتنی بر نژاد پرستی تقویت شد. این نگاه موجب تقویت نفرت و بیزاری شده است. ادبیات ایران در برهه های طولانی از واقعه ورود اسلام به ایران به «اشغالگری اعراب» یاد می کند! سیمای اعراب در بخش گسترده ای از ادبیات ایران به عنوان «مردمی جاهل و ملخ خوار و پابرهنه» [6] به تصویر کشیده شده است! یکی از نمونه های این نگرش را می توان در سطح مسئولان کنونی رژیم حاکم در ایران ملاحظه نمود. چهره های شاخص نظام که ردای روحانیت به تن می کنند زبان عربی را به دلیل آموزش های مذهبی و حوزوی به خوبی بلدند اما از صحبت کردن به عربی خودداری می کنند.
برخی انگیزه های سیاسی این نگرش را باید در تاریخ سیاسی معاصر ایران جستجو کرد. بخشی دیگر از انگیزه های سیاسی این نگرش منجر به شکست «جنبش های انقلابی در ایران» شدند که در این میان دخالت کشورهای غربی به ویژه قدرت های بزرگ سهیم بود. [7] از این رو، نخبگان حاکم معتقدند بهترین استراتژی برای دفاع از انقلاب «تهاجم» است. در این مسیر، بقای انقلاب (حاکمیت)همواره در گرو توسعه ابزارهای تهاجم خارجی با شعارهای گوناگون بوده است. ترویج شعارهایی مثل “یاری مستضعفان و ایستادگی در برابر اسرائیل و حمایت از فلسطین و مقابله با آمریکا و یاری شیعیان مظلوم و مقابله با استکبار و مستکبران” و غیره در میان توده های مردم چندان دشوار نیست. از لحاظ سیاسی، ایران با بهره گیری از شرایط حاکم بر برخی کشورهای عربی ضعیف و کوچک مثل لبنان که دچار چند دستگی هستند به تقویت گروه های متحد «مزدوران» خود در این کشورها پرداخت. مزدورانی که شعارهای گمراه کننده سر می دهند. در عراق فرسودگی حکومت در این کشور کار ایران را آسان کرد. برخی از گروه ها که در سوریه در اقلیت قرار داشتند برای تسلط بر اکثریت دست به دامن ایران شدند. در یمن هم سناریوی مشابهی تکرار شده و «حوثی ها»که رویای بازگشت حکومت امامت را در سر می پرورانند مورد حمایت ایران قرار گرفتند. ایران با توجه به این شکاف ها و چند دستگی ها در نظام سیاسی عربی به توسعه گری پرداخته و خشونت «نرم» و «سخت» را در این روند به کار می گیرد.
دوم: تغییر نظام بین الملل
کشورهای خلیج و حتی کل اقلیم عربی بیش از حوزه های جغرافیایی دیگر تحت تاثیر متغیرهای بین المللی قرار می گیرند. «تغییر بنیادین نظام بین الملل» این کشورها را در برابر چالش هایی قرار داده که از دهه نخست قرن بیست و یکم تا کنون بی سابقه بوده است. به دنبال حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ میلادی (۲۰ شهریور ۱۳۹۰ خورشیدی) این تغییرات به تدریج بروز کرد. پیامدهای اخیر این تغییر را در تعیین آقای دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در نوامبر ۲۰۱۶ میلادی (آبان ۱۳۹۵ خورشیدی) و چرخش به راست در عرصه سیاسی و بروز سیاست های حمایتی و انزوا گری در اغلب کشورهای غربی ملاحظه کردیم. این در حالیست که کشورهای عربی با موج بی سابقه و طولانی تجزیه و جنگ های داخلی دست و پنجه نرم می کنند. منطقه خلیج درگیر «جنگ یمن» شده و با چالش هایی نظیر کاهش نرخ نفت و رشد مطالبات اجتماعی و سیاسی و جنگ های داخلی در کشورهای همسایه روبرو است. کشورهای یاد شده به دنبال این چالش ها به بازنگری در استراتژی خود درباره کشورهای همسایه و غیر همسایه پرداختند.
همزمان با تغییر رویکرد کشورها به ویژه چرخش در سیاست های آمریکا در دوره باراک اوباما (۲۰۰۸-۲۰۱۶ میلادی) (۱۳۸۷-۱۳۹۵ خورشیدی) و به تبع آن انتقادات کشورهای خلیج از رویکرد دولت اوباما [8] و با توجه به ابهام در رویکرد دولت جدید آمریکا، سیاست مصالحه با ایران در دستور کار کشورهای خلیج قرار گرفت. آنها در واقع به دنبال راهی برای رسیدن به «تفاهم با ایران» بودند. کشور کویت در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۷ میلادی (۶ بهمن ۱۳۹۵ خورشیدی) از سوی شورای همکاری برای میانجی گری و ارسال پیام اعضا به ایران تعیین شد. هدف از این اقدام دست یابی به فرمولی برای تنظیم روابط همسایگی معقول و متوازن عنوان شد.[9] این تلاش ها به جایی نرسید و هیچ تغییری در رویکرد ایران به عنوان بزرگ ترین کشور مداخله جو در امور کشورهای عربی ایجاد نشد. ایران در حال افزایش نفوذ در عراق و سوریه و یمن و لبنان است و در امور برخی کشورهای خلیج مثل بحرین و پادشاهی عربستان سعودی نیز دخالت می کند.[10]
مطالبات کشورهای خلیج از ایران روشن و واضح است. این کشورها اصولا خواهان «توقف دخالت های ایران در امور داخلی کشورهای خلیج هستند.» ایران امروز به این نتیجه رسیده که احتمالا رویکرد دولت کنونی آمریکا در قبال ایران با دولت قبلی متفاوت خواهد بود و سیاست دلجویی سابق [11] به سمت رویکرد تقابل و رویارویی در حال چرخش است. همزمان با بروز نگرانی در خصوص رویکرد دولت جدید آمریکا گروهی از دولتمردان ایران «به مغازله کشورهای خلیج» پرداخته و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه چندین بار از آمادگی کشورش برای «همکاری با عربستان سعودی درباره پرونده های منطقه مثل مسائل لبنان» خبر داد. در واقع آنچه در لبنان اتفاق افتاد تا حدودی پیروزی طرح ایران بود، گرچه رویدادهای لبنان با جریان های به ظاهر «همسنگ» گره خورد اما حزب الله و دولتمردان هوادار این گروه به عنوان نیروهای موثر در صحنه سیاسی لبنان حضور دارند. حزب الله کاملا وابسته به ایران و ولی فقیه است. ایران همچنین از طریق همکاری با مسکو و آنکارا موقعیت خود را در فرمول برون رفت سوریه حفظ کرده است. بروز بحران میان قطر و چهار کشور عربی «مصر و عربستان سعودی و امارات و بحرین» راه را برای مداخله جویی ایران هموارتر کرد. حالا خدمات لجستیکی ایران به قطر [12] نه از روی دلسوزی و دوستی با قطر صورت می گیرد بلکه ایران از اختلاف پیش آمده برای تامین منافع سیاسی خود سوءاستفاده می کند.[13]
ایران در این مرحله به دنبال آرام کردن نسبی اوضاع است چرا که رویکرد جدید دولت آمریکا هنوز مبهم بوده و در حال تدوین است. سیگنال های دولت آمریکا درباره سیاست هایش در منطقه متفاوت و بعضا متناقض هستند. حالا ایران به دیده احتیاط به سیاست های تازه دولت آمریکا می نگرد اما در عین حال کلیه «دستاوردهایش» در عراق و سوریه و یمن و لبنان را حفظ می کند و دست از رویکرد «آزار دهنده» خود در کشورهای خلیجی همسایه بر نمی دارد. نمونه آن را در حادثه حمله به زندانی در بحرین و فراری دادن زندانیان آن مشاهده کردیم.[14] ایران در “منطقه شرقیه” پادشاهی عربستان سعودی به اقدامات تحریک آمیز و نفرت پراکنی و تحریک مردم به شورش دست می زند. به آتش کشیدن ساختمان سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد در ۲ ژانویه ۲۰۱۶ میلادی (۱۲ دی ۱۳۹۴ خورشیدی) را می توان جزو سیاست های تخریبی ایران دسته بندی کرد. ایران همواره به دنبال «دست یابی به امتیازاتی از کشورهای خلیج در مقابل آرام کردن نسبی اوضاع است که از منظر ایران در همکاری دو جانبه در تجارت و مسائل نفت و ایجاد الگوی امنیتی تقریبی در خلیج تعریف می شود.» از طرف دیگر، مسائلی از قبیل حمایت ایران از شیعیان کشورهای خلیج یا «نفوذ و حضور» ایران در کشورهای خلیج نه تنها موضوع اختلاف شدید بین دو طرف است بلکه کشورهای خلیج اصلا زیر بار این خواسته نمی روند. دیدگاه قاطع و سخت گیرانه پادشاهی عربستان سعودی درباره کسانی که «تقریبا در همه موسم های حج دردسر ساز هستند» منجر به افزایش تنش در روابط کشورهای خلیج و ایران شده است. این تنش از باور خرافی شیعیان که مکه محل ظهور مهدی منتظر است! ناشی می شود.[15]
سوم: خشونت گرایی ایران در خلیج
دخالت های ایران در امور کشورهای خلیج دارای وجوه متعددی است. این مداخله گری بر پایه خشونت گرایی و دست کم گرفتن کشورهای یاد شده قرار دارد. در ماه ژوئیه ۲۰۱۶ میلادی (تیر ماه ۱۳۹۶ خورشیدی) گروه موسوم به «عبدلی»[16] در دادگاه کویت به حبس های طولانی مدت محکوم شدند. چندین شهروند کویتی و ایرانی به تشکیل این گروه پرداختند. دو فاجعه در عرض تنها پنجاه روز در ۲۶ ژوئیه [17] و ۱۳ اوت [18] ۲۰۱۵ میلادی (۵ تیر و ۲۲ مرداد ۱۳۹۴) وجدان جامعه کویتی را تکان داد. عملیات نخست توسط یک فرد سنی وابسته به یک گروه سنی افراطی به منظور ایجاد تفرقه پراکنی در جامعه کویت و بر هم زدن وحدت ملی انجام شد. این عملیات ناکام ماند. عامل عملیات دوم یک فرد شیعی وابسته به حزب الله لبنان و حامی منطقه ای آن یعنی ایران بود. این عملیات نیز با هدف مشابه یعنی ایجاد دو دستگی و بر هم زدن وحدت ملی انجام شد. عاملان این عملیات به هدف مورد نظر دست نیافتند. (سلاح های فراوان و گوناگونی در این عملیات مصادره شد. افراد این گروه از اسم مستعار «حب الرمان»(دانه های انار) برای اشاره به اسلحه استفاده می کردند.) گروه سنی در عملیات نخست و گروه شیعی در عملیات (دانه های انار)[19] دست داشتند. در اینجا بررسی دو مساله ضروری به نظر می رسد:همه شهروندان سنی کویت تابع «داعش» یا «جریان های سلفی جهادی» نیستند. در مقابل، همه شهروندان شیعه کویت یا کشورهای دیگر خلیج در گروه های «حزب الله» آن کشورها یا گروه حزب الله لبنان عضویت ندارند. اعضای این دو گروه در کویت و کشورهای خلیج و نیز پیکارجویان وابسته به این دو گروه در خارج در اقلیت قرار دارند. اقدامات این دو گروه جنبه سیاسی صرف دارد. ضمنا، در تحقیقات در خصوص عملیات اخیر (انبار کردن تسلیحات برای ضربه زدن به جامعه کویت) مشخص شد که افراد مسیحی (وابسته به حزب میشل عون) هم در عملیات این هسته دست داشته اند. این بدان معناست که طراحان این عملیات به دنبال استفاده از کارت های گمراه کننده و بکارگیری شیوه تقیه بودند. مشارکت مسیحیان در این عملیات گویای فرقه ای نبودن آن است.
این دو پرونده (اتهام زنی به فرقه یا مذهب مشخص) باید بسته شده و بر روی آن برچسب (مختومه در نزد خردمندان) زده شود. انگیزه این اقدامات جنایتکارانه شخصی بوده و اقدامات تنبیهی هم باید موردی اعمال شود. شیطان سازی مذهب و فرقه مشخصی و تعمیم ویژگی های زشت و ناپسند بر روی همه پیروان آن فرقه و گروه با اهداف سیاسی صورت می گیرد. این رویکرد بیانگر شکست اخلاقی بوده که در نهایت ایران از آن سود می برد. تروریسم فرا فرقه ای بوده و سکوت در برابر تروریسم در راستای کسب حمایت کشورها یا گروه ها هم جنایت محسوب می شود. این گروه های خودسر در درجه اول به دنبال ایجاد ناامنی در کویت و در درجه دوم ناامن کردن کشورهای خلیج هستند. برخی از آنها در این مسیر تقریبا موفق بوده و برخی دیگر شکست سنگینی خوردند. جمعیت زیادی که در مراسم ترحیم شهدای بمبگذاری مسجد امام صادق در ۲۶ ژوئن ۲۰۱۵ میلادی (۵ تیر ۱۳۹۴ خورشیدی) در مسجد بزرگ کویت شرکت کردند گویای آگاهی عمیق مردم نسبت به انگیزه های این اقدام جنایتکارانه بود. مردم با مشارکت گسترده در این مراسم ثابت کردند که وحدت ملی اصیل و گسترده و غیر قابل خدشه بوده و دشمنان را از دست یابی به اهدافشان باز می دارد. بدین ترتیب، این گروه تروریستی و حکومت ایران از دست یابی به هدف خود باز ماندند. اغلب مردم کویت این کشتار کورکورانه را محکوم کرده از آن اعلام برائت کردند. این نارضایتی مردمی روشن و واضح و بی پرده و قاطعانه اعلام شد.[20]
در مورد دوم و حادثه انبار تسلیحات به نام مستعار «دانه انار» در نامه نگاری های اعضای این گروه معروف بود. عده زیادی این عملیات را محکوم کردند و مردم از آن بسیار خشمگین شدند. در این راستا مطالباتی از سوی همه گروه ها در خصوص لزوم اعلام صریح و بی پرده هویت عاملان این اقدام زشت و ناپسند و حامیان آنها توسط حکومت مطرح شد. اما در این میان عده محدودی – بر واژه عده محدودی تاکید می کنم- در این مساله تشکیک کردند و معتقد بودند ایران یا حزب الله لبنان شاید در این زرادخانه تسلیحات که لزره به اندام همه انداخت دست نداشته باشند! البته ناگفته نماند که حکومت کویت از چندین ماه قبل و پیش از کشف انبار اسلحه با انتشار فراخوانی در همه رسانه ها به کرات از همه کسانی که هر نوع اسلحه بدون داشتن مجوز قانونی حتی اسلحه غیر قابل استفاده حمل می کنند خواسته بود آن را به دولت تحویل دهند. تبلیغات فراوانی در این زمینه انجام شد و رسانه ها و تبلیغات به شمارش معکوس تا انقضای مهلت مقرر برای تحویل اسلحه پرداختند. با این حال اما انبار تسلیحات قابل استفاده همه را شوکه و وحشت زده کرد. انبار تسلیحاتی زیر زمینی همواره برای استفاده در تاریخ مشخصی ذخیره می شود و دانستن این مساله نیاز به هوش سرشار ندارد! احکام قضائی صادره در ژوئن ۲۰۱۶ میلادی (تیر ۱۳۹۴ خورشیدی) در واقع اعلام جرم علیه مداخله گری حزب الله و ایران است.
دستگاه های ذیربط در کشورهای خلیج به خصوص در این مرحله باید این واقعیت را درک کنند که ادامه این حالت خاکستری جایز نیست. این مساله با امنیت شهروندان و میهن و منطقه ارتباط مستقیم داشته و نباید در این خصوص اهل سازش و تعارف بود. دبیر کل حزب الله تنها چند روز قبل از کشف هسته تروریستی مسلحانه در کویت دست خود را در یک سخنرانی تلویزیونی بالا برد و به رهبری و ملت کویت درود فرستاد. دبیر کل حزب الله دست راست خود را به سوی عمامه بالا برد. او حرکتی شبیه احترام نظامی به نشانه همبستگی با مردم کویت و محکوم کردن این عملیات ناپسند در مسجد امام صادق انجام داد. شاید حسن نصرالله از جریان انبار تسلیحات در کویت با خبر بود. او چه بسا می دانست که شهروندان کویتی و غیر کویتی در حیات خلوت نفوذ و سیطره حزب الله برای انجام عملیات تروریستی آموزش می بینند و تسلیحات بدون مجوز دولتی در اختیار دارند تا با همین سلاح حکومت و شهروندان را هدف قرار داده و به حکومت ملی کویت ضربه بزنند. این هدف نه تنها بسیار خطرناک بوده بلکه در عین حال باید آن را محکوم کرد و اقدامی جنایتکارانه به شمار آورد. این عملیات را باید در قالب «سیاست تقیه»حزب الله قرار داد که اینک در چندین منطقه در جریان بوده و همانند خنجری بر پشت کشورهای خلیج است.
بنابراین اینکه بگوییم هواداران حزب الله و کسانی که به جمع آوری اسلحه به منظور انجام عملیات جنایتکارانه می پردازند و نیز سیاست کلی حکومت ایران قابل تمایز هستند درست نیست و دیگر باورکردنی نیست. تنها ساده لوحان چنین استدلالی را باور می کنند. اظهارات مسئولان کویت و نتایج تحقیقاتی که به روزنامه ها درز کرد ثابت می کنند که بازداشت شدگانی که بعدها با رای دادگاه محکوم شدند با حزب الله و یک کارمند ایرانی سفارت ایران در کویت ارتباط دارند و این یک واقعیت آشکار است. حزب الله دیگر حزب «مقاومت»در برابر اسرائیل نیست. گرچه ماشین رسانه ای حزب الله در راستای اثبات این ادعا تلاش می کند اما این گروه در آغاز با انجام ترور و تصفیه فیزیکی چهره های فراوانی در لبنان و در راس آنان رفیق حریری نخست وزیر مرحوم فعالیت حکومت لبنان را به تعطیلی کشاند. سرانجام گروه حزب الله درگیر جنگ و کشتار ملت همسایه خود یعنی سوریه شد. مردم سوریه تنها خواهان آزادی و زندگی با کرامت مثل هر ملت دیگری هستند. اقدامات حزب الله در مرحله بعدی امنیت حکومت های ملی گرای خلیجی را در معرض خطر قرار داد.[21] چنانکه مشخص شد فعالیت های تخریبی حزب الله به خصوص در کویت و بحرین و عربستان سعودی انجام شده است. حزب الله با این اقدامات به دنبال تطبیق سناریوی «ایجاد گروه های مسلح» در بدنه دولت است که نمونه مشابه آن در الگوی حزب الله لبنان و حوثی های یمن قابل مشاهده است.
هنگامی که امنیت کشورها در معرض تهدید بزرگ قرار می گیرد دیگر مجالی برای شک و تردید و دیدگاه خاکستری باقی نمی ماند. به ویژه اینکه این اتفاق در منطقه ای حساس می افتد که همه نهادهای مردمی و جامعه مدنی در آنجا مستقر هستند.
شاخه اخوان المسلمین کویت در آغاز حمله عراق به این کشور با اعلام حمایت از موضع گروه مادر و توجیه این اقدام با بهانه های «خاکستری» برای اشغالگری عراق بهانه تراشی کردند. اما مردم کویت با شهید دادن و تاکید بر اینکه این دیدگاه با امنیت کویت منافات دارد دیدگاه اخوان المسلمین را محکوم کردند. این حرکت مردمی باعث شد تا رهبران اخوان المسلمین کویت راه خود را دست کم به ظاهر از گروه مادر جدا کنند. آنچه در شرایط کنونی از گروه کوچکی که در خلیج به خارج وابستگی سیاسی دارد انتظار می رود دقیقا همان چیزی است که اخوان المسلمین کویت در آن زمان انجام داد. در واقع دیدگاه گروه هایی که در خلیج اینک از لحاظ سیاسی سرسپرده خارج یعنی ایران هستند یا گروه هایی که در عراق و لبنان خارج از نظارت دولت فعالیت می کنند دیگر قابل قبول نیست، به ویژه در کشوری که همه گروه ها از حق آزادی بیان برخوردار هستند و فارغ از دیدگاه عده ای درباره فعالیت گروه های مزبور همه مردم می توانند دیدگاه های خود را مطرح کنند.
ایران و حزب الله در بحرین و نیز برخی نیروهای سیاسی عراق در حال افزایش تنش های داخلی هستند. این مساله به ویژه بعد از فوریه ۲۰۱۱ میلادی (بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی) وارد فاز تازه ای شده است. حالا برخی نیروهای «شیعی که وارد مسائل سیاسی شده اند» به تخریب روند سیاسی که بر پایه دو اصل «قانون اساسی و انتخابات» قرار دارد می پردازند. سقف مطالبات این گروه ها تا حد تشکیل «حکومت اسلامی»افزایش یافته است. جنبش مردم بحرین توسط همین جریان ها به یک حرکت فرقه ای وابسته به ایران تبدیل شده است. خردمندان «شیعه و سنی»بحرین پیشتر درباره این لغزش هشدار داده بودند اما این نگرانی ها با بی توجهی این نیروها روبرو شد تا جایی که کار به خشونت ورزی رسید. خشونت هایی که رد پای ایران و حزب الله در آنها به چشم می خورد. دبیر کل حزب الله لبنان (سخنگوی حکومت ایران) بارها در سخنرانی های تلویزیونی برای حکومت بحرین شاخ و شانه کشید. این اظهارات دخالت روشن و گستاخانه در امور کشورهای دیگر به شمار می رود و با کلیه اصول و قراردادهای بین المللی منافات دارد. ایران به دنبال اجرای حکم روحانی عربستانی، نمر النمر، جنجال به پا کرد. گفتنی است نمر النمر و چهل و شش نفر دیگر متهم به تروریسم شدند. النمر هیچ گاه سرسپردگی مطلق خود به «ولی فقیه» را پنهان نمی کرد.
دیدگاه خاکستری عامل زیان و آسیب به جوامع است. گرچه عده ای گاهی به دلایل دیپلماتیک یا سیاسی مجبور به درنظر گرفتن دیدگاه خاکستری هستند اما این دیدگاه از سوی برخی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد. روزنامه های کویتی گزارش دادند که اعضای گروه «عبدلی» در لبنان آموزش دیده اند و مدام از کویت به اروپا و از آنجا به لبنان سفر می کردند. این مساله خاطره موج عملیات تروریستی در کویت را در ذهن مردم این کشور زنده کرد. بارزترین این عملیات که هم مقام های رسمی و هم مردم عادی را در دهه هشتاد میلادی (دهه شصت خورشیدی) هدف گرفتند ترور ناکام مرحوم جابر الاحمد امیر کویت در آن زمان بود. گروه هواپیما ربایان به دنبال ربودن هواپیمای مسافربری کویت با کمال خونسردی مسافران بی گناه را کشته و جسد آنها را از بالای پله هواپیمای ربوده شده آویزان کردند![22]
چهارم: ماهیت تخریبی ایران
در ۲۱ آوریل ۲۰۱۷ میلادی (اول اردیبهشت ۱۳۹۶ خورشیدی) نیکلی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل اعلام کرد «دنیا باید متوجه ماهیت تخریبی ایران و حزب الله شود.» این اظهارات چند روز قبل از افشای نقش حکومت ایران در حمایت از تروریسم به منظور تامین منافع سیاسی و نقش آفرینی ایران در حمایت از بازداشت و آزادی ربوده شدگان قطری عنوان شد. [23] عملیات آزادی این افراد به دنبال قراردادها و معامله های فراوان بین بازوهای تابع ایران در عراق و لبنان صورت گرفت. همه این گروه های تحت حمایت تهران دارای ماهیت تروریستی هستند. این حقیقتی است که در چندین واقعه در دهه های اخیر نمود پیدا کرده است. اینکه دولت آمریکا در اظهارات حاد خود نسبت به ایران تا کجا پیش می رود و اینکه دولت ترامپ چه گزینه هایی برای کاهش شهوت توسعه گری ایران در کشورهای همسایه در اختیار دارد مشخص نیست. زمزمه هایی درباره اعمال فشار و محاصره اقتصادی و فهرست تحریم افراد و گروه ها شنیده می شود [24]. در نهایت همه گزینه های آمریکا –چه کوچک و چه بزرگ- منجر به تنش آفرینی خواهد شد. ایران با افزایش فعالیت بازوهای خود در برخی کشورهای عربی همسایه و چه بسا با غنیمت شمردن فرصت ها به مصاف آمریکا خواهد رفت و با ایجاد هرج و مرج در عراق و سوریه و یمن و احتمالا کشورهای خلیج صلح اجتماعی در این کشورها را به خطر انداخته و شهروندان عرب بیشتری را به کشتن می دهد. در این میان، دستگاه رسانه ای و مقام های ارشد ايران با سر دادن شعارهای مبهم مثل «تروریسم» مدعی «مبارزه با تروریسم» هستند. حالا «تروریسم» به بتی تبدیل شده که از هر طرف حتی از سوی سازندگانش مورد سنگ پراکنی قرار می گیرد. ملیت های ایران با توجه به کشمکش «آخوندها»به این نتیجه رسیدند که در نهایت از حکومت آنها گریزی نیست.[25]
دیدگاه حاد دولت آمریکا درباره ایران- نزد خردمندان- مایه اندوه ملیت های ایران است. این گروه ها به دنبال راهی برای جدا کردن راه خود از حکومت و قرار گرفتن در مسیر توسعه هستند. مردم ایران از توسعه محروم مانده اند. مصلحان و اصلاح گران از آغاز قرن بیستم در راستای انجام اصلاحات کوشیده اند. این اصلاحات از دوره «مشروطه» در اوایل قرن گذشته آغاز شد و با تلاش های محمد مصدق در نیمه های قرن گذشته و بعدها اصلاحات محمد رضا پهلوی ادامه پیدا کرد. انتظار می رفت ایران در مسیر توسعه و تحقق عدالت در داخل کشور و صلح آفرینی با کشورهای همسایه و جهان قرار بگیرد. اما ایران با رسیدن روحانیون به قدرت در مسیر دیگری قرار گرفت. مسیری سرشار از ابهام و گرایش های ناسیونالیستی و توسعه گری که بر پایه خرافه پرستی قرار دارد. در این راستا یکی از مقام های ایران خطاب به ساده لوحان می گوید «آمریکا جلوی ظهور مهدی را گرفته است»! به نظر من این دیدگاه نه تنها با نقش تخریبی سخت تهران در داخل و کشورهای همسایه برابری می کند بلکه از آن هم فراتر می رود. نابود کردن فکر و اندیشه تنها راه تسلط و سلطه گری و بسیج افکار برای دست یابی به اهداف مبهم و تاریک اندیشی است. حکومت ایران مردم را به فداکاری و جان فشانی هایی وادار کرده که فراتر از توان مردم است. حکومت منابع محدود کشور را هدر داده و آنها را به مناطق شبه نظامیان خود هدایت کرده است. حکومت با این اموال از گروه های شبه نظامی حمایت و ساده لوحان را فریب و اغوا می کند و در عین حال توده های مردمی در ایران را از توسعه محروم می کند و آنها را با توهم توسعه گری فریب می دهد!
انسان اندیشمند و خردمند در ایران این سوال را مطرح می کند چرا باید بودجه دولت و اسلحه راهی مثلا لبنان شود و پادگان های مروج خشونت در لبنان دایر گردد؟ آیا هدف تنها ایجاد چند دستگی در جوامع عربی در لبنان و کشورهای همسایه است؟ جوانانی که ناخواسته تابع یک مذهب به دنیا آمدند، به دمشق اعزام می شوند تا به نیابت از ایران و برای دفاع از حاکم مستبد دمشق بجنگند و برادران سوری خود را بکشند! اظهاراتی مثل جنگ در مرزهای اسرائیل دیگر برای تحریک یا تاثیر بر روی توده های مردم عرب کارساز نیست چرا که دیگر دست حزب الله رو شده است. همه این اقدامات و تحرکات در مرزهای اسرائیل منجر به آزادی تنها یک وجب از خاک نمی شود و نخواهد شد.[26]
تازه ایران چه طرحی را می تواند در دراز مدت و میان مدت در عراق پیاده کند؟ بخش رو به رشدی از جامعه عراق اینک به شکل علنی یا غیر علنی در برابر نفوذ ایران ایستادگی می کنند. ملت عراق به دلایل ماهوی زیر بار اشغالگری و نیروهای خارجی نمی رود. فارغ از اینکه بخشی از گروه های سیاسی عراق اینک از حضور ایران بهره می برند که حامی آنها در بغداد به شمار می رود، جامعه عراق نظر خوشایندی نسبت به ایران به دلیل دخالت های آشکار در امور مردم و هدر دادن ثروت های مردمی ندارند. اما اینکه کی مردم عراق علیه مداخله جویی ایران به پا می خیزند تنها زمان می تواند به این سؤال جواب دهد. چه اینکه پیامدهای بسیار منفی حضور ایران در عراق حتی در خود ایران هم به چشم می خورد.
دخالت ایران در یمن برای مردم این کشور مصیبت بار بوده است. ایران به دنبال «تطبیق الگوی حزب الله لبنان در یمن» است و این به خودی خود فاجعه بزرگی است. مراکز تصمیم ساز در تهران به جز این الگو چیز دیگری در چنته ندارند. الگوی حزب الله لبنان به اشکال گوناگونی در مناطق نفوذ ایران اجرا می شود. البته آنچه می توان مشاهده کرد این است که طرح ولایت فقیه از طرفی پروژه ای ناسازگار بوده و از طرف دیگر یک پروژه شکست خورده است. منع کاندیداتوری احمدی نژاد چهره دروغین نقاب داران دموکراسی در ایران را نشان داد. [27] احمدی نژاد چهره اپوزیسیون یا حتی اصلاح طلب نیست که حکومت از او هراس داشته باشد. او حتی دارای گرایش های لیبرال هم نیست. حکومت به ابطحی و خاتمی و موسوی و کروبی و شخصیت های دیگر اتهام لیبرال بودن زد. احمدی نژاد جزو خودی های نظام محسوب می شود اما با این حال او از کاندیداتوری منع شد. او گفت که برای جلوگیری از «فتنه» دیگر بحث منع نامزدی اش در انتخابات را مطرح نمی کند!([28]
دیگر از این شعارها چه باقی مانده تا به خورد مستضعفان بدهند؟ در واقع یکی از دلایل غیر علنی جلوگیری از کاندیداتوری احمدی نژاد این بود که حکومت به دنبال خودداری از بازگشت فضای جنبش سبز بود. جنبش سبز با پیروزی احمدی نژاد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ایجاد شد. اخیرا حزب الله اجازه اکران فیلمی برگرفته از جنبش سبز در بیروت را نداد! رقابت بر سر کسب پست های عمده سیاسی که به ظاهر باید رقابتی طبیعی در جوامع باشد، در ایران «فتنه» قلمداد می شود!
آقای محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در مقاله ای یادآور شده است که «ارتباط مستقیمی بین افراطی گری و استبداد وجود دارد» [29]، گویا آقای ظریف معتقد است که کشورهای دیگر دارای حکومت های «استبدادی» هستند اما نظام ایران «اوج دموکراسی» و نظامی که در سوریه از آن دفاع می کند هم سیستم دموکراتیک تمام قد است! این ویژگی ابهام و انکار تنها محدود به دستگاه دیپلماتیک ایران نبوده و بقیه ارگان ها هم چنین هستند. از سوی دیگر، شرایط اقتصادی ایران روز به روز وخیم تر می شود. کاهش نرخ ارز و افزایش بیکاری در میان جوانان و گسترش فساد و شیوع مواد مخدر و محدود کردن آزادی های حداقلی که بقیه ملت ها از آن ها برخوردارند و عدم دسترسی به شبکه های اجتماعی! بخشی از اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران هستند. آیا حکومت ایران به جز خرافه پرستی و اسطوره پرستی چیز دیگری در اختیار مستضعفان قرار می دهد؟
حکومت ایران در سه مورد به اسطوره سازی پرداخته و سپس آنها را باور کرد. نخست: پیروزی مستضعفان بر مستکبران. هویت مستضعفان و مستکبران بر مبنای سازگاری سیاسی و تامین منافع نظام ایران تعیین می شود. مستکبران مثلا در سوریه همان مردم بی گناه و مستضعفان نظام بشار اسد و زرادخانه تسلیحاتی و شیمیایی وی است! دوم: حکومت ایران مدعی است که همه شیعیان اثناعشری باید تابع بی چون و چرای ولی فقیه باشند. این اسطوره با عقل و قوانین بین الملل و قراردادهای بین کشورها منافات دارد. شماری از جوامع عربی بر اثر این اندیشه گرفتار بیماری شوم فرقه گرایی و نفرت پراکنی شده اند. سوم: مبارزه با اسرائیل با شعار تو خالی مقاومت. حکومت ایران در برهه ای به اسرائیل اسلحه فروخته است![30]
پنجم: کشورهای خلیج چه کنند؟
همزمان با افزایش حس سرخوردگی در جامعه ایران و رشد تنش آفرینی با کشورهای همسایه اما جامعه بین الملل و همسایگان ایران فاقد برنامه مشخص یا در دست اقدام برای مقابله با گسترش نفوذ ایران در کشورهای خلیج و جهان هستند . تا زمانی که چنین برنامه ای در نظر گرفته نشود اقدامات خونبار در منطقه ادامه پیدا می کند. اقداماتی که مردم عرب قربانیان آن هستند! باید گفت که احتمال اینکه این کشمکش به جنگ تمام عیار تبدیل شود دور از ذهن است. عوامل ورود به یک نبرد تمام عیار گوناگون بوده که اینک در شرایط روی زمین وجود ندارند. بنابراین باید به فکر جنگ «نرم» بود که در اینجا مورد بررسی قرار می گیرد.
در این راستا، باید با توجه به اهداف استراتژیک روابط جدیدی با ایران تنظیم گردد. این روابط بر پایه چند محور و تعیین نقاط اختلاف و «توافق» و ترسیم سیاست «نرم» و «خشن» به عنوان رویکرد جایگزین قرار دارد. همچنین باید اهداف و ابزارهای دست یابی به آنها در این رابطه و ساز و کارهای اجرایی در راستای تامین منافع مشترک و منافع متقابل کشورهای حوزه خلیج مشخص گردد. این اهداف بر مبنای سه عامل شرایط و اهداف و ابزارها تعیین می شوند.
۱-شرایط و عوامل تعیین کننده در کشورهای خلیج:
مجموعه شرایطی که باید به دیده استراتژیک به آنها نگریست عبارتند از:
الف-منطقه خلیج در شرایط منطقه ای کنونی با خطرات جهانی فراوانی رو به رو است. منطقه نقطه همسویی و غیر همسویی منافع و خواست کشورهای مختلف شده است. اغلب مسائل منطقه بین المللی شده است.[31] سیالیت و تغییر پذیری سیاسی در منطقه با تغییر موقعیت و تاثیر گذاری و تفاهمات و اهداف مبهم قدرت های بزرگ همزمان شده است. تناقض در مسائل مورد توجه قدرت های بزرگ و تغییر نقش آفرینی آنها نیز با «تعارض» یا «تناقض» بی سابقه ای در دیدگاه های خلیجی نسبت به پرونده تروریسم و توسعه و عوامل تهدید کننده منطقه ای همراه شده است. بنابراین می توان گفت که منطقه و نیز جهان در مسیر انفجار و جنگ گرم قرار دارد. البته نقطه آغازین این جنگ معلوم و پایان آن نامعلوم است. در چنین شرایطی نمی توان به واکنش های غیر کارشناسی و عجولانه استناد کرد.
ب-روابط آمریکا و کشورهای خاورمیانه به خصوص کشورهای عربی بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی (۲۰ شهریور ۱۳۸۰ خورشیدی) دستخوش چرخش بزرگی شد که قدرت و بزرگی آن دست کمی از خود انفجارها ندارد. سرنگونی رژیم حاکم در عراق و فروپاشی برخی حکومت های عربی آغاز گر یک تغییر عمده در سیاست خارجه و روابط آمریکا با کشورهای خاورمیانه به ویژه پادشاهی عربستان سعودی و بقیه کشورهای شورای همکاری بود. با توجه به این تحولات بررسی روند روابط دولت جدید آمریکا با کشورهای منطقه به ویژه پادشاهی عربستان سعودی و ایران و عراق ضروری به نظر می رسد. شرایط داخلی و خارجی سه کشور یاد شده تاثیر مستقیم و غیر مستقیم بر امنیت ملی خلیجی دارد.
ج- پیامد و نتایج اوضاع عراق و آنچه به اصطلاح «بهار عرب» نامیده می شود بیانگر اهمیت امنیت ملی در نگرش حکومت خلیجی بوده و بر شیوه تعامل آن با تهدیدها و خطرها تاثیر گذار است. این پیامدها منجر به تحول بنیادین در مبانی فکری و مطالبات مردم و قواعد فعالیت سیاسی و مشروعیت حاکمیت ملی و معیارها و شاخص های قدرت و قواعد و انگیزه های ائتلاف شدند. از این رو، کشورهای عضو شورای همکاری با توجه به شرایط امنیتی باید با اراده سیاسی قاطعانه و یکپارچه و بیداری پایدار و دیدگاه استراتژیک و گروهی برنامه ای برای تعامل با ایران در نظر بگیرند.
د-لزوم رسیدگی و پیگیری مستمر مشکلات داخلی ایران از جمله کشمکش میان اصلاح طلبان و روحانیت و اصولگرایان و نارضایتی گسترده مردمی و چالش های اقتصادی و اجتماعی حکومت از جمله افزایش بیکاری و فقر به ویژه در میان جوانان و لزوم بررسی پیامدها و نتایج شرایط داخلی ایران بر امنیت کشورهای خلیج.
ه-با توجه به پژوهشی که پیشتر به آن اشاره شد شیوه ها و الگوی آموزشی در ایران مروج روحیه عرب ستیزی شده است… کشمکش میان ایران و عرب ها به نبرد عقیدتی و تربیتی تبدیل شده است.»[32]
و-تاکید بر فاکتورهای تقویت کننده اهرم های وحدت ملی در حکومت خلیجی و لزوم یکپارچگی بین گروه های مختلف جامعه در کشورهای خلیج و مقابله با فرقه گرایی سیاسی و ریشه کن کردن عوامل آن و جلوگیری از گسترش آن و از بین بردن نتایج و تاثیر این آفت در جامعه و حکومت و امنیت ملی.
۲-اهداف سیاسی و استراتژیک:
سیاست کشورهای خلیج درباره ایران در شرایط کنونی باید بر مبنای دیدگاه استراتژیک و چندین هدف استراتژیک تدوین شود که عبارتند از:
الف- اقدام در راستای منع دخالت ایران در امور داخلی و اجبار ایران به عدم چشم پوشی از اصول حسن همجواری و قراردادهای قانون بین الملل و عدم نقض حاکمیت ملی کشورهای عضو شورای همکاری و کشورهای عربی همسایه.
ب-توقف تلاش های سیستماتیک ایران برای تبدیل شدن به قدرت مسلط در منطقه به ویژه در منطقه خلیج عربی و کشورهای عرب همسایه و گسترش سلاح های مرگبار مثل موشک های دور برد.
ج-توقف رویکرد انقلابی و فرقه گرایی فرامرزی توسط حکومت ایران و تبدیل شدن به کشوری که پایبند به قانون بین الملل و منشور سازمان ملل است.
د-توقف افزایش توانمندی های نظامی فراتر از نیازمندی های دفاعی و عدم تهدید مقام های سیاسی و امنیتی ارشد به استفاده از امکانات نظامی .
ه-حل مشکلات مرزی بین کشورهای عضو شورای همکاری و ایران با گفت و گو و در راستای تامین حقوق دو طرف.
۳-ساز و کار اجرایی پیشنهادی:
ایجاد ساز و کارهای امنیتی و سیاسی و اقتصادی و «همکاری امنیتی و قضایی و اقتصادی و تجاری»و اجرا و تقویت این ساز و کارها به روش های زیر حائز اهمیت است:
الف- ایجاد کانال های گفت و گو در سطوح سران و دولتمردان و مقام های امنیتی و اقتصادی برای کاهش نقاط اختلاف و ایجاد و اجرای راهکار بحران به جای مدیریت آن.
ب- تشکیل کمیته های مشترک برای رسیدگی و بررسی همه مسائل و مطرح کردن پیشنهادات برای تعامل با آنها در راستای تامین منافع دو طرف و افزایش دید و بازدیدهای متقابل بین مقام های ارشد کشورهای خلیج و ایران و تدوین برنامه مشترک خلیجی در زمینه مسائل اساسی.
ج- تشویق دید و بازدید بین هیات های پارلمانی و مردمی و برگزاری همایش و نشست به منظور تقارب دیدگاه ها و آگاهی از مسائل مورد توجه مشترک.
د-ایجاد شورای کارفرمایان کشورهای خلیج و ایران در راستای حمایت از همکاری دو جانبه و گسترش همکاری با بخش خصوصی بین دو طرف.
ه- فعال سازی نقش سفارت های کشورهای خلیج و دستگاه های ویژه جمع آوری اطلاعات سیاسی و امنیتی چه در داخل و چه در خارج ایران و تحلیل و بررسی آنها و مطرح کردن پیشنهاداتی برای اجرای آن.
د- رویکرد دیپلماتیک موثر و گروهی کشورهای خلیج در خصوص قدرت های بزرگ و تاثیر گذار و افکار عمومی جهانی برای تشریح نگرانی ها درباره سیاست توسعه گرایانه ایران.
پایان
معضل ایران همواره به عنوان عامل به هدر رفتن و فرسایش نیرو برای کشورهای خلیج در درجه نخست و کشورهای عربی در درجه دوم مطرح است. گرچه احتمال جنگ مستقیم و دخالت جامعه بین الملل دور از ذهن به نظر می رسد اما احتمالا این مساله خاتمه نمی یابد و عامل اصلی به هدر رفتن نیرو در کشورهای عربی و ایران خواهد ماند. البته چالش های پیش روی مساله ایران و به ویژه نوسان نهادهای حکومتی ایران بین دولت و انقلاب را نباید دست کم گرفت. شرط بندی درباره اینکه طرف پیروز کیست واقع گرایانه نیست. بنابراین باید از زاویه بازتری به این قضیه نگاه کرد و باید برای از بین بردن مشکلات و همکاری در راستای تامین منافع مشکلات و حل مشکلات عمده تلاش کرد. صف آرایی های سیاسی و عدم بررسی جدی مشکلات منجر به طولانی تر شدن تنش ها و هدر رفتن منابع و نیروها می شود.