سرکوب تصوف در ایران: اختلافات ایدئولوژیک یا نگرانی از محبوبیت فزاینده؟

https://rasanah-iiis.org/parsi/?p=2402

به دلیل شرایط دشواری که دراویش گنابادی در زندان های ایران متحمل شدند، تعدادی از آنها پس از آنکه حالشان در اثر ابتلای به بیماری های خطرناک وخیم شد، به بیمارستان منتقل شدند. با توجه به همین امر، نمایندگان مجلس ایران از رییس قوه قضاییه ایران ابراهیم رییسی خواستند تا سریعا و به طور جدی به مشکلاتی که دراویش گنابادی با آن مواجه اند و همچنین شرایط دشوار آنها در زندان های ایران رسیدگی کند.

تعدادی از دراویش گنابادی دست به اعتصاب غذا زده اند و مقامات ایرانی توجهی به تقاضاهای آنان نکرده اند؛ این نخستین بار نیست که درویشان دست به چنین کاری زده اند. از فوریه ۲۰۱۸، یعنی زمانی که بحران آنان با دولت آغاز شد، اعتصاب غذاها نیز به طور مکرر رخ داده است. بنابر گزارش های بین المللی در زمینه حقوق بشر، این دراویش مورد انواع سرکوب، اذیت و آزار و شکنجه قرار گرفته اند. آنها را از غذا، دارو و خواب محروم کرده اند و دراویش زن زندانی مورد بدرفتاری های شدید قرار گرفته اند.

یک – تاریخچه خشونت ها

در گذشته، مقامات ایرانی انگیزه های فرقه ای و ایدئولوژیک خود را که باعث سرکوب دراویش گنابادی می شد پنهان می کردند. در عوض، مقامات ایرانی این سرکوب ها را به تخلفات قانونی از سوی دراویش گنابادی نسبت داده اند. این بدان معناست که مقامات ایرانی پذیرای آن نیستند که دراویش گنابادی تحت فشار حکومت قرار دارند. دولت ایران در سرکوب و اعمال فشار بر صوفی ها، از سلسله صفوی پیروی می کند. در طول تاریخ، دراویش صوفی مورد اذیت و آزار از سوی پادشاهان سلسله صفویه در ایران قرار داشتند. اصطلاح صوفی معادل ملحد دانسته می شد. سلسله دراویش نعمت الهی فعالیت های خود را به هندوستان منتقل کرد.

پیش از سلسله صفویه و در طی دوره بنیانگذار سلسله دراویش نعمت الهی (نورالدین شاه نعمت الله کرمان)، امیر تیمور به نعمت الله – هرچند که او میلی به شورش یا دستیابی به قدرت نداشت – دستور داد خراسان را ترک کند. به دلیل تعداد زیاد طرفداران نعمت الله در خراسان، تیمور نگران نفوذ نعمت الله بود.

وقتی که روحانیون پس از انقلاب ۱۹۷۹ به قدرت رسیدند، آنها با دراویش صوفی همان رفتاری را کردند که در دوره صفویه مشاهده شده بود. نخبگان دینی طرفدار ولایت فقیه،‌ دراویش گنابادی را فرقه ای مشروع در مذهب شیعه نمی دانند؛ بلکه آنها را بدعت گذارانی می دانند که متونی دینی را برخلاف اجماع شیعی تفسیر می کنند. یا به عبارت دیگر، آنها را تهدیدی برای ولایت فقیه می دانند. دیگران این سلسله را گروهی سنی می دانند که به لحاظ فرهنگی شیعه را پذیرفته اند؛ آنها می کوشند تا با معرفی کردن دراویش گنابادی به عنوان یک فرقه، آنها را از مذهب شیعه کنار بگذارند و مشروعیت شیعی آنان را به زیر سوال ببرند.

از آنجا که مقامات ایران دراویش گنابادی را بدعت گذارانی می داند که نماینده شیعه نیستند، آنها در سال ۲۰۰۹ هجمه اى را علیه اعضای این سلسله آغاز کردند زیرا این گروه در انتخابات از مهدی کروبی حمایت کرده بودند و در تظاهرات علیه سرکوب و تقلب در انتخابات شرکت کرده بودند. امام جمعه اصفهان علیه تصوف هشدار داد. بولدوزرها مقبره یکی از صوفیانی را که ناصر علی نام داشت و در گورستان تخت فولاد اصفهان واقع شده است از بین بردند. اشیاء مقبره به غارت رفت؛ همین امر موجب نگرانی صوفی ها و افزایش احساس سرکوب و تحقیر در میان آنان شد. در سال ۲۰۱۰، گزارش ها طرحی را از سوی نخبگان دینی برای نابودی کامل دراویش گنابادی در ایران آشکار کردند. در سال ۲۰۱۱، مقامات ایران سرکوب گسترده ای را علیه دراویش گنابادی آغاز کردند. بنابر گزارش سازمان های حقوق بشری، افراد بازداشت شده در زندان های انفرادی قرار گرفتند، حق تماس با وکلای خود را نداشتند، و از حق داشتن محاکمه ای عادلانه محروم بودند.

همه این خشونت ها علیه صوفی ها تاثیر سیاسی منفی داشت، و پرسش هایی در خصوص دلایل سرکوب حکومتی و اهداف نخبگان دینی مطرح کرد.

دو – دلایل و ابعاد نزاع

می توان چنین گفت که توجیه اصلی دولت ایران برای سرکوب صوفی ها نزاع بین دو جریان است: دراویش صوفی و نخبگان طرفدار ولایت فقیه. نخبگان دینی طرفدار ولایت فقیه به سلطه فرهنگی در سطح دینی و فرقه ای باور دارند. از همین رو، برای فهمیدن موضوع دراویش، ما باید چارچوب کلی اقلیت های دینی و فرقه ای را بررسی کنیم که از اکثر حقوق دینی، فرقه ای، سیاسی و اجتماعی خود در ایران محروم هستند. ما همچنین باید این کار را با بررسی تفاسیر مختلف ضد ولایت فقیه انجام دهیم که از سوی اقلیت های قومی و فرقه ای و همچنین از سوی زیر گروه های آنها ارائه می شود.

فیلسوف ایرانی محمد مجتهد شبستری از ولایت فرهنگی سخن گفت و آن را شاخه ای از ولایت فقیه می داند. نخبگان ایرانی طرفدار ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه باور دارند که شامل ولایت بر امور فرهنگی و شکل دادن به هویت و فرهنگ مردم می شود.

کنترل دراویش صوفی و سرکوب آنان عمدتا به دلیل ظهور آنان به عنوان رقبای نظریه ولایت فقیه خمینی است. این امر به رقابت سیاسی مربوط نمی شود زیرا در عرصه سیاست، دراویش به انتظار (برای بازگشت امام غایب) باور دارند. جستجوی معرفت و رویکرد فقهی و فرقه دراویش – که بر جذب افراد از طریق معنویت و عواطف مبتنی است – هنوز با حضور در حکومت و سیاست دچار انحراف نشده است. مردم همچنان دراویش صوفی را دوست دارند. و همین موضوع باعث نگرانی نخبگان دینی ایرانی که طرفدار ولایت فقیه هستند شده است، زیرا آنها واهمه دارند که دراویش صوفی ممکن است گسترش یابند و مورد استقبال ایرانی ها قرار گیرند و همین امر می تواند موجب رواج تفسیر صوفیگرانه از اسلام شیعی و لاجرم کاهش نفوذ ولایت فقیه شود. از همین رو، دولت می کوشد تا با استفاده از اقدامات امنیتی در اختیار خود – و نه از طریق حوزه – از این امر جلوگیری کند. جالب اینکه این موضوع ما را به یاد آن می اندازد که وقتی بنیانگذار سلسله دراویش نعمت الهی طرفداران بسیاری را به خود جذب کرد، تیمور از او خواست خراسان را ترک کند.

همچنین این نگرانی تاریخی همیشه از دوران صفوی به بعد در خصوص صوفی ها و تصوف وجود داشته است که صرفا به دلیل توان دراویش صوفی در جذب تعداد زیاد طرفدار نبوده، بلکه ملاحظاتی که در خصوص مشروعیت سیاسی آنها وجود داشته است. اگرچه سلسله صفوی که خود بخشی از جریان صوفی ها به شمار می رفتند و با کمک آنها به قدرت رسیدند، اما به دلیل مشارکت آنها در به قدرت رسیدن صفوی ها و در دست گرفتن امور کشور، آنها به مخالفت با صوفی ها برخاستند زیرا آنها را خطرناک می پنداشتند.

به این موضوع باید این را نیز افزود که مقامات ایرانی نگران روی آوردن صوفی ها به کنش سیاسی هستند زیرا پس از مناقشات سیاسی سال ۲۰۰۹، آنها با استفاده از پایگاه گسترده طرفداران خود، وزن سیاسی خود را در انتخابات ریاست جمهوری جهت حمایت از مهدی کروبی قرار دادند. صوفی ها به این ترتیب دکترین شیعی انتظار و استراتژی عدم دخالت در سیاست را نقض کردند. مشخص نیست که این تحول در اندیشه دراویش، امری است استراتژیک یا موقت. و این تحول آیا صرفا پاسخی است به سرکوب طرفداران جنبش سبز، یا مشروعیت بخشیدن به کنش گرایی سیاسی از سوی دراویش صوفی؟

بیانیه رسمی از سوی سلسله گنابادی یا رهبران ارشد آن وجود ندارد که نشان دهنده ترک موضع تاریخی آنها از دوره بنیانگذارشان باشد. دوری از سیاست و خودداری از مشارکت در انقلاب و حکومت، دال بر این موضع تاریخی است. اما شواهد موجود نشان می دهد که نورعلی تابنده، بنیانگذار سلسله گنابادی، در روزهای اول انقلاب از خمینی پشتیبانی نکرده بود. در عوض، او به گروه های دینی چپ گرا نزدیک بود و به اصول سوسیال دموکراسی رو آورد که جنبه دیگری از اختلافات بین این دو جریان را نشان می دهد.

دلایل اختلافات بین نخبگان دینی حاکم و دراویش گنابادی را می توان این گونه شرح داد:

1_ تاریخچه نزاع فقهی صوفی ها

موضع روحانیون نسبت به دراویش گنابادی در مجموع منفی است، و این موضعی تاریخی فراتر از فرقه و جغرافیا می رود. اما با به قدرت رسیدن روحانیون، شاهد تحول جدیدی در ایران بودیم که اختلافات فقهی بین این دو جریان را که پیش از آن صرفا در حوزه ها مطرح بود به عرصه عمومی آورد.

نخبگان دینی حاکم که به گروه طرفدار فقه سنتی تعلق داشتند، تلاش کردند تا اختلافاتی را که عمیقا در تاریخ ریشه داشت و از نخستین روزهای اسلام تا کنون، نشان اصلی فقها در همه فرقه ها به شمار می رفت پایان دهند. تلاش برای پایان دادن به این اختلافات محدود به رویکرد آکادمیک و مداخله در فعالیت های حوزه ها نمی شد، بلکه شامل استفاده از دستگاه های امنیتی نیز می شد که حکومت از آنان برای پایان دادن به اختلافات فرقه ای و علمی علیه هر گروهی که بدعت آمیز یا ضاله تشخیص می دهد استفاده می کند. 

2_ بین تصوف ناب و فقه ترکیبی

در اینجا موضوع دشواری نهفته است. نخبگان دینی طرفدار ولایت فقیه در ایران –که  حکومت و حوزه را کنترل می کنند –از طرفداران عرفان ابن عربی به شمار می روند و از مکتب فکری حکمت متعالیه پیروی می کنند. در عین حال، آنها گروهی از نخبگان تحت تاثیر حوزه و فقه هستند که نماینده یک نهضت اسلامی به شمار می روند. همه این تناقضات به شکلی بی سابقه در تاریخ شیعه ظهور یافته است. از سوی دیگر، دراویش هم ابن عربی را محترم می شمارند، اما خوانشی منفعل – و نه فعال – از رویکرد او دارند؛ برداشت آنها از ابن عربی در چارچوب رد کردن تفاوت میان فرقه ها و همچنین ترویج مدارا میان مردم می باشد. آنها ویژگی های جسورانه تر عرفان ابن عربی مانند فنا و متافیزیک و همچنین تفاسیر متنی او را – که با تفاسیر پذیرفته شده از سوی طرفداران ولایت فقیه متفاوت است – می پذیرند. افزون بر این، دراویش گنابادی طرفدار فقه سنتی نیستند. تاکید آنها بر ذات است و نه ظواهر بیرونی؛ و بیشتر بر حقایق درونی تکیه می کنند تا شواهد بیرونی. علاوه بر آنچه گفته شد، آنها به ولایت فقیه باور ندارند، زیرا قطب خود را دارند که مانند اولیا در اصول شیعه دوازده امامی است. قطب همان ولی است. پس چگونه ممکن است که اراده ولی فقیه جایگزین اراده قطب شود که از مقام امام معصوم برخوردار است؟

3_ تصوف سیاسی

اکثر سلسله های صوفی ها به دنبال قدرت نیستند و نقشی در سیاست بازی نمی کنند. دراویش در ایران نیز از همین خط پیروی می کنند. اما شرکت دراویش گنابادی در تظاهرات سال ۲۰۰۹، افزایش پایگاه مردمی آنها، و همچنین نزاع تاریخی بین رهبر معنوی این گروه، نورعلی تابنده، و رهبران جریان طرفدار ولایت فقیه، موجب شد حکومت ایران نگران شود و نسبت به دراویش سوءظن پیدا کند. از همین رو، حکومت کوشید تا نفوذ این گروه را محدود کند.

سه – آینده نزاع بین نخبگان دینی و دراویش

از این منظر، سوال مهمی در خصوص خواسته مقامات ایرانی مطرح می شود. آیا آنها مایلند تا صوفی ها را به طور کامل در کشور از بین ببرند و همان کاری را انجام دهند که سلسله صفویه کوشید در یک دوره زمانی انجام دهد؟ یا اینکه مقامات صرفا خواهند کوشید تا به طور مداوم دراویش گنابادی را محدود کنند و به این ترتیب، با سرکوب کسانی که بدعت آور به شمار می روند، از سلطه قرائت حکومتی از اسلام شیعی اطمینان حاصل کنند؟

احتمالا نخبگان دینی به دنبال نابود کردن دراویش در ایران نیستند. شاید آنها بکوشند تا دراویش را با استفاده از سیاست های خشونت آمیز نسبت به اعضای آنها، به خانه نخست برگردانند، و اصولی را که هنگام تاسیس سلسله صوفی ها از سوی شاه نعمت الله برگزیده شده بود تغییر دهند. شاه نعمت الله به خوبی از تاثیر منفی مداخله دراویش در سیاست و انقلاب آگاه بود، و همین باعث شد تا او سلسله خود را به امر پرستش خداوند و ریاضت ترغیب کند. این فلسفه باعث رواج یافتن ایدئولوژی صوفی ها شد.

با این همه، این احتمال نیز وجود دارد که نزاع بین دو جریان ولایت فقیه و دراویش در عرصه هایی که مربوط به نظریه سیاسی و حکومت نیست نیز همچنان ادامه یابد. سلسله گنابادی از نظر تاریخی در میان یکی از نخستین سلسله های تصوف در ایران است. این سلسله از بیشترین تعداد پیروان و اعضا برخوردار است. این دو جریان بر سر مفهوم تصوف و عرفان اختلاف نظر دارند. آنها بر سر الگوی آرمانی و تفسیر ایده آل از شیعه توافق ندارند. از نظر سیاسی، دراویش به ولایت فقیه باور ندارند؛ از نظر فقهی، رقابت تاریخی بین صوفی ها و فقها وجود دارد؛ از همین رو، این دو جریان بر سر حق و رستگاری اختلاف نظر دارند. طرفداران ولایت فقیه باور ندارد که «حق» می تواند به طور همزمان متکثر باشد. حق یکی است، و هر طرف ادعا دارد که او نماینده حق است. از همین رو، لایه هایی از تفکر فرقه ای ظهور یافته اند که هریک مخالفان خود را لایق بهشت یا جهنم می دانند. تحول جدید در نزاع تاریخی بین نخبگان طرفدار ولایت فقیه و دراویش صوفی پس از انقلاب ایران به وجود آمد. نخبگان طرفدار ولایت فقیه قدرت را در دست گرفته و کوشیدند تا از طریق رواج دادن تفسیر خود از دین، سلطه خود را به وجود آورند. هر یک از آنها تفسیر خود را ایدئولوژی بلامنازعی می دانست و آن را آنگونه که محمد مجتهد شبستری می گوید، به عنوان آموزه های بهشتی به مردم ارائه می کردند.

موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران