اگر مفهوم ایرانی ها درباره “من” و “دیگری” را در گذشته نزدیک یعنی در سده های نوزده و بیست میلادی تحلیل کنیم، می بینیم که عرب ها در این ذهنیت به عنوان شخصیت های منفی تصویر می شوند.
سیمای منفی “دیگری” عرب در اندیشه معاصر ایرانی یا عرب هراسی Arabophobia توسط شمار اندکی از روشنگران ایرانی آغاز شد که از اندیشه غربی تاثیر گرفته بودند. آنان ادعا می کردند که دلایل عقب ماندگی ایران و واپس گرایی اش نسبت به کشورهای غربی را کشف کرده اند. این گونه مفاهیم در دوران مدرنیسم باعث شد تا برخی از ایرانیان در یک فرآیند فکری برای کاهش نقش دین، آداب ورسوم و سنت ها بکوشند، زیرا آنها را علت اساسی وضع اسفناک کشور خویش می دانند. در همان حال اندیشه رمانتیک اروپایی و دوران روشنگری فکری اروپا را پذیرفتند تا ناسیونالیسم ایرانی نوینی را تلفیق نمایند که هدف آن احیای فرهنگ ایرانی، سنت ها و خرافات باستانگرایانه است.
این ایدیولوژی، اخگر مبارزه را میان “من” و “دیگری”، یا میان به اصطلاح “من ناب ایرانی” در برابر “دیگری” عرب و اسلامی برافروخت. افزون بر آن، ارزشیابی گذشته قبل از اسلام ایران فقط در ربع سوم سده نوزدهم میلادی ممکن شد و آن هنگامی بود که ” روشنفکران ایرانی با فرآورده های فکری و ادبی غرب آشنا شدند و احساس کردند که مثل اروپاییان، گذشته باستانی و شکوهمندی داشته اند که می توانند در گرایش های ملی و فکری نوین شان بر آن اتکا کنند”.
تصور اینان از عقب ماندگی ایران در قیاس با پیشرفت اروپاییان، انگیزه ای شد تا در جستجوی گذشته باستانی و شکوهمند ایرانی باشند که از تاریخ ایران اسلامی جداست. آنان وضع عقب افتادگی ایران را ناشی از دو چیز می دانستند: عامل نخست عقب ماندگی قبل از هر چیز دیگر، اسلام بوده است که آن را “دین عرب ها” توصیف می کردند که قید و بندی در برابر آزادی آنان از فشار جهل و خرافات بود. دوم، بیسوادی که ایرانیان از آن رنج فراوان برده اند. از این رو برای غلبه بر این دشواری ها، برخی از نویسندگان ایرانی پیشنهاد کردند تا ناسیونالیسم نوین ایرانی را جانشین اسلام کنند و الفبای فارسی را اصلاح نمایند تا یادگیری آن آسان تر شود.
در معنای وسیع تر، اگر مفهوم ایرانی ” من” و “دیگری” Self and Other را در گذشته نزدیک یعنی سده های نوزدهم و بیستم تحلیل کنیم می بینیم که عرب ها در آثار این نویسندگان به شکل شخصیت های منفی تصویر می شوند . به عبارتی، ناسیونالیست های ایرانی در نیمه نخست سده بیستم از فرهنگ و زبان وتاریخ به عنوان ابزاری برای ساختن هویت ملی نوین تک بعدی استفاده کردند که به طور آشکار به جای هویت اسلامی بر هویت ملی سکولار تکیه داشت.
وجود وابستگی نژادی (آریایی) و زبانی (هندواروپایی) در قلب هویت کشور، تاثیر بزرگی در دور کردن گروه های غیر فارس زبان و غیر آریایی از هویت ملی ایران داشت.
بسیار مهم است در اینجا یاد آور شویم، پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست نازی ها، اهتمام به تاریخ ملی در ایران کاهش فراوان یافت. نفی اسطوره برتری نژادی، داروینیست ها و نژاد گرایان و همچنین مؤلفان نوشته های خصمانه ای که در دوره پیشین منتشر شده بودند را وادار کرد به استنتاج های واقعی و منطقی برسند و این تحولی بود که تصور آن پیش از پایان جنگ دوم جهانی ناممکن بود. این تحول بر زرین کوب تاریخ نگار تاثیر نهاد و اندیشه ها و باورهایش را تغییر داد و پیامد این امر، کاهش اهتمام به باورهای ملی در نگارش تاریخ در ایران بود.
افزون بر اینها، موج عرب ستیزی که در دوره معاصر توسط برخی ناسیونالیست ها و اصلاح طلبان ایرانی پدیدار شد به نهضت شعوبیه شباهت دارد. شعوبیه در قرن نهم تا پانزدهم میلادی رواج یافت. بدین ترتیب، می توان از جنبش عرب ستیزی به عنوان “شعوبیه معاصر” یاد کرد. اغلب ناسیونالیست های ایرانی که در موج عرب ستیزی شرکت کردند نقاط ضعف و مشکلاتی را که مسبب سقوط امپراتوری ساسانی پیش از فتح اسلامی بود نادیده گرفتند. آنها، همچنین، پیشرفت تمدن و دستاوردهای علمی دوران طلایی تمدن اسلامی را نادیده گرفته اند. برخی دانشمندان مسلمان ایرانی نقش مهمی در این پیشرفت داشتند.
خللی که هویت ایرانی بدان دچار شده شاید تا چندین دهه ادامه یابد، چرا که تولید گران فرهنگی و رسانه ای در ایران از طریق فیلم ها و سریال ها و ادبیات و داستان کوتاه و رمان و شعر و غیره به تثبیت و تقویت این بحران در شخصیت فرد ایرانی می پردازند. این “بحران” بدون ارائه یک برون رفت جدی به مشکلات هویتی بیشتری در میان جوانان می انجامد.
در پایان، باید بر این نکته تاکید کرد که همه صاحب قلمان ایرانی گفتمان عرب ستیز و اسلام ستیز در آثار خود نداشتند. برخی نویسندگان و روشنفکران ایرانی، درست بر عکس، در تعامل با دیگری عرب و سنت ها و فرهنگ او انصاف را رعایت کردند. البته، شمار این نویسندگان، به ویژه در دوره اوج گیری موج عرب ستیزی در مقایسه با آنهایی که وابسته به این جریان هستند بسیار اندک است. کما اینکه، آنها خیلی با صراحت سیمای منفی دیگری عرب را که در ادبیات فارسی وقت رواج داشت محکوم نکردند.
حتی بعد از انقلاب ایران که با شعارهای اسلام گرایانه سرکار آمده و نام اسلامی را رسما به نام کشور افزود هنوز تصویر منفی و خصمانه در قبال دیگری عرب در بین طیف های سیاسی وفرهنگی و فکری فراوانی در ایران نمایان و بارز است. شعارهای اسلام گرایانه بر گرایش های ناسیونالیستی تاثیر نداشته و یا به کمرنگ تر شدن آنها نینجامید. چه بسا تمایلات ناسیونالیستی با توجه به تحولات سیاسی در منطقه پررنگ تر شده است. بنابر این، می توان گفت که مشکل بین عرب ها و فارس ها بیشتر جنبه قومی –سیاسی دارد تا مذهبی یا فرقه ای.
ترجمه شده از روزنامه الوطن
مسئولیت نوشته ها به عهده خود نویسنده است وسایت مرکز تحقیقات ایرانی خلیج عربی هیچ مسئولیتی در این مورد ندارد