♦ وضعیت منطقه: ایران گستاخ و کشمکش های نامحدود در منطقه (2-3)
در مقاله سابق (1-3) به موضوع هشت پای ایرانی و وسایل و ابزار این کشور به عنوان اشغالگر واقعی عراق و “کشمکش های نامحدود” جاری در عراق پرداختیم. این کشمکش ها نه “عراقی نو” بلکه “یک کشور چند پاره و زهوار در رفته” به بار آورده است. ایران در عراق از شبه نظامیان مسلح شیعه حمایت کرده و پیکارجویان نظامی و غیرنظامی به این کشور می فرستد. همین رویکرد باعث شد تا “داعش” برخی استان های مهم و کلیدی در عراق را اشغال کند، عراق یکپارچه از دست برود، فراخوان ها برای تقسیم عراق به مناطق جداگانه پدیدار شود، عراق به پناهگاه امنی برای گروه های تروریستی بدل گردد و جنگ فرقه ای خونینی بین کلیه گروه های عراقی در گیرد. با توجه به اینکه عراق نه تنها از لحاظ سیاسی بلکه از نظر مذهبی نیز از جایگاه مهمی در استراتژی ایران در منطقه برخوردار است لذا به نظر نمی رسد که ایران چه در وقت حاضر یا در آینده در صدد از دست دادن کوچک ترین فرصت در عراق باشد. کما اینکه توجه ایران به دلیل رویدادهای جاری در منطقه بیش از پیش به عراق معطوف می شود. تمرکز ایران بر عراق نگرانی ها را در خصوص پیدایش “دوران ایرانی پیش رو” برانگیخته که عراق نقطه عزیمت این دوران به شمار می رود. دلایل این بیم و نگرانی ها در تحرکات گسترده ایران در منطقه چه در سوریه چه در لبنان یا یمن نهفته است.
♦ بخش دوم (2-3) صحنه پیچیده سوریه تا نیمه نخست سال 2016 (دی 1394 تا خرداد 1395 شمسی)
مبارزه آمریکا با تروریسم در تحکیم جایگاه ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای با نفوذ گسترده سهیم بود. واشنگتن فرصت مناسبی برای ایران در جهت دستیابی به جایگاه منطقه ای و جهانی ایجاد کرد؛ پس از آن انقلاب های موسوم به بهار عرب در اوایل سال 2011 میلادی (دی و بهمن 1389 شمسی) بسیاری از کشورهای عربی را درگیر امور داخلی خود کرد. در آن زمان بود که ایران با بهره برداری از آن رویدادها، در صدد اجرای برنامه های خود برآمد و برای بسط نفوذ و تسلط خود بر کل منطقه تلاش کرد. هدف ایران دستیابی به مهم ترین جایگاه و تبدیل شدن به تنها نیروی تاثیر گذار در منطقه و در شکل گیری دوباره کشورهای عربی در راستای تامین منافع علیا و اهداف ویژه خود است.
سوریه یک اهرم اساسی در استراتژی ایران به شمار می رود و یکی از کشورهای عربی است که مورد هدف ایران قرار گرفته. بنابر این، در این بخش به وضعیت سوریه پس از دخالت های آشکار ایران در جنگ داخلی این کشور پس از انقلاب های بهار عرب و نقش ایران در سوریه در آینده می پردازیم. با توجه به اوضاع بسیار دشوار بین المللی و منطقه ای، و نیز وجود پیچیدگی در دو طرف یعنی رژیم اسد و مخالفان انقلابی رژیم، بحران سوریه روز به روز پیچیده تر می شود.
نخست اینکه، باقی ماندن یا نماندن “اسد” برای آخوندهای تهران فرقی نمی کند، بلکه عامل مهم سوریه است. سوریه به دلیل اینکه در عمق کمربند مذهبی صفوی رافضی (قوس یا هلال شیعی) قرار دارد یک هدف استراتژیک برای ایران به حساب می آید. طرح ایران همچون پروژه های کشورهای اروپایی، آمریکا و اسراییل یک طرح استعماری و توسعه طلبانه است که دامنه آن از عراق (جایی که حیدر عبادی هوادار ایران بر این کشور حاکم است) تا سوریه (که نظام علوی بر آن حاکم است و گویی وکیل مدافع ایران در سوریه بوده و ایران ریسمان نجات این رژیم است) و لبنان (کشوری که گروه شیعه حزب الله که از ایران دستور می گیرد بر آن حاکم است) و خلیج عربی کشیده شده است.
طرح توسعه طلبانه ایران همزمان با رسیدن “احمدی نژاد” رییس جمهور سابق به پست ریاست جمهوری توسعه یافت. احمدی نژاد در اوت 2005 میلادی (مرداد 1384شمسی) رییس جمهور شد و “برنامه پنجم توسعه” را راه اندازی کرد. این برنامه در چارچوب سند چشم انداز بیست ساله کشور تهیه شد؛ سندی که بر پایه مذهبی شکل گرفته است. ایران بر اساس چشم انداز این سند تا سال 2025 میلادی (1404 شمسی) در کلیه سطوح به جایگاه نخست در “اقلیم” دست خواهد یافت. مقصود از “اقلیم” منطقه جنوب غرب آسیا است که آسیای میانه و قفقاز و خاورمیانه و کشورهای همسایه را در بر می گیرد. ایران بر این اساس با جهان عرب به واسطه دو حلقه عمده خاورمیانه و خلیج عربی ارتباط تنگاتنگ پیدا می کند.
با توجه به اینکه سوریه در عمق منطقه خاورمیانه قرار دارد در اندیشه ایرانی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. سوریه به تحقق استراتژی گسترده ایران در منطقه کمک می کند؛ چرا که این کشور حلقه ارتباطی کلیدی میان تهران و حزب الله به شمار می رود. حزب الله یکی از مهم ترین نتایج انقلاب ایران است. سوریه و حزب الله در محور مقاومت در مقابل اسراییل و جاه طلبی های غرب در منطقه قرار دارند. علاوه بر این، تهران از یک طرف از طریق سوریه محموله های اسلحه به حزب الله در لبنان می فرستد و از طرف دیگر ایران – بر پایه استراتژی اش- به واسطه سوریه جلوی محور عربی در منطقه می ایستد؛ محوری که در صدد مهار قدرت روزافزون ژئوپلتیکی ایران است.
سوریه قلب استراتژی ایران به حساب می آید. اظهارات تکان دهنده روحانی ایرانی مهدی طائب نیز دلیلی بر صحت این کلام است. او در سال 2014 میلادی (1391 شمسی) در خصوص اهمیت سوریه برای ایران گفت “اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم. اگر سوریه را نگه داریم می توانیم خوزستان را هم پس بگیریم. اما اگر سوریه را از دست بدهیم تهران را هم نمی توانیم نگه داریم.”
ایران که طبق عادت از بحران ها برای تامین منافع خود به حساب اجساد مردگان و دریاهای خون و کشته شدن شهروندان بی گناه بهره برداری می کند در سوریه هم شبه نظامیان مسلح هوادار خود را به منظور تشکیل “حزب الله سوریه” سازماندهی می کند. سازمانی که چنانکه در آغاز تاسیس حزب الله لبنانی در لبنان دیدیم به یکی از بازوهای سپاه پاسداران ایران تبدیل می شود تا بر دولت و جامعه سوریه چنگ بیندازد؛ یعنی همان کاری که همتای وی در لبنان انجام می دهد. ژنرال حسین همدانی فرمانده سابق سپاه –مغز متفکر تسلط ایران بر سوریه- قبل از اینکه در اکتبر 2015 میلادی (مهر 1394 شمسی) در شهر حلب سوریه به عنوان یکی از مزدوران ایران در سوریه ترور شود گفت “ایران امروز برای دفاع از منافع انقلاب خود در سوریه می جنگد.” وی خاطر نشان کرد “جنگ علیه ارتش آزاد کم اهمیت تر از جنگ عراق و ایران 1980-1988 (1359- 1367 شمسی) نیست. ایران آمادگی ارسال 130 هزار بسیجی به سوریه را دارد.” همدانی از “تشکیل حزب الله سوریه” خبر داد و افزود “سوریه و لبنان خط مقدم ایران هستند”.
از آنجایی که ایران همچون دیگر طرف های جهانی درگیر در بحران سوریه به ویژه روسیه و آمریکا نتوانسته “در معادله جدید در سوریه” برای خود جایی پیدا کند، از این رو از پنج سال پیش یعنی آغاز انقلاب به هدف تاکتیکی جانبداری از رژیم اسد روی آورد. همین حمایت ها منجر به طولانی شدن بحران شد. هیچ کدام از طرف های درگیر در بحران سوریه چه کشورهای منطقه و چه طرف های بین المللی، از جمله ایران، نه برای خود رژیم سوریه و نه برای آرایش فرقه ای رهبران آینده سوریه اهمیت چندانی قائل هستند. مساله اصلی این است که ایران از منافع و طرح توسعه طلبانه خود در منطقه حمایت می کند. روسیه هم پایگاه طرطوس در سوریه را در اختیار دارد که مهم ترین پایه حضور او در منطقه است.
رویکرد آمریکا نسبت به دخالت نظامی در سوریه به سیاست های ایران کمک می کند، آمریکا بر خلاف آنچه در لیبی اتفاق افتاد به دو دلیل با دخالت نظامی در سوریه مخالفت می کند؛ (نخست) سوریه عامل تهدیدی برای منافع حیاتی آمریکا در منطقه به ویژه منافع نفتی به شمار نمی رود چرا که سوریه ذخایر عظیم نفتی ندارد. (دوم) سوریه از شرکای تجاری واشنگتن به شمار نمی رود. همین عامل باعث شده تا آمریکا از کشتارهای رژیم سوریه علیه مردم چشم پوشی کند. این کشتارها احساسات واشنگتن را تحریک نمی کند، البته مادامی که اقدامات سوریه منافع آمریکا در منطقه را تهدید نکند. سوریه هم که هنوز به مرحله به خطر انداختن منافع آمریکا نرسیده است. بنا براین، واشنگتن سعی می کند تا با کمک های نظامی ناچیز ارتباط خود را با اپوزیسیون حفظ کند. اما با ادامه جنگ داخلی و فرقه ای در سوریه، ویروس جنگ به کشورهای همسایه سرایت می کند، ایران هم با بهره برداری از شرایط سوریه بیش از پیش منافع آمریکایی و صهیونیستی را به خطر می اندازد. آمریکا در چنین شرایطی مجبور خواهد شد در سوریه مداخله کند.
با این اوصاف، می توان به ماهیت دخالت های شرم آور سیاسی و نظامی و اقتصادی ایران در بحران سوریه پی برد. بیش از پنج سال از شعله ور شدن بحران در سوریه گذشته است. تهران در این مدت همواره به حمایت سیاسی از رژیم سوریه پرداخته است و با ایجاد هم پیمانی با روسیه در سطح جهانی سعی کرده تا این بحران را طولانی کند و رژیم سوریه را در قدرت نگه دارد. ایران هزاران پیکارجوی نظامی و غیرنظامی تا دندان مسلح و مجهز به اسلحه مدرن برای جنگ با ارتش آزاد سوریه فرستاده است. جنگ افزار و میلیاردها دلار از سوی تهران برای تامین نیازمندی های رژیم سوریه و خریداری اسلحه به این کشور ارسال شده است. ایران، نیروهای دفاع ملی در سوریه راه اندازی کرده که بیش از 80 هزار نفر از هواداران اسد به ویژه از طائفه علویان شیعه در آن عضو هستند.
دخالت های ایران در حمایت از رژیم سوریه “جنبه فرقه ای” پیدا کرده است. آخوندهای تهران در ابتدا شیعیان سوریه را به بهانه دفاع از “مراقد امامان شیعه” برای ملحق شدن به نیروهای لباس شخصی (شبیحه) “اسد” بسیج کردند. ایران نیز چراغ سبز به گروه شیعی حزب الله لبنان نشان داد تا به شکل مستقیم در کنار رژیم سوریه بجنگد. ده ها هزار پیکار جوی وابسته به حزب الله لبنان علنا راهی سوریه شدند. رژیم ایران نیز به سازماندهی گروه های شبه نظامی شیعه هوادار خود در عراق و یمن و افغانستان و پاکستان و کشورهای دیگر پرداخت تا علیه مردم سوریه پیکار کنند. این افراد از بیان اهداف مذهبی خود برای راهی شدن به سوریه ابایی نداشتند.
به گفته ناظران، ژنرال “قاسم سلیمانی” فرمانده سپاه پاسداران ایران حاکم واقعی سوریه شده است و اوضاع سوریه در حال و آینده را تعیین می کند و جهت گیری تحرکات اسد و معاونین ارشد وی به عهده قاسم سلیمانی است. وی اوامر خود را در قالب توصیه صادر می کند که مقامات عالی رتبه سوریه هم آنها را بی بروبرگرد می پذیرند. قاسم سلیمانی رهبری نبردها در جبهه های مختلف در خاک سوریه را به عهده دارد و شمار نه چندان کمی از افسران ارشد سرویس های اطلاعاتی سوریه زیر دست معاونین وی کار می کنند.
با یک نگاه تحلیلی و به دور از لحن پیروزمندانه در گفتمان سیاسی ایران می توان به مجموعه ای از داده ها اشاره کرد که به واسطه تهران در واقعیت میدانی در سوریه و در کل خاورمیانه تثبیت شدند. ایران یک واقعیت نظامی ایجاد کرده که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت. ایران حالا بر قلب استراتژیک سوریه که از دمشق، پایتخت کشور تا مناطق ساحلی کشیده شده تسلط پیدا کرده است. این منطقه از لحاظ استراتژیک، قلب خاورمیانه به شمار می رود، زیرا که در حوزه جغرافیایی کوهستانی قرار دارد که بر بزرگ ترین بخش خاورمیانه مشرف است. این منطقه بر لبنان و بخش حیاتی و قابل سکونت اسراییل و حتی بخش هایی در جنوب ترکیه اشراف دارد. علاوه بر این، می توان از طریق حومه شرقی حمص یک راهروی زمینی ارتباطی بین سوریه و عراق ایجاد کرد. لذا امکان ایجاد یک نقشه منسجم و سفت و سخت فراهم و کمک های لجستیک از تهران به صور در جنوب لبنان تامین می شود.
مناطقی که پیشتر از آنها یاد شد در واقعیت جغرافیایی سوریه به عنوان قلب سوریه شناخته می شوند. این مناطق از یک سو کنترل شبکه حمل و نقل زمینی کشور را در دست دارند و از سوی دیگر، گسترده ترین بخش های قابل سکونت در سوریه در آنها واقع شده اند. ویژگی های جغرافیایی این مناطق به گونه ای است که نیروهای نظامی سازماندهی شده می توانند به آسانی در آنجا سنگر بگیرند. کما اینکه این مناطق بر بخش های نظامی گسترده ای در داخل کشور اشراف دارند. بخش هایی که تحت اشراف قرار دارند در ادبیات جنگ کلاسیک بی اهمیت تلقی می شوند. علاوه بر این، مهم ترین عامل حیاتی و اقتصادی (دو رودخانه بردی و عاصی) در این مناطق قرار دارد.
شاید مهم ترین پیروزی ایران در سوریه نفوذ تمام و کمال این کشور در رژیم سیاسی سوریه است. رژیم سوریه حالا همچون دیگر ارگان های اداری در ایران به چیزی شبیه یک ارگان داخلی در این کشور تبدیل شده است. بنا بر اطلاعاتی که دیگر جنبه غیر علنی ندارد، حاکمیت در تهران بودجه ثابتی برای سوریه در نظر گرفته که به نام رژیم دمشق صرف می شود. کلیه مخارجی که این ارگان را سر پا نگه داشته در این بودجه در نظر گرفته شده، از جمله اداره امور معمولی. این هزینه ها جدای از بودجه های کلانی است که به شبه نظامیان پیکار جو اختصاص دارد. ارتش رژیم سوریه یکی از آنهاست. علاوه بر این، محموله های مهمات و سلاح های ارسال شده از ایران را نباید نادیده گرفت. در چنین شرایطی، ادعاهای یکی از مقامات ارشد ایران درباره اینکه سوریه استان 35 ایران است خیلی طبیعی است، چرا که واقعیت هم گویای این مساله است.
در پی فروپاشی سیستم نظارت و کنترل رژیم اسد، ایران با حضور نظامی و تسلط بر میدان نبرد در سوریه نفوذ پیدا کرد. یک سال پس از انقلاب، کلیه تشکیلات ارتش و دستگاه های امنیتی رژیم چندپاره شد و در آستانه فروپاشی قرار گرفت. در تابستان 2012 میلادی (1391 شمسی) این امر آشکار شد. در آن زمان، گردان های وابسته به اپوزیسیون محاصره دمشق را آغاز کردند و مقامات عالی رتبه از صحنه برکنار و تنها به صورت دکوری و نمایشی برای تصویر برداری در پایان نبردها ظاهر می شدند. خود ایران اقدامات ساماندهی بخش عملیاتی در سوریه را به عهده گرفت. برنامه ریزی و اجرای این اقدامات هم توسط ایران انجام شد تا جایی که ورود یا حضور هر فرد سوری در هر مقامی که باشد در برخی بخش ها ممنوع شد؛ از جمله در خود نیروهای اسد. این برنامه تا جایی پیش رفت که خود “حسن نصر الله” به این موضوع اقرار کرد و گفت اگر دخالت ما نبود دمشق در عرض یک هفته سقوط می کرد. مقامات ایران هم چندین بار خاطر نشان کردند که “اسد” باقی مانده چرا که ایران می خواست که این چنین شود.
♦ وضعیت در سوریه براثر دخالت ایران در بحران.. کشمکش های نامحدود و حالت ایستایی فرسایشی
کشورهای بسیاری در سطح منطقه ای (ایران و ترکیه و کشورهای عربی موثر) و در سطح بین المللی (آمریکا و روسیه) در بحران سوریه درگیر هستند، اما با این وجود، ایران به عنوان “اشغالگر واقعی” سوریه شناخته می شود. ایران با سپاه پاسداران و نیروی قدس و مزدوران شیعه ای سوری که بیشتر هوادار ایران هستند تا سوریه، این کشور را اشغال کرده است. اکنون که پنج سال از آغاز بحران گذشته اگر به سوریه نگاه کنیم متوجه گسترش “کشمکش های نامحدود” و یک بحران بسیار پیچیده در این کشور می شویم. بحرانی که وارد مرحله “ایستایی فرسایشی” شده و یک “سوریه پاره پاره” و یک نقشه تکه تکه شده تولید کرده است. این نقشه از چند تکه پراکنده در شمال و جنوب و شرق سوریه تشکیل شده است. این مناطق متفرقه یا به شکل جزیره هایی دور افتاده درآمده اند که اصلا تهدید آفرین نیستند و یا اینکه با سیاست محاصره و گرسنگی از پا در آمده و محدود شدند و یا سازمان های مورد حمایت غیر علنی تهران و یا نفوذی های ایران در آنها نفوذ کرده اند. با گذشت پنج سال از دخالت های ایران، بارزترین شاخص های کشمکش های نامحدود و کلا اوضاع سوریه به شرح زیر است:
(1): جنگ فرقه ای و خونین داخلی که در شهرهای سوریه شدت گرفته است
سوریه همزمان با آغاز انقلاب های موسوم به بهار عرب درگیر یک جنگ خانمان سوز شده است. یکی از گروه های درگیر جنگ در سوریه مخالف رژیم است (ائتلاف ملی سوریه، ارتش آزاد سوریه، جبهه اسلامی، فتح حلب، و گروه های هم پیمانی نظیر ائتلاف مهاجرین و انصار و جبهه انصار الدین و حزب اسلامی ترکستان در این مجموعه قرار دارند). گروه های مخالف رژیم بر این باورند که این اعتراضات علیه استبداد و فساد رژیمی صورت گرفته که با عنوان حزب عربی سوسیالیستی بعث در سال 1971 میلادی (1349 شمسی) و تصویب وضعیت فوق العاده در سال 1963 میلادی (1341 شمسی) قدرت را در دست گرفته است.
طرف دیگر درگیر جنگ در سوریه گروه های حامی رژیم هستند. این جریان ها عبارتند از (نیروهای مسلح سوریه، نیروهای دفاع ملی، گردان های بعث. علاوه بر این گروه های هم پیمان آنان نظیر لشکر فاطمیون و لشکر ابو فضل العباس و مقاومت سوریه و گارد ملی عرب و ارتش موحدین نیز در این مجموعه قرار می گیرند. ) جنگ در سوریه به نظر این جریان ها یک توطئه علیه محور مقاومت عربی و گسترش هرج و مرج در سوریه است. این توطئه که توسط نیروهای تندرو و تروریست اجرا می شود در درجه اول به نفع اسراییل است.
چنانکه گفته شد، جنگ در سوریه با ورود ایران و هم پیمانانش به این کارزار جنبه فرقه ای پیدا کرده است. گروه های عرب شیعه و حال و هوای شیعیان عرب به سوی حمایت از اسد سوق پیدا کرده است. این رویکرد ایران کاملا غیر اخلاقی بوده، چرا که اکثریت ملت عرب به شکل هماهنگ به حمایت از بهار عرب در تونس و یمن و مصر و لیبی پرداخته و به جنبه فرقه ای توجهی نداشتند. بعد طائفه گرایانه شاید درباره شعله ور شدن آتش مذهبی هشدار می دهد. آتشی که شعله های آن از بغداد تا لبنان و دمشق و خلیج را فرامی گیرد؛ شاید هم دامنه این آتش سوزی به بقیه کشورهای منطقه هم برسد. زمانی که یک جریان بسیج مردمی بر پایه مذهب سنی به راه می افتد گریزی از این آتش سوزی نخواهد بود؛ آتشی که امنیت کل منطقه را به خطر می اندازد.
حالا درست است که ایران صرف نظر از وابستگی مذهبی “اسد” به حمایت از وی پرداخت. و درست است که اسد دارای گرایش های لائیک بوده و چندان اهمیتی به وابستگی های مذهبی نمی دهد. این موضوع که اصولا رابطه بین دو رژیم بر پایه مناسبات سیاسی و منافع شکل گرفته کاملا درست است. اما همه این استدلال ها برای تفسیر موضع ایران بدون در نظر گرفتن عامل فرقه ای کافی نیست؛ به ویژه هنگامی که موضع ایران در قبال سوریه و بحرین و یمن را با یکدیگر مقایسه می کنیم. حمایت ایران از تحرکات در دو کشور اخیر را تنها می توان در بخش “طایفه ای سازی” و تلاش این کشور برای معرفی خود به عنوان وکیل و وصی شیعیان جهان دسته بندی کرد.
به کارگیری عامل فرقه ای تنها به سنی ها و علوی ها محدود نمی شود. ایران با بهره برداری از شرایط اجتماعی دشوار بسیاری از خانواده های مسیحی، به عضو گیری بیش از 1500 مسیحی پرداخته و آنها همزمان با دومین سال آغاز انقلاب به عضویت ارتش درآمدند. شهر مسیحی نشین “محرده” در شمال حومه حماه توسط ایران به یک پادگان نظامی تبدیل شد. ایران برخی کليساها و صومعه های این شهر نظیر صومعه محرده را به مواضع نظامی تبدیل کرده و بیش از 15 ایست نظامی در ورودی های شهر نصب کرد. شهر محرده اکنون نوک حمله رژیم شده که از آنجا به بمباران شهرهای همجوار می پردازد. این حملات باعث نارضایتی ارتش آزاد و جبهه النصره شد و آنها در مقابل به بمباران مواضع نظام در این شهر مبادرت ورزیدند. در این شرایط، طایفه مسیحی در رویارویی مستقیم با نیروهای اپوزیسیون قرار گرفته است.
(2): مطالباتی برای تقسیم سوریه
طرف های منطقه ای و بین المللی بسیاری به دنبال کشمکش های فرقه ای و پیچیده شدن بحران در سوریه خواستار تقسیم سوریه به چندین منطقه شدند. این اقدام موجب تضعیف و چند پارگی سوریه در قبال جاه طلبی ها و برنامه هایشان می شود و همه طرف های درگیر به سهم دلخواه خود در معادله جدید در سوریه می رسند. کشمکش ها میان چندین نیروی مقتدر اصلی در جریان است و هر کدام از این نیروها کنترل چندین شهر را در اختیار دارند که بدین شرح است: (الف) رژیم که توانست مناطقی را که پیشتر توسط گروه های اپوزیسیون آزاد شده بود دوباره اشغال کند. رژیم هم اکنون کنترل 23 درصد از خاک سوریه را به دست گرفته است. این حوزه جغرافیایی مهم ترین بخش خاک سوریه است که پایتخت و برخی شهرهای بزرگ (حمص و حماه و ادلب) و حدودا کل مناطق واقع در غرب سوریه را در برمی گیرد. (ب) حزب اتحاد دموکراتیک سوریه (که با رژیم هم پیمان است) با همکاری نیروهای رژیم سوریه کنترل نیمه شمالی استان حسکه را در دست گرفته است. این حزب به تنهایی کاملا بر منطقه عفرین در منتهی الیه شمال غرب سوریه تسلط دارد. (ج) گروه داعش. سه چهارم مناطقی که توسط گروه اپوزیسیون در جبهه های نبرد با نیروهای رژیم آزاد شده بود به اشغال گروه داعش درآمد. این گروه کنترل نیمه شرقی سوریه را کاملا در اختیار گرفته؛ البته بجز بخش تحت کنترل کردها در استان حسکه. داعش در پیشروی به سوی مرکز کشور هم به پیروزی هایی دست یافت و شهر تدمر را به دنبال خروج نیروهای رژیم سوریه از آن تصرف کرد. برخی شهرها نه تنها به دلیل حملات هوایی بلکه به علت همزمانی این حمله ها با نبردهای زمینی نیروهای کرد از کنترل سازمان داعش خارج شد، به ویژه شهر کرد نشین “کوبانی” در شمال سوریه. (د) گروه های اپوزیسیون. مناطق تحت کنترل این گروه ها کوچک تر و به حدود 15 درصد کل مساحت سوریه محدود شده است. این مناطق شامل بخش جنوبی استان حوران، استان القنیطره، بخش هایی از استان دمشق و حومه (مناطق محاصره شده در غوطه شرقی و غربی و جنوب دمشق و القلمون)، حومه شمالی حمص، حومه شمالی حماه، منطقه جبل الاکراد، حومه ادلب، بخشی از شهر حلب ونیز حومه غربی حلب می شود. این مناطق به شکل مشترک در کنترل جبهه النصره و گروه های اپوزیسیون قرار دارد.
(3): پیدایش سازمان داعش و اشغال بخش های گسترده ای در سوریه
بسیاری از جهادی های عرب در پاسخ به حمله گسترده شبه نظامیان حزب الله و گروه های شبه نظامی شیعه ایرانی در القصیر و سقوط این منطقه و برخی از روستاهای اطراف آن و نبردهای فرسایشی رژیم در شهرهای آزاد شده و در چهارچوب تحول کشمکش از مرحله انقلابی به مرحله فرقه ای، بسیاری از آنها روانه سوریه شدند. آنها –مدعی هستند- که برای ادای وظیفه مذهبی و دفاع از برادران سنی خود به سوریه آمده اند. شمار پیکارجویان سنی عرب و غیر عرب که در سال 2012 میلادی (1391 شمسی) وارد سوریه شدند حدود 10 هزار نفر برآورد شده است. ورود این پیکارجویان به سوریه فرصتی برای ورود سازمان القاعده و گروه های جهادی فراوانی ایجاد کرد، اما در سال 2013 میلادی (1392 شمسی) بدترین تحول و بزرگ ترین فاجعه تاریخ انقلاب سوریه به وقوع پیوست. سازمان “داعش” در آوریل همان سال (فروردین ماه) اعلام وجود کرد و کنترل بخش های گسترده ای در استان های حلب و ادلب و الرقه و الحسکه و دیر الزور را در اختیار گرفت. این مناطق در سال 2012 میلادی (1391 شمسی) کاملا آزاد شده بودند.
در سال 2014 میلادی (اواخر 1392 شمسی و نیمه های 1393)، “داعش” به شکل غیر منتظره ای به گسترش نفوذ خود پرداخته و در ژانویه 2014 میلادی (دی ماه 1392 شمسی) عناصر ارتش آزاد را از استان الرقه بیرون راند و این استان را به عنوان پایتخت خلافت مورد ادعای خود برگزید. این سازمان تقریبا همه استان نفت خیز دیرالزور را تصرف و کنترل چندین میدان نفت و گاز در استان الحسکه در شمال شرق کشور و در نزدیکی مرزهای ترکیه و عراق را در اختیار گرفت. داعش شهر البغدادی در نزدیکی پایگاه هوایی اسد را تصرف کرد. این سازمان تا نیمه سال 2014 میلادی (1393 شمسی) بر حدود 35 درصد از خاک سوریه تسلط پیدا کرد. این حوزه جغرافی تحت کنترل داعش به هم پیوسته بود و دامنه آن از بادیه حمص تا الهول در مرزهای سوریه – عراق در جنوب شرقی استان الحسکه کشیده شده است. کما اینکه منطقه تحت تصرف داعش تا شهرک الراعی در مرز سوریه و ترکیه و روستای شامر در نزدیکی ورودی شمال شرقی شهر حلب امتداد می یابد. اغلب شهرها و روستاهای زیر کنترل سازمان داعش توسط گروه های اپوزیسیون در سه سال آغازین انقلاب از دست رژیم سوریه آزاد شده بودند. سازمان داعش توانست مناطق تحت نفوذ خود را در سوریه حفظ کند. این موضوع تاکیدی است بر اینکه دخالت روسیه علیه داعش صورت نگرفت بلکه بر علیه گروه های اپوزیسیون و ارتش آزاد سوریه انجام شد.
(4): کوچ دسته جمعی غیر منظم به پناهگاه های امن (بحران پناهجویان)
جنگ فرقه ای و خونین داخلی و طرف های منطقه ای درگیر در آن به ویژه سوداگران مرگ ایرانی و جهانی یعنی آمریکا و روسیه در سوریه یک فاجعه انسانی و وجودی به وجود آورده که در بحران پناهجویان سوریه نمود پیدا کرده است. این جنگ به بحرانی بدل شده که بر تصمیم سازان در پایتخت های کشورهای عربی و جهان فشار وارد می کند، یعنی درست از همان زمانی که تصویر “آیلان کردی” (3 ساله) تیتر اول کلیه رسانه های تصویری و مکتوب را به خود اختصاص داد. جهانیان پیکر بی جان این کودک پناهجوی سوریه که با خانواده خود راهی اروپا بود را در سواحل بودروم ترکیه در اوایل ماه سپتامبر 2015 میلادی (شهریور 1394 شمسی) مشاهده کردند. بیش از 4 میلیون پناهجو از جمعیت 22 میلیون نفری در خود سوریه و 8 میلیون نفر دیگر در کشورهای عربی و اروپایی تا سال 2016 میلادی (دی 1394 شمسی) ثبت شدند. (بیش از یک میلیون پناهجو در اردن و بیش از یک میلیون پناهجو در لبنان و بیش از 150 هزار پناهجو در مصر و بیش از 250 هزار پناهجو در عراق و 25 هزار پناهجو در الجزایر و دو میلیون پناهجو در ترکیه و 16 هزار پناهجو در ارمنستان و 105 هزار پناهجو در آلمان و 88 هزار نفر در یونان و 40 هزار نفر در سوئد و 18 هزار نفر در اتریش و 5 هزار نفر در بریتانیا واحتمالا ده ها هزار نفر دیگر هم هستند که نامشان در جایی ثبت نشده است. شمار افرادی که منتظر ثبت نام هستند حدود 227 هزار نفر برآورد شده است. تعداد افراد مفقود الاثر در مرزهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا حدود 3 هزار نفر تخمین زده می شود. به اینها باید محدودیت ها و فشارهای اعمال شده بر پناهجویان را هم افزود؛ این آزار و اذیت ها گاهی تا مرحله اقدامات خشونت بار علیه آنان می رسد. نمونه چنین اقداماتی از آتش سوزی های عمدی و تهدید و حمله را در آلمان در سپتامبر 2015 میلادی (شهریور 1394 شمسی) دیدیم. تظاهرات مخالفان مهاجران خارجی هم در هایدناو در ساکسونیا در شرق آلمان برگزار شد. این تظاهرات آنگلا مرکل صدر اعظم کشور را مجبور کرد تا برای اولین بار از یک مرکز پناهجویان بازدید کند.
این مهاجرت گروهی غیر منظم بزرگ ترین موج مهاجرت پس از جنگ جهانی دوم به حساب می آید و در رابطه با بروز پدیده خطرناک دیگری اتفاق می افتد. پدیده “خلأ” که سوریه با تقریبا 8 میلیون پناهجو در آستانه رویارویی با آن قرار دارد. این افراد از دست جهنمی که بر اثر بمباران های روزانه به پا شده بود مجبور به فرار شدند و در مقابل، گسیل تروریست ها از کشورهای مختلف جهان به سوریه ادامه می یابد؛ تروریست هایی که در این کشور ماندگار خواهند شد.
(5): صدها هزار کشته و زخمی و زندانی
بنا به آمارهای تازه کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، نزدیک به 250 هزار نفر در جنگ سوریه کشته شدند. علاوه بر این، هزاران تن در زندان های رژیم به سر می برند. دخالت نظامی روسیه هم پیمان بین المللی ایران در سوریه در اوایل اکتبر 2015 میلادی (مهر 1394 شمسی) به منظور نجات رژیم اسد و رهایی از گروه های اپوزیسیون در سوریه و نه اجرای هدف علنی این اقدام یعنی نابودی سازمان “داعش”، آمار کشته شدگان را افزایش داد. اهداف روسیه در حمله های هوایی این کشور در مناطق تحت کنترل اپوزیسیون سوریه در تلبیسه و الرستن در حومه اللطمانه در حومه حماه نمود پیدا کرد. آشکارا مشخص است که نخستین قربانیان این بمباران ها شهروندان غیر نظامی هستند. علاوه بر این، اظهارات چندین باره روسیه در خصوص بمباران استان های ادلب و حلب هیچ مجالی برای شک و تردید باقی نمی گذارد که هدف اول روسیه همانا جریان های مخالف رژیم سوریه است. این در حالیست که از سازمان “داعش” تنها برای توجیه حضور نظامی روسیه بهره برداری می شود.
آنچه گفته شد سناریوی بوسنی را در ذهن ها تداعی می کند. بیش از دو دهه از رویدادهای بوسنی می گذرد اما همان سناریو دوباره در سوریه تکرار می شود. جنگ فرقه ای مشابهی هم بین صرب های ارتودکس مذهب و کروات های کاتولیک مذهب و مسلمانان بوسنیایی روی داد. در بوسنی درگیری ها بین صرب ها علیه بوسنیایی ها و کروات ها بود و سارایوو نابود شد، چرا که این شهر، پایگاه و نماد گوناگونی اتنیکی بود. امروزه، حلب با همان سنگدلی و وحشی گری بمباران می شود، چرا که این شهر، پایگاه تاریخ و گوناگونی است. حلب بمباران شد دقیقا همانگونه که سارایوو بمباران شد. نیروهای لباس شخصی (شبیحه) وابسته به اسد و شبه نظامیان ایرانی دست به اقدامات هولناک و تجاوز به زنان در سوریه می زنند که با اقدامات سرکوب وکشتار وحشیانه و تجاوزی که لباس شخصی های راتکو میلادیچ و کاراجیچ در بوسنی مرتکب شدند تفاوت چندانی ندارد.
پاکسازی نژادی بوسنیایی ها توسط صرب ها در روستاهای سنی نشین سوریه تکرار می شود. جامعه جهانی هم در دو بحران سوریه و بوسنی نقش تماشاچی ایفا کرده است. روسیه در گذشته تمام قد پشت صرب ها بود. رویکرد روسیه در آن زمان و سیاست این کشور در قبال سوریه امروزی شباهت دارند.
♦ بحران سوریه و نقش ایران در آینده آن
در پایان، با توجه به اینکه سوریه در نظریه ایرانی یاد شده موسوم به “هلال شیعی” از اهمیت استراتژیک برخوردار است و نیز ایران –تا کنون- به جای مناسبی در معادله جدید سوریه دست نیافته است، بنا بر این می توان گفت که این بحران ادامه می یابد. کشور بیشتر تخریب می شود و آمار کشته شدگان و مجروحان و پناهجویان افزایش می یابد. حتی اگر بشار از قدرت کناره گیری کند تا زمانی که ایران جایی در معادله جدید برای خود پیدا نکند جنگ پایان نمی یابد و سوریه وارد یک مرحله انتقالی نمی شود؛ مرحله ای که در آن اوضاع از داخل سوریه سامان پیدا می کند. سوریه در این شرایط به ثبات صوری و ظاهری هم نمی رسد، چرا که طائفه علوی با حمایت ایران با کلیه ابزارها برای ادامه جنگ نه برای حفظ رژیم اسد بلکه برای حفظ امتیازاتی که در جامعه از آنها برخوردار است تلاش می کند. ایران در این صورت احتمالا کسی را جایگزین بشار می کند که به جنگ علیه اپوزیسیون ادامه دهد و سرانجام ایران به موقعیت برجسته ای در آینده سوریه در کلیه گزینه های احتمالی دست می یابد. ایران به دنبال این موقعیت ویژه می تواند با آسودگی خاطر درباره اوضاع سوریه و وضعیت خود در پرونده های در جریان در کشورهای عربی یمن و لبنان و عراق وارد مذاکره شود. با این اوصاف اینکه “سوریه برای ایران از اهمیت استراتژیک بیشتر از اهمیت احواز برخوردار است” چندان عجیب به نظر نمی رسد.
اگر گروه های اپوزیسیون بر اغلب شهرهای سوریه تسلط یابند در این صورت این امکان وجود دارد که طایفه علوی راهی اماکن دور افتاده و ساحل غربی شوند تا از آنجا علیه رژیم جدید دست به عملیات بزنند. می توان گفت نابودی رژیم بشار اسد “مرحله پایانی” نخواهد بود، اما آغازی برای “مرحله دوم و جدیدی” است. قدرت های سیاسی در حال ظهور در این مرحله ویژگی های آینده را ترسیم کرده سیاست تصفیه هواداران رژیم قدیم را در پیش می گیرند. جامعه جهانی و نه تنها آمریکا از رویکرد آنان چشم پوشی خواهد کرد، یعنی همان اتفاقی که در عراق و افغانستان افتاد دوباره تکرار می شود.