این گزارش بخشی از پروژه تحلیلی است که به تهدیدات جدی می پردازد. و نتیجه تلاش های طاقت فرسای چند ماهه است برای آماده کردن و ارزیابی کردن تدابیری که ایالات متحده می توان با استفاده از آنها به تهدید گروه های داعش و القاعده در سوریه پایان دهد.
یک نکته مهم: برای آمریکا رژیم بشار اسد یک شریک استراتژیک مستقل در جنگ علیه داعش و القاعده نیست. روسیه و ایران در تمام سطوح میان مراجع فرماندهی و کنترل ارتش سوریه نفوذ کرده اند، و با تامین قسمت اعظم نیروی جنگی تهاجمی از آن نیروها پشتیبانی می کنند. ائتلاف حامی رژیم نمی تواند امنیت همه سوریه را تامین کند، و عمدتا کارکرد آن به عنوانی ابزاری برای نمایش قدرت منطقه ای تهران و مسکو است. استراتژی ایالات متحده تا زمانی که متکی بر نیروهای حامی رژیم باشد موفق نخواهد شد که گروه های مسلح را از بین ببرد، و چه بسا موجب تقویت موضع ایران و روسیه شود.
هم رییس جمهور سابق آمریکا باراک اوباما و هم رییس جمهور کنونی آمریکا دونالد ترامپ همکاری ژرف تر با روسیه – و در نتیجه با ایران و اسد-علیه داعش و القاعده در سوریه را در نظر گرفته اند. این ایده مبتنی بر دو باور غلط اساسی است. نخست این که ایران و رژیم سوریه- با توجه به کمبود شدید نیرو و ضعف در فرماندهی و کنترل-قادر نیستند در دراز مدت پناهگاه های امن گروه های مسلح را باز پس بگیرند و امنیت آنها را تامین کنند. دوم این که رژیم اسد مستقل نیست. ایران و روسیه هر دو خود را عمیقا وارد چارچوب حکومت کرده اند. هر دوی آنها مایلند پای ایالات متحده را به عملیاتی بکشانند که منافع استراتژیک آنها را به پیش می برد و در نهایت بیرون راندن ایالات متحده را از خاور میانه تسهیل می کند.
» کمبود نیروهای رژیم سوریه
ارتش عربی سوریه دیگر به عنوان یک نیروی مبارز متحد و منسجم وجود ندارد که بطور مستقل قادر به تامین امنیت تمام کشور باشد. شش سال کمبود، ترک خدمت و مبارزه فرسایشی نیروی رزمی پیش از جنگ آن را به کمتر از نصف رسانده و از سال ۲۰۱۴ میلادی (1392 ه. ش) به بعد تخمین زده می شود که این نیروها به ۱۰۰ هزار سرباز وظیفه که عمدتا از تجهیزات و آموزش مناسب برخوردار نیستند تقلیل یافته اند. فقط بخشی از این نیروها- شاید ۳۰ تا ۴۰ هزار سرباز- را می توان با اطمینان در عملیات تهاجمی مورد استفاده قرار داد. این واحدها عمدتا شامل نیروهای نخبه از قبیل گارد ریاست جمهوری، نیروهای ویژه و لشکر چهارم زرهی می شوند که نیروهایشان را بطور گستره ای از میان علوی های سوری به خدمت می گیرند.
رژیم می کوشد تا بر این ضعف ساختاری که ناشی از کمبود نیروی شدید است غلبه کند. ارتش عربی سوریه طرح سربازگیری اجباری را در اواخر سال ۲۰۱۴ میلادی (1392 ه. ش) تشدید کرد، آنهم در میان گزارشاتی دال بر اینکه نبردها موجب کشته شدن یک سوم از مردان علوی شده است که به سن جنگیدن رسیده اند.
در گزارشات کنشگران آمده بود که کودکان زیر سن قانونی و زندانیان به خدمت سربازی گرفته شده به واحدهایی فرستاده می شوند و با کمتر از یک هفته آموزش به میدان نبرد ارسال می گردند. در یک سخنرانی عمومی در ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی (خرداد 1394 ه.ش)، اسد وجود این مشکلات را پذیرفت و به «کمبود نیروی انسانی» مستمری اشاره کرد که حکومت را وادار می کند «مناطقی را رها کند» تا بتواند بر «مناطق مهمتر» در سوریه تمرکز داشته باشد.
مداخله روسیه در سوریه در سپتامبر ۲۰۱۵ میلادی (شهریور 1394 ه.ش) تغییری در این کمبودهای اساسی بوجود نیاورد. نیروهای تقویتی از روسیه، ایران و حزب الله لبنان تا حدودی کمک کرد تا فاصله موجود بین نیازهای این رژیم و توانایی هایش کمتر شود. اما این رژیم همچنان ضعیف است و قادر نیست تا نیروهای لازم برای عملیات عمده را همزمان بسیج کند. قابل توجه است که داعش پالمیرا را در شرق استان حمص در دسامبر ۲۰۱۶ میلادی (آذر 1395) مجددا تسخیر کرد و حملاتش علیه مواضع رژیم در شهر دیر الزور را افزایش داد و این در حالی بود که نیروهای حامی رژیم بر اثر کاهش نیروهای کمکی حملات خود را علیه نواحی تحت کنترل مخالفان در شهر حلب متمرکز کرده بودند. بنا بر این افزایش این نیروها به هیچ وجه ممکن نیست مگر اینکه یک بازیگر خارجی نیروهای زمینی خود را به طور گسترده ای به این کشور ارسال کند، اقدامی که تا کنون روسیه و ایران مایل به انجام آن نبوده اند.
» ضعف در مراکز فرماندهی و کنترل
جنگ داخلی سوریه همچنین موجب شد تا رژیم سوریه کنترل نیروهای حامی رژیم بر روی زمین را از دست بدهد. رژیم دهها هزار نیروی شبه نظامی و جنگجوی خارجی را که وابستگی به حکومت نداشتند بسیج کرد تا عدم تحرک عملیاتی خود را کاهش و معکوس گرداند. رژیم اسد این ائتلاف را از طریق شبکه های به شدت غیر متمرکز و موقت ساختارهای فرماندهی و کنترل هدایت می کند که اختیارات عملیاتی گسترده ای به افسران دون پایه در میدان نبرد محول می کند. این ساختارها توسط نفرات محلی و همچنین ایران و روسیه انتخاب شده اند.
ارتش عربی سوریه در اثر سیاست هایی که برای دوام آوردن در برابر تهدیدات امنیتی اتخاذ کرده در هم شکسته است. رییس جمهور سابق سوریه، حافظ اسد، نخست سیستم نظامی غیر متمرکزی را با نام «سیستم بخشی» در سال ۱۹۸۴ میلادی (1363 ه.ش) اعمال کرد. این سیستم هر یک از لشکرهای جنگی را به یک منطقه جغرافیایی خاص اعزام می کرد، و ضمن محول کردن مسئولیت مراکز جمعیتی محلی به آن، به افسران فرمانده اختیارات گسترده ای تفویض می کرد. این بخش ها به مناطق تحت اختیار مقامات نظامی ارشد تبدیل می شد و به فرماندهان سهمی در حفظ امنیت محلی به قیمت کاهش وابستگی به حکومت می داد.
سپس رژیم سوریه یگان های ویژه مانور خود را موظف به کاری خاص کرد و تشکیلات وفادار به خود را پس از آغاز انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی (1390 ه.ش)، در یکدیگر تلفیق و به یگان های بزرگتری تبدیل کرد تا به این ترتیب ضمن اعمال فرماندهی و کنترل، کارآیی جنگی آنها را طی جنگ داخلی سوریه بهبود ببخشد. این سازماندهی های مجدد حتی تا سطح گروهبان های منفرد در گردان، جوخه ها و جابجایی سربازان در تشکیلات جدید نیز گسترش یافت. در سال ۲۰۱۷ میلادی (1395ه.ش)، بسیاری از تیپ ها و لشکرهای جنگی رسمی دیگر به عنوان چارچوب ارجاعی مهم برای عملیاتی زمینی وجود ندارند.
رژیم سوریه به طور همزمان شبکه ای از نیروهای کمکی شبه نظامی را به عنوان مکمل نیروهای جنگی متزلزل خود سازماندهی کرد. این نیروهای شبه نظامی به طور منظم از تلاش های صورت گرفته از سوی رژیم سوریه برای اعمال کنترل حکومتی طفره می روند و در عوض به نیروهای خارجی، احزاب سیاسی، شبکه های جنایتکاران یا حامیان فردی خود وفادار باقی می مانند، و به این ترتیب فرماندهی و کنترل رژیم اسد را بیشتر تنزل می دهند. این یگان ها همکاری نزدیکی با بازماندگان نیروی نظامی رسمی دارند و همین موجب از بین رفتن حد و مرز بین نیروهای جنگی رسمی و غیر رسمی می شود. این پراکندگی در مرجعیت فرماندهی اگرچه انعطاف پذیری لازم به رژیم اسد را داد تا بلافاصله سقوط نکند، اما این امر به قیمت کمتر شدن حاکمیت حکومت سوریه به دست آمد.
تلاش های اولیه برای تلفیق این گروه های شبه نظامی تحت کنترل حکومت از سال ۲۰۱۵ میلادی (1394 ه.ش) سیر قهقرایی را طی کرده است. رژیم در سال ۲۰۱۳ میلادی (1392 ه.ش) نیروهای دفاع ملی را با کمک ایران تشکیل داد تا کمیته های مردمی، شبکه های جنایتکاران و گروه های دفاع از خود را تحت یک پوشش نظامی در آورد. در اوج خود، نیروهای دفاع ملی بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار جنگجو را که بر امنیت مناطق پشت خط جبهه و دفاع ثابت متمرکز بودند در خود ادغام کرد و به این ترتیب نفرات ارزشمندی را برای سایر عملیات تهاجمی در اختیار گرفت. طی سال گذشته، گزارش شده است که نیروهای دفاع ملی از هم پاشیدند و به گروه های محلی خارج از ساختار رسمی فرماندهی تبدیل شدند، زیرا آشفتگی اقتصادی مانع از آن شد که رژیم اسد بتواند همان حقوقی را بپردازد که بازیگران خارجی یا خصوصی پیشنهاد می کنند.
گروه های شبه نظامی که به طیف گسترده ای از حامیان، آرمان ها و ایدئولوژی ها وابسته اند در کنار رژیم می جنگند و همین باعث اصطکاک شدید آنها با حکومت سوریه شده است. این جناح ها شامل گروه های شبه نظامی سیاسی می شوند که از سوی حزب بعث عربی سوریه، حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه، فلسطینی ها، گروه های شبه نظامی خصوصی که توسط بازرگانان ثروتمند و سازمان قبیله ای سازماندهی شده اند. چند شاخه از دستگاه امنیتی حکومت – از جمله چهار سازمان اطلاعاتی رقیب – نیز نیروهای خود را از میان شبه نظامیان به خدمت می گیرند. طبق گزارشات، این گروه ها در فعالیت های غیر قانونی و جنایی گسترده ای درگیر هستند و از جمعیت های محلی برای افزایش درآمد ناچیز خود استفاده می کنند. گروه های شبه نظامی حتی درگیر مقابله مستقیم با مقامات حکومتی شده اند. به عنوان مثال، گزارش شده است که اسد دستور کناره گیری ۹۰۰ نفر از دو گروه شبه نظامی برجسته – شاهین های صحرا و کوماندوهای نیروی دریایی – را صادر کرد، پس از اینکه گفته می شد نیروهای آنان جلوی کاروان ریاست جمهوری در شهر لاذقیه در فوریه ۲۰۱۷ میلادی (1395 ه.ش) را گرفته بودند.
» سلطه خارجی
ایران در حال حاضر بیشترین تعداد نفراتی را تامین می کند که می توانند دستاوردهای چشمگیری را برای نیروهای حامی رژیم اسد روی زمین داشته باشند. او رهبری ائتلافی متشکل از ۳۰ هزار جنگجو را در اختیار دارد که شامل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حزب الله لبنان، شبه نظامیان شیعه عراق و جنگجویان شیعه افغانی می شود. این نیروها احتمالاً یک ششم تا یک هشتم تمام نیروهای طرفدار رژیم را تشکیل می دهند. این نسبت فقط هنگامی افزایش می یابد که با تعداد معدود یگان های رزمی موثر رژیم مقایسه شود.
ایران حداقل ۷ هزار تن را از جنگجویان خود به سوریه ارسال کرده است. این نیروها شامل عناصری از نیروی زمینی سپاه پاسداران و ارتش ایران می شود که نخستین اعزام نیروی متعارف به خارج از کشور از سوی ایران پس از جنگ ایران و عراق به شمار می رود. ایران همچنین رهبری ائتلافی متشکل از ۲۰ هزار جنگجوی خارجی در سوریه را برعهده دارد که شامل ۶ هزار تا ۸ هزار نفر از حزب الله لبنان، ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر از شبه نظامیان شیعه عراق، ۲۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر از جنگجویان شیعی افغانستان می شوند. این ارقام شامل طیف گسترده ای از گروه های شبه نظامی محلی که تحت حمایت ایران در سوریه اند نمی شود. این ائتلاف بخش عمده ای از پیاده نظام دارای توان رزمی را تامین می کند که در عملیات عمده طرفداران رژیم مورد استفاده قرار می گیرد. به عنوان مثال، در گزارشات آمده است که ایران و نمایندگانش بیش از نیمی از ۱۰ هزار جنگجویی را تامین کردند که در کمپین یکساله رژیم برای گرفتن شهر حلب در سال ۲۰۱۵ گرد هم آمدند. این نیروها همچنین نقش کلیدی در دو عملیات ایفا کردند که برای باز پس گیری پالمیرا در سال گذشته آغاز شدند.
ایران شیوه مستقلی متشکل از عملیات نیروهای تلفیقی را بوجود آورده است که نقش عمده ای برای نیروهای نظامی رژیم در نظر نمی گیرد. سپاه پاسداران یک الگوی «جنگ کادری» را بوجود آورده است که به ایران اجازه می دهد تا فرماندهان نظامی خود را بر سر پایگاهی متشکل از جنگجویان غیر منظمی قرار می دهد که از سوی سپاه در کشور میزبان سازماندهی، تامین مالی و تجهیز می شوند. ایران زیرساخت پیچیده ای را – که شامل یک پل هوایی استراتژیک از تهران به دمشق از طریق بغداد می شود – هدایت می کند تا به این ترتیب این نیروها را در سرتاسر منطقه در جهت اولویت های استراتژیک خود آموزش، تجهیز، مدیریت و مجددا ارسال کند. سپاه پاسداران-نیروی قدس و حزب الله لبنان عملیات عمده را رهبری می کنند و تامین پشتیبانی سنگین را از جمله توپخانه، زرهی و حملات هوایی به نیروی پیاده نظام خارجی به ارتش عربی سوریه واگذار می کند.
به تدریج ایران باقیمانده ساختار فرماندهی رژیم سوریه را در اختیار گرفت، و نیروهای رزمی آن برتری نامتقارن را در میدان نبرد به دست آورد. بنابر گزارش ها، ایران کنترل اتاق های عملیاتی کلیدی و مراکز فرماندهی در استان های لاذقیه و درعا را در سال ۲۰۱۵ میلادی (1394 ه.ش) در دست گرفت. گفته می شود این تحولات بطور گسترده ای با پاکسازی، اعدام و انتقال افسران دون پایه رژیم به دیگر جبهه ها همراه بوده است. کار در دست گرفتن زمام امور به افسران ارشد هم کشیده شد که در برابر گسترش نفوذ ایران مقاومت کردند. در برجسته ترین مورد، رستم غزاله، رییس اداره امنیت سیاسی سوریه، در آوریل ۲۰۱۵ میلادی (فروردین 1394) در اثر ضرب و شتم شدید جان سپرد. طبق شایعات، این موضوع در ارتباط با مقاومت او در برابر افزایش ارسال ایرانیان به جنوب سوریه اتفاق افتاد.
ایران همچنین نقش اساسی در ایجاد گروه های شبه نظامی طرفدار رژیم سوریه – که ظاهراً تحت اقتدار رژیم هستند- ایفا کرد تا به این ترتیب زیرساخت دراز مدت یک حزب الله سوری را پایه گذاری کند. ایران و حزب الله لبنان نقشی بنیادین در ساختن نیروهای دفاع ملی بر اساس الگوی بسیج ایران بازی کردند. ایران همچنین برای کمپین های جذب نیرو در سرتاسر سوریه نظارت داشت و در برخی مواقع با دادن حقوق رقابتی و تجهیزات نظامی بیشتر، مستقیماً با رژیم سوریه در استخدام نیروی جدید رقابت می کرد. ایران نیروهای آینده خود را از طریق فعالیت های مذهبی از جمله تامین بودجه دانشکده های الهیات و همچنین گروه های انقلابی جوانان میان علوی ها در سواحل سوریه پرورش می داد. ایران کوشید تا زیرساخت مستقلی علیه اسراییل بر روی بلندی های جولان در سوریه بوجود آورد. این موضوع را می توان با مرگ ماموران کلیدی حزب الله لبنان از قبیل جهاد مغنیه در ژانویه ۲۰۱۵ و سمیر قنطار در دسامبر ۲۰۱۵ به اثبات رساند.
روسیه، برخلاف ایران، ساختار رسمی نیروهای امنیتی و نظامی رژیم را تقویت کرد. روسیه اکثر کمک های نظامی خود از جمله سلاح های پیشرفته و پشتیبانی هوایی را مستقیماً به ارتش عربی سوریه ارائه می دهد. این پشتیبانی شامل تامین ماشین های زرهی پیشرفته مانند تانک های اصلی میدان نبرد «تی- ۹۰» و نفربرهای زرهی «بی تی آر- ۸۲» برای یگان های نخبه مانند «نیروی ببر» سوریه و گارد ریاست جمهوری می شود. روسیه بسیار تلاش کرد تا درگیری نظامی خود را از طریق مذاکرات بلند پایه و هماهنگی های عمومی با مقامات ارشد رژیم، یک توافق دو جانبه بین دو دولت مشروع علیه تروریسم جلوه دهد. این تلاش ها در عین حال که عملیات ایران در سوریه را تکمیل می کند، به طور همزمان به روسیه اجازه می دهد تا شریکی مستقل برای نفوذ دراز مدت خود دست و پا کند.
روسیه همچنین کوشید تا گروه های شبه نظامی را از طریق قرارگاه ها و ساختارهای فرماندهی جدید، مجددا استحکام بخشد. روسیه تاسیس سپاه ضربتی چهارم در استان لاذقیه در اکتبر ۲۰۱۵ و همچنین سپاه ضربتی پنجم در دمشق را در نوامبر ۲۰۱۶ رهبری کرد. بنابر گزارشات، این ساختارهای سپاهی جدید در نظر دارند تا گروه های شبه نظامی را تحت کنترل حکومت در آورده و با پشتیبانی فرماندهی و کنترل، بودجه و تجهیزات روسیه استحکام ببخشد. سپاه ضربتی پنجم حملات نیروهای طرفدار رژیم را که موجب باز پس گیری پالمیرا از داعش در مارس ۲۰۱۷ شد با پشتیبانی روسیه، ایران و حزب الله لبنان رهبری می کرد.
با این همه روسیه باعث تضعیف حاکمیت رژیم شده است. روسیه کنترل عملیات عمده رژیم – ازجمله جبهه کلیدی نبرد در استان های لاذقیه و حلب – را در شمال سوریه در اواخر سال ۲۰۱۵ در دست گرفت. نفوذ فزاینده روسیه در طراحی عملیات و تصمیم گیری های استراتژیک، تغییرات قابل توجهی در نقشه طرفداران رژیم – از جمله استفاده از نیروی هوایی روسیه و نبردهای عمده علیه مخالفان در استان حلب – بوجود آورد. در جبهه دیپلماتیک، روسیه کوشید تا پیشنویس قانون اساسی خود را بر رژیم سوریه و مخالفان تحمیل کند، تا به این ترتیب جنگ داخلی سوریه را تحت شرایطی مناسب برای خود حل و فصل کرده و امتیازات درازمدت خود را در سواحل سوریه حفظ کند.
» نتیجه گیری
ایالات متحده نخواهد توانست در درون ائتلاف طرفدار رژیم، شریکی استراتژیک بیابد که مایل یا قادر باشد منافع امنیتی ملی او را پیش ببرد. نیروهای طرفدار رژیم خود به تنهایی قادر نیستند تا داعش و القاعده را از سوریه بیرون برانند. در حال حاضر، ایران یگان های رزمی متنوعی را تامین می کند که حملات طرفداران رژیم را بر روی زمین رهبری می کنند. هر سیاستی که روسیه و اسد را در برابر گروه های مسلح تقویت کند، لاجرم باعث قدرت بخشیدن به ایران در سوریه نیز خواهد شد. در مقابل، هرگونه تلاشی برای جدایی افکندن بین ایران و روسیه در سوریه در کوتاه مدت به دلیل نقش حیاتی ایران در حمایت از هر دو طرف شکست خواهد خورد. روسیه بدون ایران هیچ نماینده ای در سوریه ندارد. روسیه و اسد حتی اگر بخواهند، نمی توانند خود را از ایران جدا کنند. روسیه و ایران هیچکدام خواهان پایان یافتن جنگ داخلی سوریه یا شکست داعش در سوریه نیستند. بلکه روسیه و ایران همواره در مناقشات مداخله کرده اند تا مخالفان رژیم را سرکوب کنند، آزادی عمل خود را در منطقه بالا ببرند و ایالات متحده را از خاورمیانه بیرون برانند. در خواست علنی آنان برای همکاری سیاسی و نظامی با ایالات متحده مزورانه و غیر سازنده است. ایالات متحده باید روی بازیافتن اهرم نفوذ و گرفتن امتیاز از ائتلاف طرفدار رژیم متمرکز باشد، به جای اینکه برای رسیدن به دستاوردهای ناپایدار علیه داعش و القاعده، در برابر منافع دشمنان استراتژیک خود تسلیم شود.
ترجمه شده از ISW: کریستوفر کوزاک تحلیلگر مؤسسه مطالعات جنگ