«نفوذ ایران در آفریقاى جنوب صحرا»

https://rasanah-iiis.org/parsi/?p=3141

بیش از چهار دهه است که نظام دین سالار در ایران تلاش می کند در شرق، غرب، شمال، جنوب و وسط آفریقا جنوب صحرا، که به «آفریقای سیاه» معروف است و در راهبرد کلان ایران اهمیت خاصی دارد، مناطق نفوذ کسب کرده و کارتهایی برای فشار و چانه زنی در اختیار داشته باشد. طبق راهبرد کلان ایران، این کشور باید به قدرتی تبدیل شود که در تدوین سیاستها و راهبردهای مؤثر در معادلات منطقه ای و بین المللی نقش فعالی داشته باشد و در مسائل جهانی نقش آفرینی بیشتری ایفا کند و قادر باشد منافع سیاسی و اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیک خود را تحقق بخشد و در راستای تحقق اهداف والای ایران که همانا احیای امپراطوری مزعوم جهان گستر ایران اسلامی تحت رهبری ولایت فقیه است، به نشر و تبلیغ ایدئولوژی خود در فضاهای حیاتی اش بپردازد.

اهمیت آفریقا برای ایران از موقعیت این قاره ناشی می شود که بر گذرگاههای بین المللی واقع است و کالاهای راهبردی و تجارت جهانی از آن گذرگاهها عبور می کنند. قاره آفریقا با داشتن منابع طبیعی مهم و حیاتی و کالاهای راهبردی و همچنین به خاطر بازارهای وسیع آن، صحنه رقابت قدرتهای جهانی شده است. و به خاطر فراهم بودن زمینه سرمایه گذاری و مشارکت، زمینه رقابت شرکتهای جهانی برای ورود به این بازار را فراهم ساخته است. اما در مورد ایران، این قاره می تواند با تأمین برخی از منابع مورد نیاز ایران، در کاهش آثار تحریمها سهمی ادا کند. این قاره همچنین شریک سیاسی دیرینه ایران مخصوصا در رویکردهای ضد سلطه و امپریالیستی می باشد. ایران می تواند در سازمانهای بین المللی روی وزنه رأی تأثیرگذار کشورهای آفریقایی حساب کند. و فراتر از اینها، ایران تلاش می کند در چارچوب تلاشهای منطقه ای و بین المللی خود برای ایجاد مناطق نفوذ، در کشورهای افریقایی هم نفوذ کرده و با گسترش فعالیتهای دینی عربستان سعودی در بسیاری از کشورهای قاره آفریقا مقابله نماید. 

این کتاب برای روشن ساختن ماهیت و میزان نفوذ ایران در آفریقا، نفوذ این کشور در آفریقاى جنوب صحرا را زیر ذره بین می برد. و نفوذ ایران در آفریقا را مرحله به مرحله و همچنین مراحل گسترش تشیع در فضاهای حیاتی ایران یعنی مرحله نشر و تبلیغ تشیع، سیاسی سازی تشیع، نظامی گری   تشیع و ادغام تشیع را مورد مو شکافی قرار می دهد. میزان حضور ایران برای ایجاد مناطق نفوذ و کسب اهرمهای فشار برای تحقق اهداف راهبردی در قاره سیاه، از یک مرحله نسبت به مرحله دیگر متفاوت است. و همینطور هزینه مقابله با این حضور از یک مرحله نسبت به مرحله دیگر متفاوت است. مقابله با حضور ایران در مرحله نشر و تبلیغ تشیع، هزینه کمتری می طلبد این در حالیست که در مراحل پیشرفته تر و مخصوصا در مرحله مقابله با نظامی گری تشیع، هزینه های مقابله نیز افزایش یابد. وانگهی، با توجه به رویدادهای عراق، سوریه، لبنان و یمن که ایران در این کشورها به نظامی گری تشیع روی آورده است، زنگ خطر درباره پیامدهای گذر از مرحله نشر و تبلیغ تشیع به مرحله سیاسی سازی تشیع و نظامی گری تشیع به صدا در آمده است. زیرا بحرانهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و جنگهای فرقه ای که این کشورها را گرفتار کرده است، برخی از این کشورها را عملا در مرحله شکست و فروپاشی قرار داده است. 

این کتاب تلاش می کند با طرح و بررسی مسائل مربوطه در فصلهای مختلف، از ابعاد و دورنمای نقش ایران در آفریقاى جنوب صحرا پرده بردارد. فصل اول این کتاب به نفوذ ایران در شرق آفریقا می پردازد و در این راستا، اهمیت شرق آفریقا در راهبرد ایران و میزان تأثیرگذاری ایران در کشورهای شرق آفریقا و ابزارهای تأثیرگذاری ایران مورد بررسی قرار می گیرد و میزان تأثیرگذاری و حضور ایران در کشورهای شرق آفریقا و رابطه ایران با این کشورها که روابط مستحکم تری است، با رابطه ایران با کشورهای آفریقاى جنوب صحرا مقایسه می شود. و فصل دوم رابطه ایران با غرب آفریقا را در چارچوب راهبرد ایران برای تأثیرگذاری در قاره آفریقا به ویژه بعد از اینکه در مناطق دیگری چون شمال و شرق آفریقا با چالشهایی روبرو شده است، مورد بررسی قرار می دهد.

فصل سوم از ابعاد حضور ایران در کشورهای منطقه وسط آفریقا پرده بر می دارد. و در این راستا، به جایگاه این منطقه در دیدگاه راهبرد ایران و مخصوصا در حوزه اقتصادی و سیاسی می پردازد و ابزار تأثیر ایران برای گسترش نفوذ در این منطقه و همچنین سطوح حضور ایران در کشورهای منطقه را مورد کنکاش قرار می دهد. اما فصل چهارم، به رابطه دیرینه ایران با کشورهای جنوب قاره آفریقا اختصاص دارد که با تحولات نظام بین الملل و دشمنی امریکا با ایران، رابطه تنگاتنگی دارد. و به مسأله کاهش تأثیرات ایدئولوژیک و دینی ایران در این منطقه می پردازد که در نتیجه آن، رابطه ایران با کشورهای این منطقه برخلاف دیگر مناطق آفریقا و مخصوصا جنوب آفریقا، ماهیت عملگرایی و مصلحتگرایی به خود گرفته است.

فصل پنجم کتاب، ابعاد راهبرد حضور ایران در ساحل شرقی آفریقا به عنوان منطقه ای که در نگاه تصمیم ساز ایرانی از اولویت بالایی برخوردار است، را روشن می كند و در این راستا، دیدگاه راهبردی انگیزه های حضور ایران در منطقه ساحل شرقی آفریقا و تلاش ایران برای گسترش حضور دریایی و به محاصره در آوردن منطقه خلیج عربی و تحقق اهداف در مقابله با فشارهای منطقه ای و بین المللی را به خوانش می گیرد. گفتنی است که حضور دریایی ایران گویای آن است که ایران در صدد است نفوذ دریایی خود در اقیانوس هند و دریای سرخ تا سواحل سوریه را گسترش دهد و بدین سان گذرگاهی ایجاد کند که راه تهران را از طریق بغداد و دمشق به دریای مدیترانه هموار کند.

اما فصل ششم، رابطه ایران با قاره آفریقا را در چارچوب رقابت منطقه ای وبین المللی و موج جدید رقابت بر سر آفریقا و مخصوصا حضور ترکیه در آفریقا و میزان رابطه دو طرف در این منطقه را در چارچوب تناقضات و احتمالات نزدیکی طرفین که ماهیت رابطه طرفین اقتضا می کند، را زیر ذره بین می برد. فصل هفتم، به این مسأله می پردازد که با توجه به رقابت امریکا و اسرائیل بر سر نفوذ در آفریقاى جنوب صحرا از یک سو، و تلاش ایران برای ایجاد مناطق نفوذ در آفریقا و کسب اهرمهای فشار برای مقابله با آمریکا و اسرائیل و افزایش حوزه فعالیت و مناطق نفوذ از دیگر سو، ایران در آفریقا چگونه نقش آفرینی می کند.

اما فصل هشتم که فصل پایانی این کتاب است، به بررسی سیاستهای کشورهای خلیج در مقابله با نفوذ رو به رشد ایران در آفریقاى جنوب صحرا و خطرات این نفوذ برای منافع حیاتی کشورهای خلیج عربی در قاره آفریقا می پردازد که چگونه کشورهای خلیج تلاش می کنند با ابزار نفوذ ایران و نفوذ روز افزون این کشور در عمق قاره آفریقا مقابله نمایند. از این رو، کشورهای خلیج با ارائه کمکهای بشردوستانه دوجانبه و چندجانبه برای مبارزه با بیماریها و حمایت از کشورهای آفریقایی در مقابله با بیماریها، و همچنین ایجاد مشارکت و روابط درازمدت با کشورهای قاره، قدرت نرم خود در این قاره را مجددا احیا نمایند. گفتنی است که کشورهای خلیج همچنان به تلاشهای خود برای ایجاد یک نفوذ قدرتمند در قاره سیاه به عنوان یکی از مهمترین عرصه های تأثیرگذار و رقابت در سطح منطقه ای و بین المللی ادامه می دهند.

این کتاب با مطالب روشنگرانه ای که در فصول مختلف خود دارد، در درک و تحلیل ابعاد و چالشهای نفوذ ایران در آفریقای سیاه و آینده این قاره، به نتایج بسیار مهمی دست یازیده است. با توجه به کم بودن جمعیت شیعه در شرق آفریقا، و افزایش نگرانی های دولت های منطقه نسبت به کارزارهای نشر و تبلیغ تشیع ایرانی، ایران نتوانست یک پشتوانه ای که به طرحهای ایران روی خوش نشان دهد، ایجاد کند و در نتیجه طرحهای ایران در این منطقه با موانع چندی روبرو شد. علاوه بر آن، الگوی دخالت ایران در سوریه، عراق، یمن و لبنان که بر رویکرد ایدئولوژیک به عنوان صدور الگوی انقلابی و ایجاد بازوهای نیابتی با هدف اجرای طرحهای ایران که به قیمت از بین رفتن امنیت و ثبات این کشورها تمام می شود، یک تصویر منفی از الگوی دخالت ایران در امور کشورها ارائه داده است. از این رو، از نگاه برخی از این کشورها، ایران کشوری است که به اختلافات مذهبی دامن زده و جنگهای فرقه ای به راه می اندازد. در نتیجه، هفت کشور از کشورهای شرق آفریقا عملا رابطه خود را با ایران قطع كرده اند و روابط ایران با کشورهای این منطقه به طور قابل ملاحظه ای رنگ باخته است.

علاوه بر آن، ایران که به خاطر فشار تحریمها نتوانسته به تعهدات و قراردادهایی که با کشورهای آفریقایی امضا کرده، جامه عمل بپوشاند، اعتماد کشورهای منطقه غرب آفریقا را از دست داده است. همچنین به خاطر دست داشتن در درگیری های منطقه ای و حمایت از شبه نظامیان مسلح در سنگال و نیجریه که نسخه ای از دخالت ایران در سویه است، کشورهای منطقه اینگونه رفتارهای ایران را تهدیدی برای ثبات و امنیت خود می دانند و اینگونه رفتارهای ایران سبب شده است که کشورهای آفریقایی بر فعالیتهای ایران محدودیتهایی را وضع کنند.

منطقه آفریقای مرکزی نیز از جمله مناطقی در قاره سیاه است که ایران به خاطر عدم موفقیت در تأثیرگذاری زیاد، کمترین مناطق نفوذ را در آنجا را دارد. همچنین روابط ایران با کشورهای آفریقای جنوبی، مخصوصا بعد از تحولات نظام بین الملل در اوایل دهه نود، ثبات خود را از دست داده است. و در نتیجه، ایران نتوانسته در کشورهای دیگر و مخصوصا در سواحل دریای سرخ در اریتره حضور دائمی داشته باشد. بعد از ایجاد ائتلاف عربی برای حمایت از دولت قانونی یمن، و نیز بعد از عزم جامعه جهانی و کشورهای منطقه بر ضرورت کاهش نقش ایران در منطقه، این کشور  به حضور دریایی موقتی که تأثیر گذاری چندانی هم ندارد، اکتفا کرده است.

از جمله مسائل مهمی که مطالب روشنگرانه فصول مختلف از آن پرده برداشته، ضعف ایران در مقابله با قدرتهای جهانی رقیب ومخصوصا کشورهای خلیج در قاره سیاه است. زیرا ایران برخلاف کشورهای منطقه، از امکانات اقتصادی و توان مالی و ابزارهای تأثیرگذار همکاری بی بهره است. چالشهای داخلی و خارجی و همچنین تحریمهای اقتصادی و انزوای بین المللی سبب شده است که بسیاری از کشورها ایران را به عنوان یک شریک قبول نداشته باشند. در نتیجه، کشورهای رقیب ایران برای مقابله با نفوذ ایران در این منطقه با مشکل چندانی روبرو نیستند. زیرا اساسا طرحهای ایران ماهیت خود تخریبی نیز دارند. در اینجا لازم است که به نقش ایران در این منطقه با توجه به میزان و تأثیر طبیعی آن نگاهی داشته باشیم. دراین راستا، باید وسعت ایران و میزان تأثیرگذاری آن در موازنه قدرت منطقه ای و بین المللی را با میزان نقش آفرینی قدرتهای رقیب مقایسه نماییم. در این زمینه عربستان سعودی با فعال ساختن مجدد دیپلماسی در قاره آفریقا نقش برجسته ای ایفا می کند و همواره نسبت به پیامدهای نفوذ ایران در این قاره هشدار می دهد که مورد توجه برخی از رهبران و تصمیم سازان کشورهای این قاره نیز قرار گرفته و آنها را به تجدید نظر در روابط با ایران وا داشته است. به گونه ای که این کشورها در روابط با ایران خواهان روابطی مبتنی بر احترام متقابل و به دور از مسائل ایدئولوژیک و رقابتهای بین المللی و منطقه ای شده اند که ایران در آنها نقش دارد.

این کتاب همچنین از مشکلاتی که در قاره سیاه بر سر راه ایران قرار دارد پرده بر می دارد که در رأس آنها گرایش ایدئولوژیک ایران است که ریشه در طرحهای توسعه طلبانه این کشور دارد. دشمنی دیرینه با قدرتهای منطقه ای و بین المللی است که رویکردهای این کشور را ترسیم می کند. این رویکردها از یک سو دیدگاههای یک جانبه ای را بر روابط این کشور با دیگر کشورها تحمیل می کرده و از سویی دیگر، سبب شده که ایران از رابطه خود با سایر کشورها به استفاده ابزاری روی آورد. در نتیجه، ایران نتوانسته با کشورهای این قاره روابطی دو جانبه و متوازن که بر منافع مشترک و احترام متقابل استوار باشد، برقرار نماید. لذا، چنین رابطه ای نمی تواند دراز مدت و پایدار باشد و تنها تا زمانی ادامه می یابد که اهداف ایران را برآورده کند. و با افزایش آگاهی برخی از کشورهای منطقه نسبت به طرح ایران، رابطه این کشورها با ایران نیز رو به سردی گراییده است. در حالیکه طرح ایران در کشورهای عربی گامهای مؤثر و بزرگی را برداشته و به مرحله نظامی گری و ادغام هم رسیده است، اما طرحهای ایران در برخی از کشورهای آفریقایی جنوب صحرا همچنان در مرحله اول یعنی نشر و تبلیغ تشیع قرار دارد. و در تعداد بسیار اندکی از کشورها به مرحله سیاسی سازی وارد شده و در معدود کشورهایی چون نیجریه به مرحله نظامی گری هم رسیده است. خلاصه کلام اینکه، در راهبرد صدور و گسترش الگوی ایران، قاره آفریقا از لحاظ اهمیت در درجه دوم پس از منطقه عربی است.

در پایان، این کتاب به این مهم اشاره دارد که ایران نتوانسته از میان کشورهایی چون عراق، سوریه و لبنان که در آنجا بازوهای نیابتی دارد، یک الگوی قابل قبول به کشورهای آفریقایی ارائه دهد تا کشورهای قاره سیاه را برای پذیرش طرحهای ایران قانع کند. وانگهی، از نظر کشورهای آفریقایی، ایران آن الگوی توسعه یافته و قابل قبولی نیست که بتواند کشورهای آفریقایی را از فقر نجات دهد. علاوه بر آن، بسیاری از تفاهمنامه ها و پروتکلهای همکاری که ایران با بسیاری از کشورهای آفریقایی به امضا رسانده هنوز به مرحله اجرایی نرسیده و همچنان روی کاغذ مانده است و این امر نارضایتی برخی از کشورهای قاره آفریقا را فراهم کرده است. در روابط ایران با کشورهای آفریقایی چندان منافع کلانی نیست که سبب پایداری این روابط گردد و همکاری ایران با کشورهای آفریقایی نیز چندان تنگاتنگ نیست که نتوان آن را نایدیده گرفت. از نگاه ایران، آفریقا یک منطقه بسیار وسیعی است که برای اجرای طرحهای توسعه طلبانه ایران باید در این منطقه نفوذ کرد. این مسأله سبب شده است که کشورهای آفریقایی در روابط خود با ایران تجدید نظر کرده و قبل از اینکه طرحهای ایران به مراحل پیشرفته تری چون سیاسی سازی و نظامی گری برسد و امنیت و ثبات این کشورها را تهدید کند، سیاست هایی برای مقابله با طرحهای ایران در پیش گرفته اند تا مبادا تجربه کشورهایی که شاهد نفوذ ایران تا رسیدن به مرحله نظامی گری و ادغام بودند، بار دیگر در آفریقا تکرار شود.

موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران