اعتراضات ایران؛حکومتی در معرض تهدید، واکثریتی خاموش که تا کنون موضعی نگرفته است

https://rasanah-iiis.org/parsi/?p=3320

محمود حمدی ابوالقاسم، دکتر یحیی بوزیدی

از اوایل ماه سپتامبر 2022 میلادی، ایران شاهد خیزش موج اعتراضی است که تا کنون نیز آرام نگرفته است و به نظر می رسد که این اعتراضات بیشتر ناشی از اوضاع کنونی کشور است. علی رغم اینکه رژیم، برای کنترل اعتراضات و آرام ساختن این خشم خروشان مردمی به سرکوبهای گسترده و کشتار و اعدامهای ناعادلانه روی آورده است، اما اعتراض کنندگان نیز کوتاه نیامده و در مقابل دستگاه سرکوب سینه سپر کرده اند. در گیرودار درگیری میان رژیم و اعتراض کنندگان، از اکثریت مردمی که هنوز موضع نگرفته و نظاره گر هستند نباید غفلت کرد که اصطلاحا به این گروه اکثریت خاموش اطلاق می شود. علی رغم اینکه این طیف نیز قربانی سیاستهای رژیم هستند و دل خوشی از آن ندارند، اما معلوم نیست که آیا رژیم در مهار و کنترل این طیف موفق خواهد شد یا اینکه ماجرا به گونه ای رقم خواهد خورد که آنان انرژی لازم برای تغییر ریشه ای و یا اصلاح گسترده در رژیم ایران را فراهم خواهند ساخت.

در این شرایط که رژیم با یکی از بدترین حالات بی ثباتی بعد از انقلاب دست و پنجه نرم می کند، چند مسأله مطرح است. و مهمترین آنها نقش خود رژیم در وخیم تر کردن اعتراضات خشونت آمیز است؛ زیرا که رژیم راه مشارکت سیاسی مسالمت آمیز را بر مردم بست و در نتیجه، مناطقی که کمترین مشارکت را در انتخابات ریاست جمهوری 2021 میلادی داشتند، اکنون بیشترین مشارکت را در تظاهراتهای اعتراضی دارند. گفتنی است انتخابات ریاست جمهوری 2021 میلادی به گونه ای مهندسی شد که دولت برآمده از آن بتواند از عهده  مأموریت پاسداری از انقلاب و رژیم برآید. از دیگر مسائل، پیامدهای اقدامات تندروها در قبضه کردن قدرت بر فرایند انتقال قدرت در دوره پساخامنه ای است. و صد البته که از اثرگذارترین عامل در تبدیل اعتراضات کنونی به یک خشم مردمی که ممکن است معادله معترضان – رژیم را تغییر دهد نیز نباید غفلت کرد و آن موضع اکثریت خاموش است که در سرنوشت این اعتراضات و بلکه در سرنوشت رژیم بسیار تعیین کننده است و وضعیت نامعلوم این مرحله که بسیار به مرحله پیش از انقلاب 1979 شباهت دارد، تنها با تعیین موضع اکثریت خاموش، مشخص می شود.

چگونه ممکن است اعتراضات روند انتقال قدرت به رهبر سوم در ایران را با مشکل روبرو سازد؟

در واقع این موج اعتراضات در زمان بسیار حساسی رخ داد که برای رژیم جمهوری اسلامی یک مرحله سرنوشت ساز محسوب می شود. مرحله ای که رهبر تلاش می کند شرایط را به گونه ای مهندسی کند که به تقویت روحیه انقلابی، حفظ اصول و ارزشهای انقلاب منجر شود. و عملا نیز در جهت آمادگی برای آنچه رهبر از آن به عنوان گام دوم انقلاب یاد می کند، با هماهنگی سپاه پاسداران و دولت در سایه گامهایی برداشته شده است. و این آمادگی در حقیقت برای انتقال مسالمت آمیز قدرت است که در صورت مرگ رهبر فعلی باید صورت گیرد. اما با این اعتراضات گسترده مردمی به نظر می رسد که این گام با چالش بسیار سختی روبرو شده است که ممکن است ایستگاه پایانی تمام رژیم باشد.

می توان گفت که رژیم با این خطای بزرگی که انجام داد، به بحران مشروعیت کنونی خامنه ای و اطرافیانش دامن زد و این امر می تواند نقشه انتقال مسالمت آمیز قدرت را که خامنه از پشت پرده مدیریت می کند، برهم بزند. رژیم در طول چهل سال و اندی که از عمرش سپری شده، مشروعیت مردمی خود را مدیون برخی ارزشهای دموکراتیک است که دست ملت را تا حدودی باز می گذارد تا در تشکیل قوه مجریه و مقننه مشارکت نمایند. یعنی به ملت اجازه داده می شود که در یک انتخابات صوری و با حضور در پای صندوقهای رأی، رئیس جمهور و جریانی که سکاندار قوه مجریه و مقننه می گردد را انتخاب کند. با این مشارکت مردمی، تنشها آرام می گیرد و با پاسخگویی به مطالبات ملت در قالب یک فرایند سیاسی، خشم و نارضایتی آنان نیز کنترل می شود. علاوه بر آن، در اینگونه مشارکت سیاسی، یک جنگ زرگری میان دو جریان رقیب – که ماهیت یکسانی دارند- خلق می شود و با هر انتخاباتی که صورت می گیرد و قدرت میان این دو جناح دست به دست می شود، خشم و مطالبات مردمی نیز مدیریت می شود. و همین امر می تواند تا اندازه ای در تأمین امنیت داخلی مؤثر باشد.

علی رغم اینکه در ایران معیارها و ارزشهای دموکراتیک نامتوازن و خالی از مضمون است، اما همین شکل ظاهری ساختار دموکراسی که خمینی آن را در کشور حاکم ساخت در آرام ساختن تنشها و کنترل خشم مردمی مؤثر بوده است. اما در انتخابات ریاست جمهوری اخیر که در ژوئن 2021 میلادی برگزار شد و قبل از آن در انتخابات پارلمانی فوریه 2020 میلادی، رژیم کاملا آشکارا از طریق شورای نگهبان دخالت كرد و این دو انتخابات را مهندسی کرد تا هر دو قوه مجریه و مقننه در اختیار نیروهای اصولگرا قرار گیرند. رژیم تمام تلاش خود را به کار گرفت و با رد صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب مانع از حضور آنان در رقابت انتخاباتی شد. این اقدامات در راستای همان رویکرد خامنه ای برای بازچینش فضای سیاسی ایران و احیای روحیه انقلابی صورت گرفت. از این رو، وی با اعلام برنامه گام دوم انقلاب، رئیسی را مأمور اجرای آن کرد. از دیگر اهداف مهندسی کردن دو انتخابات پیشین است که نهادهای حاکم در این مرحله حساس از تاریخ ایران همه یک دست شده و سیاست واحدی را در درست گیرند تا فضا برای انتقال آرام قدرت به رهبری که بعد از خامنه به این سمت برگزیده می شود، مهیا گردد. و به نظر می رسد که در این مرحله نیز همان روندی که برای تعیین رهبری بعد از فوت خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران طی شد، همان سناریو بار دیگر تکرار شود.

در واقع، واکنش مستقیم مردم به این نوع مهندسی کردن انتخابات این بود که از مشارکت در انتخابات سرباز زدند. از این رو، این دو دور انتخابات پایین ترین میزان مشارکت مردمی از زمان انقلاب 1979 میلادی را شاهد بود. آنچه مسلم است، این است که هرگاه جلوی مشارکت مردم از طریق کانالهای قانونی و مسالمت آمیز گرفته شود، مردم برای ابراز مطالبات خود از طرق دیگر اقدم می کنند که ممکن است مسالمت آمیز و یا خشونت آمیز باشد. اکنون همین مسأله عملا رخ داده است و بعد از انتخابات، یک موج سهمگین اعتراضات در کشور به راه افتاد که مهمترین آنها اعتراضاتی است که در پی کشته شدن مهسا امینی در کشور به راه افتاد و رژیم را در سطح داخلی و خارجی با چالش جدی روبرو کرده و به شدت تضعیف نمود.

رژیم در صدد بود با یک دست کردن نهادهای حکومتی، قدرت را در انحصار جریان تندرو در آورده و زمینه را برای انتقال آرام قدرت برای بعد از خامنه ای فراهم سازد. اما اشتباهش این بود که با بستن باب مشارکت مردمی، عملا زمینه را برای حضور اعتراضی آنها در خیابانها مهیا ساخت. مناطقی که کمترین مشارکت سیاسی را داشتند، اکنون بیشترین سهم را در اعتراضات اخیر دارند. مطلب دیگر اینکه، طرح رژیم برای به قدرت رساندن نسل نوین انقلابی نیز راه به جایی نبرد. و این رهبران تازه به دوران رسیده ثابت کردند که در حدی نیستند که از عهده اداره مملکت برآیند. زیرا گفتمان و ایدئولوژی این نخبگان جدید با ماهیت این بحرانها فرسنگها فاصله دارد. از این رو، برنامه های این نخبگان هیچ ارتباطی با راه حل واقعی برای بحرانهای جامعه ایرانی که در طول چندین سال انباشته شده، دیده نمی شود. بلکه راه حلهای آنان برای بحرانی که خود رژیم درگیر آن است نیز دردی را دوا نمی کند. علاوه بر آن، این نوع یک دست کردن قدرت، رژیم را از حالت توازن طبیعی که برای اتخاذ تصمیم درست ضروری است، تهی ساخته و مجالی برای تجدید نظر و نقد سازنده باقی نگذارده است.

گفتمان این نخبگان نتوانست خواستهای نسلی که انقلاب را تجربه نکرده و به ارزشهای آن باور ندارد، درک نموده و برآورده سازد. و حکومت نیز علی رغم اینکه تنها یک گام تا احیای برجام فاصله داشت، نتوانست اختلافات با کشورهای غربی را حل و فصل نماید. ناگفته نماند که احیای برجام به حکومت امکان می داد با استفاده از مزایای اقتصادی احیای برجام، مشروعیت سیاسی خود را که از همان آغاز نیز مشکل داشت، ترمیم نماید. اما حکومت در راستای راهبرد مقاومت برای مقابله با تحریمها همچنان به سیاستهای کهنه و تکراری چنگ زد. ولی این سیاستها در بهبود اوضاع نابسامان داخلی راه به جایی نبرد و در سایه تحولات بین المللی، رژیم از همراهی با آن و مقابله با چالشهای آن بازماند.

به گواهی تاریخ، رژیم های سیاسی قبل از اینکه توسط مخالفین سرنگون شوند، از درون دچار فرسایش شده و ارکان آن با یکدیگر درگیر می شوند. انتخابات اخیر و حوادث بعد از آن نشان داد که رژیم سیاسی تا چه اندازه کارآیی خود را از دست داده و دچار جمود و عدم سازگاری با واقعیت شده است. این حوادث نشان داد که تا چه اندازه رژیم به خاطر سیاستهای غلط، حمایت مردمی و حتی حمایت نزدیک ترین افراد خود را نیز از دست داده است. و در نتیجه، اکنون با بزرگترین بحران مشروعیت از زمان انقلاب تا کنون روبرو شده است. همچنین این اعتراضات نشان داد که وضعیت جامعه ناراضی ایران در حال حاضر بسان یک آتشفشان می ماند. و نسل کنونی که باوری به گفتمان انقلاب و محدودیتهای ایدئولوژی آن ندارد، به فردایی چشم دوخته است که حکومت بر اعتقادات، ارزشها و پوشش آنها نظارتی نداشته باشد. این نسل خواهان مشارکت در ساختار جامعه و در امور داخلی و خارجی کشور است. از این رو، در سایه این خیزش اعتراضی و اوضاع بی ثبات کنونی، رژیم در آینده نزدیک با تنگنای خطرناکی روبرو است؛ مخصوصا اگر مردم این خیزشهای اعتراضی را به صورت منظمتری دنبال کرده و رهبران میدانی که توانایی بسیج مردم را داشته باشند، جایگزینی برای جمهوری آخوندی که مملکت را به حدی تنزل داده که نه درخور شأن ملت ایران است و نه متناسب با ثروتهای این کشور، ارائه دهند. در این صورت، روند انتقال آرام قدرت به رهبر سوم بعد از خامنه ای نیز با مشکل جدی روبرو می شود. و این احتمال هم وجود دارد که بقای رژیم جمهوری “اسلامی” نیز در خطر قرار بگیرد.

اکثریت خاموش در ایران؛ میان مهار و نافرمانی

همزمان با روزهای آغازین این حرکت اعتراضی که هم اکنون وارد چهارمين ماه خود شده است، رژیم ایران نیز با گردآوردن هواداران خود در تهران، در مخالفت با اعتراضات، یک تظاهرات حکومتی به راه انداخت. حکومت با برگزاری این تظاهرات تلاش کرد پیامهایی را به داخل و خارج مخابره کند با این مضمون که رژیم هنوز هم از مشروعیت و حمایت گسترده مردمی برخوردار است. در مقابل، اعتراض کنندگان حضور خود را در گروههای کم شمار که اکثر آنها جوانان و زنان بودند حفظ کردند. اما همین گروههای کم شمار، با تداوم اعتراضات در این چند ماه توانستند ضمن تضعیف رژیم سیاسی ایران، سیاست دولتهای غربی در قبال تهران را نیز تحت تأثیر قرار دهند. اما با این همه، هنوز نتوانسته اند افکار عمومی را قانع كنند كه آنها مى توانند رژیم سیاسی را تغيير کنند.   

با توجه به این دو قطبی، اکثر صاحب نظران در امور ایران بر این باورند که اعتراضات کنونی هیچ تهدیدی برای یک رژیم متحد و قدرتمند ایجاد نمی کند. و برخی دیدگاهها این قدرت رژیم را مدیون “پایگاه مردمی نظام” می دانند که میلیونها تن حامی و مدافع رژیم هستند. این دیدگاه، به دلیل اینکه وفاداری به رژیم را تعمیم داده و نیز به خاطر اینکه “اکثریت خاموش” را در نظر نگرفته است، از دقت کافی برخوردار نیست زیرا اکثریت خاموش را نمی توان طرفدار و یا علیه رژیم طبقه بندی کرد. و سرنوشت اعتراضات هم بستگی به این دارد که این حرکت اعتراضی تا چه اندازه در جذب اکثریت خاموش موفق خواهد بود. از سویی دیگر، یکی از چالشهای جدی برای رژیم ایران این است که با روشهای گوناگون تلاش نماید “اکثریت خاموش” را به ادامه موضع محافظه کاری و یا بی طرفی و سکوت ترغیب نماید.

 مسلما، در میان مردم افرادی هستند که از عمق جان طرفدار رژیم و سیاستهای آن هستند اما تعداد این افراد به آن اندازه ای نیست که رژیم وانمود می کند حتی اگر در این مورد به داده های میدانی استناد شود. به عنوان مثال تعداد افرادی در ساختار و نهادهای سیاسی و امنیتی و مدنی کشور مشغول کار هستند، ضرورتا به این معنا نیست که آنان طرفدار و حامی رژیم باشند زیرا بسیاری از آنها و یا حداقل برخی از آنها بر اساس مصلحت و منفعت در آن نهادها وارد شده اند و اگر آنان منفعتی در رژیم نبینند حاضر به دفاع از آن نیز نخواهند بود. و شاید یکی از شاخص های این امر، همین فسادی است که دامنگیر اقتصاد ایران شده است و مسئولین رده بالای مملکت در آن دست دارند.

  کاهش مشارکت سیاسی در انتخابات از یک سو و افزایش مشارکت در اعتراضات از سويى دیگر نشان می دهد تا چه اندازه مشروعیت رژیم تحلیل رفته و پایگاه مردمی خود را از دست داده است. با در نظر داشت این نکته میزان بالایی از مشارکت مردمی در گذشته مرهون جریان اصلاح طلب بوده است و هر قدر این جریان اصلاح طلب مخالفت کمتری با رژیم از خود نشان دهد به همان اندازه محبوبیت مردمی خود را نیز از دست می دهد. و ناگفته پیداست که سکوت خاتمی در برابر اقدامات سرکوبگرانه دستگاههای امنیتی در زمینه آزادی بیان، از مهمترین علل بروز جنبش دانشجویی سال 1998 میلادی بود. اما در آن زمان مردم به اصلاحات امید زیادی داشتند. و بعد از جنگ ایران و عراق وضعیت اقتصادی ایران بهبود یافته بود و از ره آورد جنگ دوم خلیج دستاوردهایی نصیب ایران شده بود. علاوه بر آن، هاشمی رفسنجانی در طول دوران ریاست جمهوری خود فعالیتهای زیادی در راستای توسعه کشور انجام داده بود. به همین سبب در آن زمان اعتراضات دانشجویی گسترش و دوام نیافت و موضع اکثریت خاموش همچنان بر حمایت تمام قد از اصلاح طلبان باقی ماند.

یک دهه بعد، جنبش سبز توانست با استفاده از فضای دو قطبی که در جریان رقابتهای انتخاباتی در کشور پدید آمده بود و نیز حضور رهبران سیاسی مانند میر حسین موسوی و مهدی کروبی در صحنه، اکثریت خاموش را در اعتراض به نتیجه انتخابات با خود همراه سازد. و بدین سان جنبش سبز طرح اصلاح طلبی که محمد خاتمی آغاز کرده بود را بار دیگر زنده کرد. اما رژیم سیاسی توانست با روشهای ارعاب و سرکوب، اکثریت خاموش را از همراهی با جنبش سبز بازدارد. البته وجود دو دستگی در میان مردم نیز به این امر کمک کرد زیرا در آن زمان بخش قابل توجهی از جامعه ایران طرفدار گفتمان عوام پسندانه احمدی نژاد بودند.

در سالهای بعد، رژیم ایران رهیافت حذف کلی جریان اصلاح طلب و انحصار مراکز قدرت توسط محافظه کاران را در پیش گرفت. و به جای اینکه به حل مشکلات اقتصادی بپردازد، روی مسائل دینی در جامعه تمزکر کرد. در نتیجه، در فاصله سالهای 2017 تا 2021 میلادی، کشور شاهد اعتراضات صنفی بود. به عنوان مثال در ماه می 2018 میلادی حدود 489 حرکت اعتراضی صورت گرفت که به عنوان نمونه می توان به اعتراضات رانندگان کامیونها و کارگران، سپرده گذاران مال باخته، بازنشستگان و غیره اشاره کرد. علی رغم اینکه این اعتراضات و تجمعات به اصناف مربوط می شد اما با توجه به گستردگی آنها در استانهای مختلف، رنگ و بوی ملی به خود گرفت. در مقابل، انتخاباتی که در این بازه زمانی برگزار شد، کمترین میزان مشارکت را در طول تاریخ ایران به خود اختصاص داد. و این امر گویای این واقعیت است که رژیم مشروعیت و حمایت مردمی را از دست داده است و اکثریت خاموش این آمادگی را دارد که از طریق اعتراضات صنفی به صف معترضان و در مقابل رژیم قرار گیرند. زیرا بخش اعظم اکثریت خاموش با سیاستهای رژیم مخالف هستند و در بهترین حالت می توان گفت که از کارکرد آن در بخشهای گوناگون مخصوصا در بخش اقتصادی رضایت ندارند. پس حرکتهای مطالبه گری فزاینده که از چندین سال بدینسو همواره جریان دارد حاکی از میزان بالای نارضایتی جامعه ایرانی از رژیم آخوندی است. و این – حداقل- به این معنا است که این طیف نمی خواهند در کنار رژیم باشند و از آن پشتیبانی کنند تا چه رسد به اینکه جان خود را در راه آن فدا نمایند.   

رژیم ایران این واقعیت را به خوبی درک کرده است و با این هدف سیاست سرکوب معترضان را در پیش گرفته است تا اکثریت خاموش را تهدید کند که مبادا به اعتراضات ملحق شوند. رژیم نسبت به هر اقدام خود نگران است که مبادا آن اقدام موجب گرایش اکثریت خاموش به اعتراضات شده و این طیف نیز به صف معترضان بپیوندند. از این رو از تصمیم خود مبنی بر لغو مأموریت پلیس امنیت اخلاقی به عنوان یک گام اصلاحی سخن می گوید تا اکثریت خاموش را قانع سازد که رژیم قابلیت اصلاح از دورن را دارد. در عین حال، رژیم به سرکوب معترضان شدت بخشیده است تا مبادا لغو گشت ارشاد به معنای ضعف رژیم و گامی آغازین برای کوتاه آمدن تلقی شود که صدور و اجرای احکام اعدام در حق برخی از اعتراض کنندگان در همین راستا صورت می گیرد.

خلاصه اینکه، صرف نظر از سرنوشت اعتراضات کنونی، چالش مهمی که رژیم ایران با آن روبرو است این است که هر حرکت اعتراضی این پتانسیل را دارد که اکثریت خاموش را از حالت سکون و بی طرفی خارج ساخته و به صف معترضان سوق دهد. و رژیم بخاطر اینکه در زمینه های مختلفی چون اقتصادی و اجتماعی کارنامه موفقی نداشته است و منابع مشروعیت خود را از جمله مشروعیت دینی از دست داده،  پایگاه مردمی خود را نیز تقریبا از دست داده است. لذا، لازمه هرگونه تلاش برای اصلاح، یک تغییر ریشه ای در ساختار و منابع مشروعیت رژیم است. و این امر اگر چنانچه رخ دهد – جدای از سخت بودن آن- به معنای تشکیل یک رژیم جدید در ایران است.

در پایان، با طرح این دو مسأله یعنی تأثیر اعتراضات بر روند انتقال قدرت به جانشین خامنه ای، و گزینه های اکثریت خاموش میان نافرمانی و یا فرمانبرداری از رژیم، می توان نتیجه گرفت که اصرار رژیم بر حفظ گفتمان انقلاب بدون تغییر، و عدم پذیرش اصلاحات داخلی و مشارکت سیاسی گسترده، و کوتاه نیامدن از ارزشهای ایدئولوژیک که با خواست شهروندانی که خواهان گشایش و مدرنیته هستند همخوانی ندارد، نشان می دهد که رژیم به مرحله پیری رسیده و دیگر نمی تواند خود را با تحولات پرشتاب و مطالبات فزاینده ملت ایران سازگار سازد. به ویژه اینکه در حال حاضر، کشورهای منطقه و جامعه جهانی در مورد سرباز زدن رژیم از حل اختلافات ایران با جامعه جهانی و نیز رو آوردن آن به صدور بحرانها به خارج از کشور، به یک اجماع کلی رسیده اند. اکنون با ادامه تحریمها مشکلات رژیم نیز بیشتر و پیچیده تر می شود. در چنین شرایطی سیاست برخورد خشن و سرکوب در مقابل ملت معترض، سبب می شود که طیف اکثریت خاموش نیز به صف معترضان بپیوندند. و این شرایط، رژیم را با بحران بی سابقه ای روبرو می کند که ممکن است اندک مشروعیت باقیمانده آن را نیز از بین ببرد و شرایط روز به روز برایش پیچیده تر گردد.


مسئولیت نوشته ها به عهده خود نویسنده است وسایت موسسه بین المللی مطالعات ایران هیچ مسئولیتی در این مورد ندارد

موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران
موسسه بين المللى مطالعات ايران