ایران به هیچ وجه تمایلی به حل و فصل مساله فلسطین ندارد تا کارتی را که مدتهاست برای دخالت در امور کشورهای عربی به کار برده از دست ندهد.
در سال 1979 میلادی (1357 شمسی)، دو قلوی ناقص الخلقه بد قیافه و زشت سیرت چشم به جهان گشودند. آنها همواره گرایش به ویرانگری و فساد فی الارض دارند. و با هر آنچه موجب امن و امنیت و ثبات و زندگی آرام گردد، به شکل خشونت باری مبارزه می کنند. این دوقلو در شبی متولد شدند که برای منطقه و جهان شوم و نحس بود و همچون یک کابوس گریبان گیر مردم این مرز و بوم و مناطق همجوار شدند. آنها عبای دین به تن کردند و با عبارت های فریبنده و دروغین برای افزایش شمار هوادارانشان تلاش کردند. این دو قلو همان فرقه گرایی و تروریسم هستند.ملت های منطقه خاورمیانه با وجود اختلافات سیاسی فراوان اما با همزیستی و سازگاری زندگی می کردند و موضوع شیعه و سنی به جز در حلقه های بسیار کوچک و محدود مطرح نبود. کشورهایی نظیر کویت، عراق، بحرین و شهر الاحساء عربستان الگوی همزیستی میان شیعیان و اهل تسنن بودند. شیعیان و اهل تسنن حسن همجواری را رعایت می کردند و خانواده های شیعه و سنی از طریق ازدواج با یکدیگر خویشاوند می شدند. کسی در خصوص مذهب همسایه خود پرس و جو نمی کرد. بلکه شمار اعضای شیعه و سنی مذهب در برخی خانواده ها برابر بود. همزیستی و پذیرفتن دیگری با وجود اختلاف باورها برجسته ترین ویژگی بود. اگر دوست دارید می توانید در این باره از افراد بزرگسال غیر ایدئولوژیک از دو طرف بپرسید؛ یعنی کسانی که در شهرها و محله های مختلط شیعه و سنی نشین زندگی کردند.
منطقه تا سال 1979 میلادی (1357 شمسی) اصلا شاهد پدیده تروریسم نبود. آنچه به عنوان اسلام سیاسی شناخته می شود زمانی بروز کرد که انقلاب مردمی در ایران توسط آخوندها به رهبری خمینی ربوده شد. انقلابی که با شعارهای زرق و برق دار رژیم مذهبی جدید در تهران، احساسات افرادی با گرایش های ایدئولوژیک را در منطقه تحریک کرد. این انقلاب همچون ویروس واگیر دار به برخی کشورهای عربی سرایت کرد و هماهنگی عجیبی بین دو طرف ایجاد شد.
ایران در دوره خمینی برای بازآرایی دوباره منطقه بر پایه نگرشی فرقه گرایانه و با اعتماد بر چندین ماده قانون اساسی رژیم جدید تلاش کرد. در اصل دوازده قانون اساسی آمده که مذهب رسمی کشور شیعه جعفری (اثنی عشری) در چارچوب ولایت فقیه است. بدین ترتیب، سائر اقلیت های دینی و مذهبی در کشور توسط این رژیم به حاشیه رانده شدند. استراتژی دخالت در امور کشورهای دیگر در اصل 154 قانون اساسی و با عنوان حمایت از “مستضعفین” در خارج از مرزهای ایران عنوان شده است. منظور از مستضعفین همان اقلیت های شیعه در منطقه هستند که ایران خود را وکیل مدافع آنها می داند. ایران در عین حال حقوق اقلیت های شیعه در داخل کشور را نقض و به آنها ستم روا می دارد. ملت عرب احواز با اکثریتی شیعه اثنی عشری نمونه ای از اقلیت های شیعه مورد ستم در ایرانند. رژیم ایران در خارج از مرزهای خود هم از ارمنستان که مسیحیان اکثریت جمعیت آن را تشکیل می دهند علیه کشور شیعه آذربایجان جانبداری می کند. با این اوصاف، این چه دفاعی از شیعیان است در حالیکه ایران دست به کشتار شیعیان زده و صرفا به دلایل نژادی از کسانی حمایت می کند که با شیعیان مبارزه می کنند؟
نباید فراموش کنیم که زمانی که ایران از شرایط اقتصادی خوبی برخوردار بود و ملت ایران با رفاه و آسایش زندگی می کردند و در مقابل، ملت های منطقه عربی در شرایط اقتصادی تقریبا ناخوشایندی به سر می بردند، شیعیان عرب در منطقه درخواست کمک یا یاری از ایران نکردند. آنها حتی به مورد توجه قرار گرفتن از سوی ایران چشم نداشتند. مهم تر اینکه رژیم حاکم در ایران در آن زمان به هیچ وجه روی این مساله مانور نداد. پس حالا چطور این تصویر در ایران پس از انقلاب چرخش 180 درجه ای پیدا کرد و کلا دگرگون شد؟ رمز و راز این مساله در این نهفته است که ایران روی بیماری فرقه گرایی و مستقر کردن هسته های هوادار خود در کشورهای عربی تمرکز کرده است. ایران برای دامن زدن به درگیری های فرقه ای و جلوه دادن شیعیان عرب به عنوان افراد ستم دیده و مستضعف تلاش می کند. اقدامات ایران موجب شد تا عده کمی از شیعیان عرب بر موج طرح ایران سوار شوند و پروپاگاندای این کشور را بعد از باور کردن این خرافات اجرا کنند. ایران در کشورهای عربی یعنی از لبنان در شمال و عراق و بحرین و کویت و عربستان تا یمن در جنوب به ایجاد و حمایت از شبه نظامیان شیعه مبادرت ورزیده است. این اقدام در راستای خدمت به طرح توسعه طلبانه ایران زیر پوشش مذهب صورت می گیرد. علاوه بر این، ایران از آنچه به نیروهای معروف به “الصحوه” (بیداری) و گرایش های حمایت از جهاد در افغانستان برای خدمت به طرح سیاسی اش از یک سو و خدشه دار کردن تصویر کشورهای عربی سنی در برابر غرب از سوی دیگر سوء استفاده کرد. ایران همه امکانات خود را برای حمایت از سازمان هایی همچون “القاعده” بسیج کرد و برای رهبران و عناصر آنها تسهیلاتی در رفت و آمد بین مرزهایش با افغانستان و پاکستان و بعدها عراق ایجاد کرد. ایران همچنین جابجایی اموال و افراد القاعده را از خاک خود تسهیل کرده و پذیرای سران “القاعده” در شهرهای بسیاری شد. شواهد و دلایل مستند فراوانی مبنی بر صحت این کلام وجود دارد، از جمله اعتراف چهره های شاخص سازمان که بعدها از آن جدا شدند. مهم تر از همه اینها، مهم تر از همه اسامه بن لادن در دست نوشته های خود که در برخی روزنامه های غربی منتشر شده پیروانش را به عدم هدف گیری منافع ایران تشویق کرده است. ایران پس از پدید آمدن سازمان تروریستی داعش، همان خدمات خود را با روش های ابتکاری در اختیار عناصر داعش قرار داد، هر چند دو طرف شعارهای خصمانه ای را به خشونت بارترین شکل ممکن علیه یکدیگر سر می دادند. اما واقعیت حاکی از آنست که سازمان داعش اتباع کشورهای عربی و خارجی مختلفی را سر برید و از هویت قربانیان خود به شکل صوتی و تصویری پرده برداشت، اما حتی یک ایرانی هم در بین آنها نبود. با وجودی که ایران مدعی درگیری های مسلحانه مستقیمی با این سازمان در برخی شهرهای عراق نظیر الرمادی و تکریت و الفلوجه و نیز در خاک سوریه شده اما آیا با عقل جور در می آید که این سازمان حتی یک سرباز –نمی گویم یک افسر ایرانی- را دستگیر نکرده است تا همان بلایی را سر او بیآورد که سر ژاپنی ها، آمریکایی ها، بریتانیایی ها، کردها، مصری ها و سعودی ها آورده بود!
در پایان، تا قبل از به قدرت رسیدن آخوندها در ایران، توجه همگی به آن گیاه عجیب و غریب کاشته شده در منطقه عربی که سرزمین فلسطین را اشغال کرد، معطوف بود. اما به محض اینکه بیماری فرقه گرایی و پدیده تروریسم پدیدار شدند کل منطقه گرفتار این کشمکش شد؛ گویی هدف از آن به حاشیه راندن مساله فلسطین است. و گویی ماموریت خمینی تنها همین بود، نه چیز دیگر. اگر ایران با شعارهای دروغین مدعی دفاع از مساله فلسطین است اما حقیقت امر این است که ایران به هیچ وجه به حل و فصل مساله فلسطین تمایلی ندارد و برای رسیدن به آن تلاش نمی کند تا اینکه کارت خود را که برای مدت ها در راستای دخالت در امور کشورهای عربی به کار گرفته از دست ندهد.
به نقل از: روزنامه وطن