طی چهار دهه گذشته، رژیم ایران موفق شده است که از میان مشکلات عبور کند – مشکلاتی مانند درگیری های داخلی پس از انقلاب ۱۳۵۷، جنگ هشت ساله ایران و عراق، مشکلات اقتصادی پس از جنگ، و جنجال بر سر برنامه هسته ای از اواسط دهه ۱۳۸۰. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که این آزمون ها، رژیم ایران را در برابر تهدیدات ایمن کرده است. چند ماه اخیر اما نشان داده که اوضاع همیشه بر این منوال نخواهد ماند.
همه می دانند که میزان محبوبیت متزلزل رژیم ایران در داخل کشور به میزان بی سابقه ای – به ویژه در میان طبقه کارگر و فقرا – سقوط کرده است. تظاهرات اخیر که در بیش از ۸۰ شهر کوچک و بزرگ در سرتاسر ایران رخ داد، بر این امر تاکید دارد که میزان حمایت از رژیم در میان پایگاه طرفداران آن در شهرها به شدت کاهش داشته است. اکنون ایرانی ها بطور علنی در خیابان ها رژیم این کشور را به باد انتقاد می گیرند و معترضان آشکارا رهبر ایران علی خامنه ای و همچنین دولت را محکوم می کنند. فساد گسترده در میان نخبگان دولتی نیز مشکلات را پیچیده تر کرده است و این در حالی است که ایران همچنان دچار تورم، فقر و بیکاری فزاینده است. همه این مشکلات منجر به یک بحران اقتصادی شده و پس از خروج رییس جمهور آمریکا دونالد ترامپ از توافق هسته ای تاریخی سال ۱۳۹۴، پول ملی به سرعت دچار سقوط آزاد شده است.
به همین ترتیب، بحران محیط زیستی فزاینده موجب شده که میلیون ها نفر با گرمای شدید، خشکسالی، توفان شن و همچنین کمبود شدید آب – به ویژه در جنوب و شرق کشور – دست و پنجه نرم کنند. در اواخر دهه ۱۳۷۰، دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه آب شور در خاور میانه بود، اما اکنون به میزان چشمگیری کوچک شده است. به رغم این بحران محیط زیستی نگران کننده و اعتراضات مستمر، دولت ایران بازیگری منفعل بوده و اقدامی برای بهبود این فاجعه روزافزون انجام نداده است.
مشکلات رژیم ایران به موضوعات داخلی محدود نمی شود. میزان محبوبیت جمهوری اسلامی میان شیعیان در جهان عرب نیز به شدت در سال های اخیر کاهش یافته است. نارضایتی عمومی گسترده ای نسبت به سیاست های ایران در کشورهایی از قبیل عراق و سوریه وجود دارد. در عراق، رژیم ایران حق حاکمیت بغداد را تضعیف کرده، پیشرفت اقتصادی این کشور را به تعویق انداخته، و با اقداماتی مانند تامین برق – که در صورت کاهش حمایت عراق از ایران، می تواند به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار گیرد – به طور مکرر کوشیده است تا از حکومت عراق باج بگیرد. در تظاهرات اخیر – در شهرهای بصره، نجف و بغداد در عراق که پیش از این دژهای وفاداری به ایران به شمار می رفتند – هزاران نفر شرکت کردند که خواستار توقف مداخلات ایران در امور داخلی عراق بودند. هرچند مقامات ارشد عراقی کوشیده اند تا از دایره نفوذ تهران خارج شوند، اما چندان در این امر موفق نبوده اند.
روابط بغداد و تهران موجب پیچیده شدن مناسباتش با همسایگان عرب شده است. کشورهای خلیج درخواست ایران برای بهبود روابط را رد کرده اند. طی چند سال گذشته، تهران به شدت بر این باور بود که بهبود مناسبات با غرب موجب خواهد شد تا همسایگانش در روابط خصمانه خود با این کشور – به ویژه زیر دولت به اصطلاح اعتدال گرای حسن روحانی – بازبینی کنند. امید می رفت که مناسبات عمدتا مثبت با حکومت های خلیج تحت ریاست جمهوری محمد خاتمی طی سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ تکرار شود. حکومت های خلیج مبادلات دیپلماتیک با ایران – در صورت عدم تغییر در سیاست های مداخله جویانه اش – را رد کرده اند. آنها خواستار آن شده اند که تهران مداخله در امور داخلی آنها را متوقف کرده و پیش از عادی سازی روابط، نیروهای شبه نظامی شیعه خود را از عراق و سوریه خارج کند.
به رغم استفاده ماهرانه ایران از شگردهای استراتژیک و بندبازی های دیپلماتیک، خطر شکست در شطرنج ژئوپلیتیک منطقه ای و همچنین سقوط از بند در گودالی ژرف بسیار بالا است. رژیم ایران نه تنها با فشارهای منطقه ای و جهانی از سوی ایالات متحده و دیگر قدرت ها مواجه است، بلکه با خشم عمومی فزاینده و همچنین تنش های فرقه ای و دینی در درون کشور نیز رو به رو است.
سوال مهم این است که آیا تمایل واقعی از سوی رژیم ایران برای رسیدگی به موقعیت کنونی وجود دارد یا خیر. آیا رژیم بطور جدی به مشکلات داخلی خود خواهد پرداخت، یا این که همچنان تقصیر را بر گردن دشمنان خارجی – از قبیل ایالات متحده، اسراییل و عربستان سعودی – خواهد انداخت تا به این ترتیب با تغییر مسیر خشم عمومی، از جستجو برای یافتن راه حل های واقعی خودداری کند؟ تاکتیک انداختن تقصیر بر گردن «شیطان بزرگ» به رژیم ایران اجازه خواهد داد تا پایان دور اول ریاست جمهوری پرزیدنت ترامپ همچنان پا برجا باقی بماند. تهران به دقت انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده را مشاهده خواهد کرد و استراتژی جدید خود را مطابق با نتیجه آن برنامه ریزی خواهد کرد.
به نظر می رسد ایران به طور جدی اتخاذ این استراتژی– که ریسک بالایی نیز دارد – را مورد توجه قرار داده است، اما هزینه چنین کاری بسیار ویرانگر خواهد بود، به ویژه در صورتی که پرزیدنت ترامپ مجددا انتخاب شود یا یک دولت متفاوت اما با سیاست هایی مشابه تعیین شود. چنین نتیجه ای به معنای آن خواهد بود که رژیم ایران هرگز نخواهد توانست به توافقی مناسب با ایالات متحده برسد.
پرزیدنت ترامپ راه را برای رسیدن به توافقی باز گذاشته است که برای واشنگتن، بسیار ارزشمندتر از برجام خواهد بود؛ او در موارد متعددی برجام را بدترین توافق تاریخ خوانده است. ترامپ همچنین گفته است که مایل است تا با ایران بی هیچ پیش شرطی ملاقات کند. وزیر امور خارجه ایالات متحده، مایک پمپئو، گفته است که اگر ایران بتواند تغییرات اساسی در نحوه رفتار خود با مردم ایران به وجود آورد و رفتارهای شرورانه خود را تغییر دهد، آنگاه ایالات متحده امضای توافق هسته ای را بررسی خواهد کرد که ارزشمند باشد و از تکثیر سلاح های هسته ای جلوگیری کند.
با این همه، دولت روحانی در شرایط خطرناکی در داخل کشور به سر می برد؛ دو وزیر او بتازگی مورد استیضاح قرار گرفتند و خود رییس جمهور ایران نیز با درخواست برای استیضاح و همچنین فشار از سوی رهبر ایران، علی خامنه ای رو به رو است. سپاه پاسداران در مشاجره جنجالی بین روحانی و ایالات متحده، از رییس جمهور ایران حمایت کرد و از او خواست تا برای حل مشکلات اقتصادی ایران، به اقدامات انقلابی رو بیاورد. این واقعیت ها آغاز دور جدیدی از مناسبات بین ایالات متحده و ایران را نامحتمل می کند، به ویژه زمانی که روحانی بیشتر به دنبال عبور از بحران های داخلی است تا شروع دور جدید مذاکرات با واشنگتن که موجب خواهد شد تندروهای ایرانی مجددا به جان او بیافتند.
ترجمه شده از “atlantic council”
مسئولیت نوشته ها به عهده خود نویسنده است وسایت موسسه بین المللی مطالعات ایران هیچ مسئولیتی در این مورد ندارد