سرلشکر/ احمد علی میمونی
مدير گروه مطالعات نظامی و امنیتی در موسسه بین المللی مطالعات ایران
از زمانی که عراق دست به اشغال کویت زد، ایالات متحده امریکا با هدف حمایت از اصولی چون آزادی، امنیت و حاکمیت قانون دخالت های خود را در خاورمیانه آغاز کرد. و در این راستا تلاش کرد که برای مدیریت روابط بین الملل پسا جنگ سرد، ائتلاف بین المللی ایجاد کند. هنگامی که صدام حسین این اصول را زیر پا گذاشت، یک ائتلاف بین المللی برای آزادسازی کویت شکل گرفت و نمایش خوبی از اتحاد بین جامعه جهانی و همچنین توانایی ایالات متحده در رهبری جهان تک قطبی ارائه داد. بعد از آزادسازی کویت، فعالیت های دیپلماتیک آغاز شد و بر اثر فشار سازمان های بین المللی، ممانعت عراق از فعالیت بازرسان سازمان ملل در مورد سلاح های کشتار جمعی به عنوان نقض شروط آتش بس شناخته شد و بنابر این، عراق تحریم اقتصادی شد اما برای رعایت حال مردم عراق، برنامه ( نفت مقابل غذا ) به اجرا در آمد. با این همه، صدام حسین ماهیت این پیام را به خوبی درک نکرد و همچنان در مقابل جامعه بین الملل و ایالات متحده سرسختی از خود نشان داد و این نوع زور آزمایی صدام با ایالات متحده که زعامت جهان تک قطبی را بر عهده داشت، صبر این کشور را لبریز کرد.
بعد از 11 سپتامبر، شرایط برای امریکا فراهم شد که صدام حسین را تنبیه کند. و پیدا کردن بهانه هم چندان سخت نبود. با استناد به اینکه عراق در حال توسعه سلاح های کشتار جمعی است و به عناصر القاعده و گروه های تروریستی پناه داده است، این بهانه فراهم شد و با لبریز شدن صبر ایالات متحده، در سال 2003 میلادی، با حمله به عراق بساط نظام صدام حسین برچیده شد. در آن زمان خانم کوندلیزا رایس که به عنوان مشاور رئیس جمهور وقت امریکا جورج دبلیو بوش فعالیت می کرد، در اظهاراتی گفت: « ما به عراق حمله کردیم به این دلیل که دیگر گزینه ها دیگر جوابگو نبود. دیگر تحریمها جوابگو نبودند. عملیات بازرسی چندان رضایت بخش نبودند و با هیچ وسیله دیگری موفق نشدیم صدام حسین را از قدرت کنار بزنیم».
بعد از فروپاشی نظام صدام حسین، ایالات متحده در یک اشتباه راهبردی که پیامدهای آن تا هنوز هم گریبانگیر کشورهای همسایه و جامعه جهانی است، ارتش عراق را منحل کرد. تا هنوز هم از آزادی و دموکراسی که به شهروندان عراقی وعده داده شده بود، خبری نیست و جامعه جهانی هم از دست یابی به استانداردهای زندگی مسالمت آمیز عاجز مانده است. بنابراین، جنگ و درگیری در کشورهای خاورمیانه شدت یافته و بدتر از آن، اینکه نابودی صدام حسین سبب شد که یک سرکش دیگر در عراق نفوذ کرده و بر امورات این کشور سیطره یافته و یک ورژن جدید از صدام اما با سیمای دیگری به وجود آورده است. اینگونه است که ایالات متحده بار دیگر برای رام کردن یک سرکش دیگر در عراق که همان رژیم ایران است دست به کار شده است. مسأله دیگر اینکه سرنگونی صدام، خاک عراق را جولانگاه مناسبی برای افزایش گروههای تروریستی همچون داعش و غیره مهیا ساخت.
بار دیگر ایالات متحده برای اینکه ایران را از رفتار خصمانه و توسعه سلاحهای ممنوعه اش باز دارد، به ابزار تحریم روی آورده و رژیم ایران در مقابله و زورآزمایی با ایالات متحده و جامعه بین الملل همان راهی را در پیش گرفته است که قبلا صدام حسین آزموده بود. رژیم ایران بر این گمان است که ایران بیدی نیست که از بادی بلرزد که پایه های حکومت صدام را از بیخ بَرکند. در مقابل، ایالات متحده نیز در شرایطی که نظام بین الملل و حتی نهادهای تصمیم گیرنده در داخل امریکا هم در مورد نحوه برخورد با ایران اتفاق نظر ندارند، در جستجوی یافتن راهی برای برخورد مناسب با ایران است و در این حیرت مانده است. و شاید هم به این نتیجه رسیده باشد که دیگر حساب کردن روی تحریمها بی فایده است و عملیات بازرسی از فعالیت های هسته ای نیز چندان رضایت بخش نیست. نظر به اینکه گزینه های دیگری برای تعدیل رفتار ایران در دسترس نیست، این اوضاع سخنان رایس در سال 2003 میلادی در مورد بهانه های حمله به عراق را برایمان تداعی می کند.
این نوشتار در بررسی راهکارهای امریکا که از نظر هم پیمانان ایالات متحده از وضوح چندانی برخوردار نیست، به این نتیجه رسیده است که ظاهرا واشنگتن در کسب رضایت تهران افراط به خرج می دهد و در این زمینه نقش چندین دهه ائتلاف ها و پیمان هایی که برای مدت های مدید در جلوگیری از تهدیدهای ایران در منطقه سربلند از امتحان بیرون آمده، نادیده گرفته می شود. و نباید از یاد برد که از نظر هم پیمانانی که با ایالات متحده منافع مشترکی دارند، بی توجهی به این فاکتورهای کارساز چندان هم حکیمانه نیست. وانگهی، این سؤال نیز مطرح می شود که آیا ممکن است امریکا با نرمش در مقابل ایران، پیام اشتباهی را به رژیم ایران فرستاده باشد؟
قبل از هر چیز، سخنان زود هنگام رئیس جمهور امریکا در مورد تمایل به بازگشت به روند دیپلماسی با ایران، رویکرد مدارا در مقابل ایران را نشان داد که از جانب ایران با دیده تردید نگریسته شد و دیری نپایید که رژیم ایران در مقابل این نرمش امریکا، موضع گیری های تندی از خودن نشان داد که اظهارات مسئولین رژیم در مورد بازگشت به برجام، افزایش درصد غنی سازی اورانیوم فراتر از سقف مجاز، اعلان پرتاب موشک ماهواره بر و در پیش گرفتن ادبیات تهدید آمیز در مورد امکان روی آوردن به ساخت بمب هسته ای در صورت ناچاری، از جمله مصادیق این موضع گیری های تند ایران بود. ایران همچنین با هدف به بن بست کشاندن تلاشهای دولت امریکا برای پایان دادن به اوضاع اسف باری که ایران در یمن رقم زده است، حوثی ها را بر آن داشته که به حملات خود علیه عربستان سعودی شدت بخشند. رفتار ایالات متحده در حال حاضر همان رفتاری است که بعد از آزاد سازی کویت با عراق در پیش گرفت و این رویکرد با ایران در اوایل دوره باراک اوباما شروع شد. اما هنوز ایران پیام را نگرفته است و یا شاید هم در توانایی امریکا مبنی بر رهبری جامعه جهانی تردید دارد. و هنوز هم دولت امریکا برای حصول تفاهم با رژیمی که عزم خود را بر هیمنه بر منطقه جزم کرده و با توسعه برنامه های موشکی و برنامه هسته ای اش به مقابله با جامعه جهانی و معاهدات بین المللی برخاسته است و با رفتار خصمانه اش تمام منطقه و بلکه جهان را به سوی سرنوشتی نامعلوم پیش می برد، منتظر معجزه است. واشنگتن در سیاست های منطقه ای خود بر تکرار تجربه نادیده گرفتن هم پیمانان خود در اتخاذ رویکردهای ضد و نقیض و حساب نشده، عدم توجه به اقدام بین المللی مشترک، عدم عبرت از تجربیات گذشته و تجارب کشورهای منطقه و آزمودن دوباره آزموده اصرار می ورزد. گذشته از همه اینها، کشورهای منطقه هنوز هم از پیامدهای جنگ های ویرانگری چون جنگ ایران و عراق، جنگ آزاد سازی کویت، جنگ عراق، جنگ علیه داعش، پیامدهای ناآرامیهای موسوم به بهار عربی و جنگ یمن رنج می برد و لسان حال این کشورها، دائما این پرسش را دارد که بعد چه می شود؟ البته که در سایه سیاست « یکی به نعل و یکی به میخ» ایالات متحده وجود این پرسشها بسیار طبیعی و منطقی به نظر می رسد.
منطقی نیست که هر دولتی که در امریکا روی کار آمد، به خاطر مسائل داخلی راه خود را از سیاست های دولت پشین جدا کرده و جامعه جهانی را در یک سر در گمی رها کند و به نفع ایالات متحده نیست که هم پیمانان خود را نادیده بگیرد و با بی توجهی به نظرات شان، توانمندیهای آنان بی اثر سازد. در مقابل، می بینیم که سیاست هایی در حمایت از ایران روی دست گرفته می شود. در واقع اعلان تصمیم امریکا مبنی بر حذف نام حوثی ها از فهرست سازمانهای تروریستی، حاکی از آن است که ایالات متحده با شتاب زدگی و تصمیماتی به دور از درایت، در صدد تغییر سیاست های این کشور است و این تصمیم حتی قبل از سفر تیموتی لیندر کینگ نماینده امریکا در امور یمن، و درست زمانی که وی برای رای زنی با کشورهای عضو ائتلاف به رهبری عربستان سعودی عازم منطقه بود، اتخاذ شد. این تصمیم امریکا به حوثی ها جرأت داد تا حملات خود علیه شهروندان غیر نظامی عربستان را شدت بخشیده و با حمله به شهر مأرب به بحران انسانی در یمن دامن بزنند. اظهار نظرهای مقامات امریکایی مبنی بر بازنگری روابط با کشور هم پیمانی چون عربستان سعودی و از طرفی، تمایل به احیای مذاکرات با رژیمی همچون رژیم ایران، نشان از تغییراتی در سیاست اداره کنونی امریکا دارد و این پرسش را برمی انگیزد که آیا ایالات متحده کشورهای دوست و دشمن را با یک دید می بیند؟
از سوی دیگر، می بینیم که تحولات زیادی رخ داده و بازیگران محیط بین المللی فرق کرده است و دیگر ایالات متحده به تنهایی در فضای بین المللی تصمیم گیرنده نیست و نیز ایران روی همین مسأله حساب باز کرده است. شاید هم گزاف نباشد اگر بگوییم که ایالات متحده با مانور دادن ها به جایی نمی رسد و اگر امریکا می خواهد که سیاست هایش در مقابل ایران نتیجه دهد قبل از آنکه تصمیماتی بگیرد که با واقعیت سازگاری ندارد، باید با هماهنگی شرکاء و هم پیمانانش به یک اقدام مشترک دست بزند و اجازه ندهد که ایران چنین برداشت کند که ایالات متحده و سازمانهای بین المللی از حمایت ارزشهایی چون آزادی، کنترل روابط بین کشورها، امنیت و حاکمیت قانون که سالهاست از آن دم می زنند، عاجز هستند و اکنون در مقابل نظامی که هیچگاه – حتی در برخورد با ملت خود – بویی از این ارزشها نبرده است، عاجز و درمانده شده است.
البته ایالات متحده باید نسبت به خطرات هرگونه اقدام حساب نشده علیه ایران هوشیار باشد زیرا ممکن است به هرج و مرج در منطقه منجر شود و در صورت سقوط رژیم ایران و یا ایجاد هرگونه اختلال در ارکان آن، سلاحهایی که در طی چندین دهه در منطقه انبار کرده، از کنترل خارج شود و امنیت منطقه را با تهدید روبرو کند. همچنین هرگونه اقدام حساب نشده ای ممکن است ایران را به خروج از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) و در نتیجه ساخت سلاح هسته ای مجبور کند که در اینصورت نیز منطقه به سرنوشت مشابهی سوق داده می شود.
در عین حال، این نکته را نباید از نظر دور داشت که برای مقابله با رفتار منطقه ای ایران تنها استفاده از ابزار تحریم اقتصادی کفایت نمی کند زیرا ایران تحریمها را بهانه قرار داده و در مقابل ملت خود و جهانیان به مظلوم نمایی می پردازد تا برخی از رفتارهای خود را توجیه کند و با خاموش کردن برخی صداهای اعتدال محور در داخل کشور، این رژیم رویکردهای تندروتر و خصمانه تری در پیش گرفته و ممکن است ثبات منطقه را بر هم بزند.
در عوض، شاید راهکار مناسب این باشد که با میانجیگری، ایران و کشورهای منطقه را به سوی راهکارهای امنیتی و گفتگوهای فیمابین سوق داد تا شاید به تعدیل رفتارهای منطقه ای ایران منجر شود و صداهای اعتدال محور در داخل ایران تقویت شود تا بلکه ایران و منطقه از قبضه تندروها که رفته رفته نهادهای تصمیم گیرنده ایران را در اختیار می گیرند، رهایی یابند.
آنچه شرایط بحرانی را پیچیده تر می سازد این است ایالات متحده برای حمایت از منافع خود گاهی به استفاده از زور متوسل می شود و گاهی هم از این موضع عقب نشسته و از نقش رهبری جهان که به نظر برخی بر دوش امریکا سنگینی می کند، شانه خالی می کند. این سیاست دوگانه، جهان و منطقه را در یک وضعیت مبهم قرار می دهد و در نتیجه، بی ثباتی و سردرگمی، وضعیتی است که امروز شاهد آن هستیم.
خلاصه اینکه باید از گذشته درس آموخت. یک مثل معروف می گوید: «دیوانگی این است که یک کاری را مرتب تکرار کنی و هر بار نتیجه متفاوت انتظار داشته باشی». ملت های منطقه که می بینند با آمدن هر دولت جدید در امریکا سیاست جدید و شاید مخالف قبلی اتخاذ می شود، این سؤال برایشان مطرح می شود که آیا امریکا در صدد است که بار دیگر کشورهای منطقه را قربانی آزمایشی دیگر قرار دهد و بار دیگر منطقه اسیر عقب ماندگی، فقر و چانه زنی های بین المللی شود؟ این وضعیت هم پیمانان ایالات متحده در منطقه را نا امید می سازد و به جای اینکه اعتماد متقابل تقویت شود، فضای بی اعتمادی شکل می گیرد که پیامدهای وخیمی برای آینده به دنبال دارد؛ از جمله اینکه ایالات متحده از حمایت هم پیمانان خود و شریک ساختن آنها در مقابله با ایران صرف نظر می کند. و در نتیجه فرصت هایی که ایران را به تعامل با کشورهای همسایه بر اساس روابط متقابل بین کشورها، و عقب نشینی از رفتار ماجراجویانه اش وادار سازد، از دست می رود و ایران در مقابل نرمش امریکا روز به روز ماجراجوتر می شود. نرمشی که نه به نفع ایالات متحده و نه به نفع هم پیمانان منطقه ای است بلکه تنها منافع ایران و گروه های نیابتی اش را تامین می کند.
در پایایان، نا گفته پیداست که کنترل اوضاع امنیتی در منطقه یک مسئولیت اخلاقی است و از جامعه بین المللی و در رأس آن ایالات متحده انتظار می رود نقش سازمانهای بین المللی را تقویت نموده و با قاطعیت در مقابل رویکردهای تندروانه واکنش نشان دهد. گذشته نه چندان دور آکنده از واقعیت های تلخی است که باید از آن عبرت گرفت و منطقه دیگر تاب مصیبت ها، جنگ ها و بحران های جدیدی را ندارد. از دولت امریکا انتظار می رود که این مشکل را از زوایای متعددی مورد بازبینی قرار دهد تا باشد که فکری به حال امنیت و ثبات منطقه گردد و اگر راهی برای پایان دادن به درگیری ها نیست، حداقل درگیریها را محدود سازد تا در کم ترین سطح خود باقی بماند.
مسئولیت نوشته ها به عهده خود نویسنده است وسایت موسسه بین المللی مطالعات ایران هیچ مسئولیتی در این مورد ندارد