مقدمه
با شکست تجربه کمونیسم و تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی، 15 کشور مستقل به وجود آمد که هر کدام ناآرامیهای اقتصادی، اجتماعی و نظامی را تجربه کردند. بوریس یلتسین اولین رئیس جمهور روسیه بعد از تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی دریافته بود که برای رونق دادن به اقتصاد کشور و نجات ملت از گرداب فقر، چاره ای جز کنار گذاشتن آن امپراطوری هزینه بر و همگام شدن با اقتصاد بازار ندید. احتمالا او به این نکته پی نبرده بود که مردی که بعد از او قدرت را در دست می گیرد یعنی ولادیمر پوتین ایده متفاوتی در این زمینه دارد. ولادیمر پوتین از همان ابتدای به قدرت رسیدنش در سال 2000 میلادی تلاش کرد به منظور جبران آنچه به نظر او تجزیه تحقیر آمیز اتحادیه جماهیر شوروی 30 سال پیش روی داد، یک طرح هدفمندی را دنبال کند. بی تردید، هدف اصلی پوتین عبرت گرفتن از پیامدهای جنگ سرد است که سبب شد پای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به مناطق نفوذ دیرینه روسیه باز شود و با ایجاد پایگاههای نظامی، سیستمهای موشکی خود را مستقر نماید تا آنجا که مستقیما امنیت ملی روسیه را تهدید کند.
هرچند که پوتین نخواهد توانست امپراطوری قبلی را احیاء کند، اما به نظر می رسد که عزم او در تحمیل هژمونی روسیه بر برخی کشورهای پساشوروی از جمله اوکراین که دروازه ژئواستراتژیک روسیه به شمار می رود بسیار جدی است. و اگر ائتلاف ناتو در این کشور نفوذ کند اين یعنی ورود به فضاى حياتى روسیه است. پوتین از راههای دیپلماتیک و مذاکره با رؤسای جمهور کشورهای اروپایی و جو بایدن رئیس جمهور آمريكا، تلاش کرد کى یف را بی طرف و دور از غرب نگهدارد اما این تلاشها بی ثمر ماند. صبر پوتین لبریز شد و در 24 فوریه سال 2022 میلادی به اوکراین حمله كرد. پوتین با این تهاجم نظامی به اوکراین در صدد است تا یک منطقه ژئوپلیتیک حائل به وجود آورد. گفتنی است حاکمان روسیه از سده های گذشته – از روسیه سزار گرفته تا روسیه بلشویک – و حتی حاکمان امروزی نیز وجود چنین منطقه حائلی را برای بقای روسیه ضروری می دانند. به نظر می رسد که روسیه می خواهد یا اوکراین به دور از «ناتو» به طور کامل دنباله رو روسیه شود و یا اینکه حد اقل آن را بی طرف نگهدارد و با ایجاد « دو جمهوری مستقل » که به روسیه گرایش دارد و جدا کردن آنها از اوکراین، سیطره خود را بر شرق اوکراین که هم مرز با روسیه است، تضمین کند. گفتنی است که این دو جمهوری مستقل، دونتسک و لوهانسک است که روسیه در 21 فوریه 2022 میلادی رسما استقلال آنها را به رسمیت شناخت.
این پژوهش بر سه محور اصلی استوار است که عبارتند از: نخست، راهبرد فضای حياتى روسیه. دوم: اهمیت ژئوپلیتیک اوکراین در دیدگاه راهبردی روسیه. و در نهایت: دستاوردهای ژئوپلیتیک روسیه از تهاجم به اوکراین
نخست: راهبرد فضای حياتى روسیه
فضای حياتى یک ایده استعماری دیرینه امپریالیستی است. فضای حياتى هر کشوری با توجه به منافع آن کشور تفاوت دارد و مفهوم فضای حياتى برای هر کشوری با توجه به ماهیت منافعی که در صدد تحقق آن است، تعریف می شود. خاستگاه ایده فضای حياتى این است که یک سرزمین و یک کشور را بسان یک موجود زنده ای می دانند که رشد می کند و مانند یک جسم لاستیکی می تواند که در زمین و دریا و هوا و فضا گسترده شود. غالبا، کشورهای ضعیف که ابزارهای لازم برای توسعه طلبی را ندارند در کشورهای همسایه خود دست به کشورگشایی نمی زنند. اما کشورهای بزرگ که برای چند قطبی کردن جهان و کسب برتری بر رقبای خود در تلاشند، ناگزیر هستند که هرچند با روشهای غیر قانونی در خاک کشورهای مجاور دست به کشورگشایی بزنند و یا نفوذ اقتصادی خود را در کشورهای ضعیف تر از خود اعمال کنند؛ حتی اگر این امر به استفاده از گزینه نظامی منجر شود.
یک. مفهوم فضای حياتى روسیه:
نظریه فضای حياتى سبب توسعه طلبی استعماری در بسیاری از کشورها بعد از انقلاب صنعتی و افزایش تولید بود. زیرا برخی کشورها در پی نیاز به منابع مواد خام و نیز نیاز به بازار مصرف برای صادرات کالاهای تولیدی خود، این نظریه را توجیهی برای توسعه طلبی و اشغال کشورهای ضعیف تر دیدند. در قرن نوزدهم میلادی کشورهای غربی، برخی مناطق و کشورها در افریقا، آسیا و آمریکای لاتین را که در آن زمان عقب مانده بودند و قادر به بهره برداری از منابع و ثروتهای خدادادی خود نبودند، تحت سلطه خود در آوردند[1].
نظام آلمان نازی در دهه سوم قرن بیستم اصطلاح ژئوپلیتیک « فضای حياتى » را بسیار رونق داد و نازی ها زیاد روی این اصطلاح مانور می دادند. آنان بر این باور بودند که قدرت و نفوذ آلمان که در جنگ جهانی اول از دست رفت باید احیاء شود و برای این منظور برای ایجاد «ملت آلمان» و تأمین مواد اولیه مورد نیاز برای اقتصاد، باید در خاک کشورهای همسایه دست به کشورگشایی زد.
در جریان جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب نیز رد پای « فضای حياتى » دیده شد و در رفتار دو طرف متخاصم بصورت جنگهای نیابتی در بسیاری از کشورهای جهان سوم نمود یافت. بعد از پایان جنگ سرد در اوایل دهه نود قرن گذشته، به استثنای جنگهای امریکا در عراق و افغانستان و توسعه طلبی ژئوپلیتیک شیعی ایران در کشورهای منطقه عربی، مفهوم «فضای حياتى» که بر سلطه گرایی و احتکار گرایی تکیه دارد به میزان زیادی از رونق افتاد و همکاری و رقابت جهانی بر اساس توان اقتصادی کشورها جای آن را گرفت و در حال و هوای رونق گرفتن جهانی شدن به عنوان نظم دهنده اصلی روابط بین الملل، سیاست را به خود مشغول داشت.
اما به نظر می رسد که روسیه در دوره حکومت پوتین همچنان به مفهوم « فضای حياتى » تمسک جست. گفتنی است که بر اساس این مفهوم، کشورهای همجوار روسیه مخصوصا کشورهای پساشوروی مناطق طبیعی نفوذ روسیه شناخته می شوند و برخی مناطقی که از لحاظ جغرافیایی با روسیه فاصله دارد مانند سوریه می تواند نقش پایگاه نظامی این کشور را ایفا کند. همانطور که فردریک راتزل بینانگذار جغرافیای سیاسی با طرح نظریه فضای حياتى ، این ایده را به هیتلر تلقین کرد که کشور، بسان یک موجود زنده است که در صورت نیاز با ضمیمه کردن سرزمینهای مورد نیاز- حتی با استفاده از زور- گسترش می یابد[2]، اکنون پوتین نیز همان نظریه « فضای حياتى » را عملی می كند. مجامع تصمیم ساز روسیه به اندازه کافی به مفهوم فضای حياتى روسیه پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که از زمان سقوط اتحادیه جماهیر شوروی، خطر عمده همان پیشروی فزاینده ائتلاف ناتو است به گونه ای که تمام اروپای شرقی را در بر گرفته و تا مرزهای روسیه پیش آمده است و اکنون شهرهای روسیه در تیررس آتش این ائتلاف قرار دارد.
دو. راهبرد روسیه در قبال قفقاز:
با مطالعه نقشه روسیه و قفقاز به این واقعیت می رسیم که علی رغم اینکه روسیه از نفوذ ایالات متحده در گرجستان نگران است، اما این کشور چندان بابت پیشروی «ناتو» از سمت جنوب نگرانی ندارد. زیرا روسیه همیشه از سمت قفقاز در امان بوده است و این منطقه کوهستانی صعب العبوری است که برای هیچ نوع حمله ای مناسب نیست به گونه ای که «ناتو» هرگز به این گزینه فکر نکرده است ( به نقشه شماره «1» رجوع شود).
نقشه (1): نگاه روسیه به قفقاز به عنوان فضای حياتى
منطقه قفقاز از دو رشته کوه تشکیل شده است که کوههای شمال صعب العبورتر است و عبور از کوههای جنوب تا حدودی آسانتر به نظر می رسد. در شمال قفقاز چچن و داغستان واقع است و در هر دو منطقه گروههای اسلامگرای جدایی طلب فعالیت دارند که روسیه از آنها بیم دارد و چندین مرتبه با آنها درگیر شده است؛ مخصوصا چچن که روسیه در دو جنگ با آنها شکست خورد تا اینکه به سختی توانست در جنگ سوم پیروز شود. در پی سیاست هایی که پوتین برای کنترل این دو منطقه در پیش گرفته است، این گروههای جدایی طلب اکنون آرام هستند. اما موسکو همواره نگران است که مبادا عوامل خارجی بار دیگر برای فرسایش روسیه به حمایت از این گروهها برخاسته و آنان را ساماندهی کند؛ به ویژه اینکه اکنون «طالبان» در افغانستان قدرت را در اختیار گرفته اند و بیم آن می رود که این کشور بار دیگر به پناهگاه و محل آموزش گروههای تروریستی مناطق قفقاز و آسیای میانه بدل شود.
البته مسائل دیگری نیز هست که مایه نگرانی پوتین را فراهم می سازد از جمله اینکه کشورهای جنوب قفقاز ( ارمنستان، گرجستان و آذربایجان) از روسیه روی گردان شده و به دور از تأثیر روسیه، کشورهای مستقلی تشکیل داده اند. روسیه نگران این امر است که مبادا کشورهای جنوب قفقاز یک ائتلاف ضد روسی تشکیل دهند و غرب مخصوصا اطلاعات امریکا از انقلابها و آشوبها در شمال قفقاز حمایت کند که این امر می تواند منجر به شکسته شدن مانع جنوبی شده و راه را به سوی شمال هموار كند. روسیه توانست ائتلاف خود را با ارمنستان که ضعیف ترین این کشورهاست، حفظ کند و روابط پیچیده ای با آذربایجان که دست بالایی در تولید نفت دارد، برقرار کرد. اما گرجستان از روسیه روی گردان شده و در آغوش امریکا جا خوش کرد. به همین سبب روسیه که گرجستان را خطرناکترین منبع تهدید از جنوب می دید، با حمله نظامی به این کشور در سال 2008 میلادی، راهبرد تحمیل مقررات سختگیرانه ای علیه این کشور در دست گرفت.
از دیگر نگرانیهای روسیه در جنوب، مناقشه طولانی مدت میان آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه ناگورنی قره باغ است. آذربایجان به مدت 20 سال از ورود به جنگ گسترده خودداری کرد. اما اخیرا تصمیم گرفت با حمایت هم پیمان خود ترکیه دست به حمله بزرگی بر ناگورنی قره باغ بزند. روسیه با ارمنستان که از جمهوریهای سابق شوروی است هم پیمان است. این کشور فقیر کمتر از 3 میلیون نفر جمعیت دارد. روسیه هم اکنون یک پایگاه نظامی در شمال ارمنستان دارد و به موجب تفاهمنامه ای که در سال گذشته به جنگ در منطقه پایان داد، روسیه 2000 سرباز حافظ صلح را برای مأموریتی حداقل 5 ساله به ناگورنی قره باغ ارسال نموده است. این منطقه که یک برون بوم در داخل خاک آذربایجان است، ساکنان آن را ارمنستانی ها تشکیل می دهند[3]. در نهایت روسیه کمک کرد تا مذاکرات به نتیجه رسیده و جنگ به پایان برسد. دو هزار نیروی روسیه در این منطقه یک قدرت تعیین کننده است و هیچ نیروی دیگری در این مأموریت حضور ندارد. این بدان معناست که ارمنستان که هم پیمان روسیه است، نیروهای روسیه را در شرق دارد و آذربایجان نیروهای روسی را در شمال و غرب دارد. ( به نقشه شماره «2» رجوع شود).
نقشه (2): مناطق تمركز نیروهای روسی حافظ صلح در ناگورنی قره باغ
در واقع، روسیه گام مهمی برای بازپس گیری جنوب قفقاز و یا حداقل سیطره بر بخش عمده آن برداشته است. حضور تعداد زیاد نیروهای روسی در یک مأموریت طولانی مدت در آنجا، خطر طولانی مدت احتمالی را نیز از بین می برد. ممکن است که نیروهای امریکایی در گرجستان یک چالش باشد اما با توجه به اینکه این نیروها برنامه ای برای تهاجم ندارند، بعید است که برای بکارگیری نیروهای زیاد در منطقه آمادگی داشته باشند. و روسیه می تواند با حضور تعداد اندک نیروهای امریکایی در گرجستان که مأموریت آنها صرفا آموزشی است، کنار بیاید.
سه. راهبرد روسیه در قبال بخش غربی:
با دقت در نقشه روسیه ملاحظه می کنیم که ائتلاف ناتو از سمت غرب پیشروی می کند تا روسیه را در مرزهای بین المللی خود به محاصره در آورده و مانع از گسترش آن به سوی زمینها و آبهای گرم شود. روسیه همواره بر این مسأله واقف بوده است که در طول تاریخ، تهاجمها از سمت غرب یعنی از راه اوکراین صورت گرفته است. روسیه فراموش نکرده است که ناپلئون و هیتلر با عبور از همین دروازه میان دریای بالتیک و دریای سیاه، به روسیه حمله کردند. به همین سبب روسیه همیشه در این فکر بوده است که این منطقه به عنوان منطقه حائل باقی بماند تا مانع پیشروی غرب به سمت روسیه گردد. ( به نقشه شماره 3 رجوع شود).
از سویی دیگر، غرب نیز نسبت به امنیت دروازه شرقی خود نگران است. زیرا تاریخ قدیم و معاصر گواه آن است که جنگجویان «بربر» از این دروازه شهرهای کشورهای غربی را مورد حمله قرار داده و آنها را تحت سیطره خود در آوردند. مسلما تأمین امنیت دروازه های شرقی غرب، به معنای تضعیف «خرس روسی» و جلوگیری از پیشروی آن است.
نقشه (3): موقعیت جغرافیایی اوکراین
بی تردید، در حال حاضر غرب تمام اروپای شرقی را بلعیده است و فقط دو کشور (اوکراین و بلاروس) باقیمانده اند که اگر این دو کشور نیز ضمیمه غرب شوند، روسیه تمام نفوذ خود را در منطقه مرکزی اروپای شرقی از دست می دهد. پیش از حمله روسیه به اوکراین، یک تفاهم ضمنی میان روسیه و امریکا شکل گرفته بود مبنی بر اینکه ایالات متحده سلاحهای تهاجمی سنگین به اوکراین ندهد و در مقابل روسیه نیز نیروهای زیادی به اوکراین اعزام نخواهد کرد. نه روسیه و نه ایالات متحده، هیچکدام خواهان جنگ و درگیری نبودند و شاید هم خواست هر دوی آنها این بود اوکراین یک منطقه حائل باشد. در آن زمان شرایط از این قرار بود ولی بعدها تغییر کرد[4].
اما بلاورس تا کنون دنباله رو روسیه بوده است و روسیه نیز به جز این رضایت نخواهد داد؛ چرا که فاصله این کشور با مسکو تنها 400 مایل است. در غرب این کشور، لهستان قرار دارد که روابط خوبی با روسیه ندارد و میزبان نیروهای امریکایی نیز هست و اگر زمانی بلاروس همچنان طرفدار روسیه باقی نماند، حضور نیروهای امریکایی در لهستان می تواند یک تهدید جدی برای روسیه مطرح باشد. انتخاباتی که امسال در بلاروس انجام شد، فرصت مهمی را برای مسکو رقم زد. الکساندر لوکاشینکو رئیس جمهور بلاروس که مورد حمایت مسکو بود، با رقیب سر سختی روبرو شد اما در نهایت توانست در این انتخابات پیروز میدان شود. لوکاشینکو در مقابل حمایتهای روسیه، بدون چراغ سبز مسکو با غرب سازش نخواهد کرد و با طرحهای نظامی روسیه نیز همراهی خواهد کرد.
اما سه کشور حوزه دریای بالتیک یعنی (استونی، لتونی و لتوانی) نظر به اینکه عضو «ناتو» و میزبان نیروهای ناتو در خاک خود هستند، همچنان به عنوان تهدیدی برای روسیه به حساب می آیند. اما نوع زمین هرگونه حمله گسترده به سوی روسیه را دشوار می سازد. در نتیجه، روسیه از لحاظ حمله زمینی در امان است اما مسلما، از حملات هوایی و موشکی در امان نخواهد بود.
دوم: اهمیت ژئوپلیتیک اوکراین در دیدگاه راهبردی روسیه
نظر به اینکه اهمیت و جایگاه بین المللی هر کشوری را داشته های طبیعی و انسانی جغرافیای آن کشور تعیین می کند، موضوع مطالعه جغرافیای سیاسی نیز همین امر است. برای بیان اهمیت ژئوپلیتیک جمهوری اوکراین باید گفت که جغرافیای این کشور ( ویژگیهای موقعیتی و منابع طبیعی آن ) محور مهمی را تشکیل می دهند. این کشور بسان یک منطقه باز است یعنی شرق و غرب اروپا را بهم وصل می کند و بهترین راههای تجارت جهانی از آنجا گذر می کند. قدرتهای جهانی یعنی روسیه و ایالات متحده هر کدام تلاش می کنند که نفوذ خود را در اوکراین تقویت نمایند زیرا این کشور به منزله شاه کلید تسلط و کنترل بر جهان است و نظریه هافورد مکیندر در مورد تعیین منطقه قلب جهان، این ایده را تقویت می کند. طبق این نظریه، اوکراین به منزله قلبِ قلب جهان شناخته شده است.
یک. اوکراین به عنوان عمق راهبردی منطقه روسیه:
ولادیمر پوتین رئیس جمهور روسیه در یک سخنرانی که در مجلس فدرال روسیه که در سال 2005 میلادی ایراد کرد، از سقوط اتحادیه جماهیر شوروی به عنوان بزرگترین مصیبت ژئوپلیتیک در تاریخ روسیه نام برد. منظور او این بوده است که با تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی، روسیه عمق راهبردی خود را که به این کشور کمک کرد از قرن هجدهم میلادی تا کنون در مقابل تهاجمات ایستادگی کند، از دست داد. روسیه نتوانست پیوستن یک کشور مجاور خود مانند اوکراین به صف «ناتو» را تحمل کند. روسیه به بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی و کشورهای حوزه دریای بالتیک اجازه داد که به صف کشورهای غربی بپیوندند اما در برابر تلاشهای برخی کشورهای دیگر و مخصوصا دو کشور اوسلاوی یعنی بلاروس و اوکراین شدیدا مخالفت کرده است. اوکراین جایگاه ویژه ای دارد؛ زیرا عمق راهبردی منطقه روسیه به حساب می آید. و همچون منطقه حائلی است که مانع از گسترش نفوذ غرب به سوی روسیه می شود. گفتنی است که اهمیت ژئوراهبردی و اقتصادی اوکراین سبب شده است که غرب از همان زمان استقلال اوکراین به دنبال عضویت این کشور در اتحادیه اروپا و ناتو باشد. به نظر می رسد که روسیه حرف خود را زده است که چون در صدد است حوزه نفوذ پیشین خود را تقویت کرده و جایگاه خود به عنوان ابرقدرت جهان احیاء کند، بنابراین اوکراین را به غرب نخواهد سپرد.
علی رغم تفاوتهای فرهنگی میان دو کشور، اما روسیه در طول تاریخ، اوکراین را بخشی از این کشور و نیز بخش اصلی تاریخ روسیه دانسته است. در دوران اتحادیه جماهیر شوروی با اینکه تسلط کامل بر اوکراین داشت، اما برخی نخبگان ملی اوکراین خواهان استقلال از اتحادیه شوروی بودند. با این همه، مسکو همواره هرگونه ایده ملی گرایی در اوکراین را سرکوب کرد. اما بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی دیگر نتوانست اوکراین را در کنترل داشته باشد و این چنین بود که اوکراین به یک کشور مستقل تبدیل شد و روسیه هم در سال 1997 میلادی این کشور را به رسمیت شناخت[5].
از لحاظ جغرافیایی، جمهوری اوکراین موقعیت بی نظیری برای روسیه دارد. با نگاهی به نقشه اروپا متوجه می شویم که اوکراین در اروپای شرقی موقعیت راهبردی مهمی دارد؛ زیرا که نقطه وصلی است که ارتباط میان کشورهای اروپایی و آسیایی را تأمین می کند. موقعیت بی نظیر اوکراین بخاطر این است که این کشور از لحاظ جغرافیایی بر ساحل دریای سیاه قرار گرفته است. و ارتباط دریای سیاه را با دریای مدیترانه تأمین می کند که این مسأله بسیار مهم برای تجارت روسیه و برای حرکت انرژی در تمام نواحی منطقه می باشد. امکان ندارد که روسیه از شهر سواستوپول و یا از شبه جزیره کریمه صرف نظر کند. گفتنی است که شهر سواستوپول پایگاه اصلی ناوگان دریای سیاه است و شبه جزیره کریمه با موقعیت ممتازی که دارد، امکان حضور نیروهای روسی را در منطقه دریای سیاه و دریای مدیترانه فراهم می سازد. ( به نقشه شماره 4 رجوع شود ). این امر به روسیه امکان می دهد که برای تحرکات راهبردی نیروی دریایی خود آزادی بیشتری داشته باشد و حضور راهبردی خود را با قدرت بیشتری دنبال کند و همچنین این امر زمینه انتقال نیرو به مناطق نفوذ روسیه در خاورمیانه را فراهم می سازد. این یعنی روسیه با داشتن چنین امتیازاتی ویژگیهای قدرت معتبر بین المللی را خواهد داشت.
نقشه (4): نقشه اوکراین
در مقابل، روسیه خوب می داند که پیوستن اوکراین به ناتو برای امنیت ملی روسیه چه پیامدهایی خواهد داشت. زیرا این کشور آخرین قلعه راهبردی است که روسیه را از غرب و هم پیمانانش جدا می کند. همانطور که می دانیم، یکی از اصول مهم پیمان ناتو دفاع دسته جمعی است یعنی حمله به یکی از همپیمانان به منزله حمله به تمامی اعضای ناتو است. و اگر اوکراین عضویت کامل «ناتو» را کسب کند، آنگاه هرگونه اقدام نظامی در اوکراین برای روسیه بسیار گران خواهد بود. و امکان دارد که ناتو به اوکراین کمک کند تا شبه جزیره کریمه را بازپس گرفته و منطقه جدایی طلب دنباس را نیز تحت کنترل خود درآورد که در اینصورت روسیه بسیار زیان خواهد دید و در مقابل پیروزی واشنگتن و همپیمانانش، نقش روسیه بسیار کمرنگ خواهد شد. روسیه نگران این امر است که مبادا پیوستن اوکراین به «ناتو» راه را برای گرجستان نیز هموار كند و این امر به معنای محاصره نظامی روسیه است که بیشتر در معرض تهدیدهای هوایی و موشکی و در تیر رس «ناتو» قرار می گیرد و این به میزان زیادی به اقتدار روسیه آسیب می زند.
تقویت منافع و نفوذ غرب در اوکراین به معنای کاهش نفوذ روسیه در سراسر شمال دریای سیاه و نیز شبه جزیره راهبردی و تاریخی کریمه است. با حضور ترکیه که همپیمان غرب است، در ساحل جنوبی این دریا و حضور رومانی و بلغارستان در ساحل غربی و حضور گرجستان در بخشی از ساحل شرقی، حضور روسیه تنها به بخشی از ساحل شرقی این دریای گرم خلاصه می شود. و اگر فایده دریاها از لحاظ راهبردی برای یک کشور بزرگ در این خلاصه شود که ناوگانهای نظامی اش بتواند با امنیت کامل در آن آبها حرکت نماید و بدون مشکلی به مقصدهای مورد نظر برسد، دریای سیاه تقریبا فاقد چنین فایده ای برای روسیه خواهد شد. و این امر مانع حرکت نیروی دریایی روسیه به سوی دریای مدیترانه می شود. آنهم در شرایطی که روسیه حضور خود را در سوریه تثبیت نموده و به دنبال جای پا در لیبی و برخی کشورهای شمال افریقا است.
دو. سیاست های روسیه برای کنترل اوکراین:
بلافاصله بعد از تجزیه اتحادیه جماهیر شوروی اوکراین روابط دیرینه خود با روسیه را حفظ کرد. در سال 1994 میلادی، لئونید کوچما به عنوان رئیس جمهور جدید اوکراین انتخاب شد. او می خواست با روسیه همچنان روابط خوب داشته باشد. حتی او در سال 2003 میلادی با طرح روسیه مبنی بر ایجاد « منطقه اقتصادی مشترک» با مشارکت روسیه، بلاروس و قزاقستان موافقت کرد. همچنین، ویکتور یانوکوویچ نامزد ریاست جمهوری اوکراین که مورد حمایت روسیه نیز بود، در سال 2004 میلادی پیروز انتخابات شد. اما طولی نکشید که طرفداران یوشینکو که گرایش به غرب داشت با به راه انداختن تظاهرات و انقلاب رنگین مقامات این کشور را وادار به بازنگری انتخابات کردند و این بار یوشینکو برنده انتخابات اعلام شد. با به قدرت رسیدن یوشینکو، بحران بی اعتمادی با روسیه نیز شروع شد. از نگاه روسیه انقلاب رنگین توسط دستگاههای اطلاعاتی امریکا و با هدف تضعیف روسیه و قطع ارتباط این کشور با همسایگانش صورت گرفت.
روسیه همیشه بابت نفوذ بیگانگان به کشورهای اروپای شرقی همجوارش نگران بوده است و این نگرانی تنها از نفوذ سیاسی و نظامی نبوده بلکه از نگاه روسیه، نفوذ فرهنگی نیز یکی از ابزارهای خطرناکی است که غرب برای دور ساختن کشورهای اروپای شرقی از روسیه در پیش گرفته است تا ارزشهای لیبرال غربی را در میان مردم رواج دهد. گفتنی است که رئیس جمهور پوتین بارها نارضایتی خود را نسبت به فرهنگ غربی که با فرهنگ و ارزشهای اجتماعی سنتی تعارض دارد، ابراز داشته و هشدار داده است که رواج فرهنگ غربی سقوط اخلاقی جامعه را در پی دارد.
روسیه با فعالیت اطلاعاتی و بکارگیری قدرت نرم سیاستگران طرفدار خود را مورد حمایت قرار داد تا در انتخابات شرکت نموده و پیروز شوند. حمایت های مسکو از کاندید مورد نظرش در سال 2010 میلادی نتیجه داد و یانوکوویچ در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و مناسبات را بار دیگر با روسیه از سر گرفت. اداره او مدت قرار داد اجاره بندر سواستوپول به روسیه را تمدید کرد و ارتباط خود با اتحادیه اروپا را کاهش داد. اما طولی نکشید که بار دیگر تظاهراتی در حمایت از پیوستن به غرب در کشور به راه افتاد و یانوکوویچ را – در حین حیرت زدگی مسکو- وادار به کناره گیری کرد. دولت جدید تشکیل شد و الکساندر تورچینوف که به غرب گرایش داشت، به ریاست جمهوری اوکراین انتخاب شد. روسیه دولت تورچینوف را به رسمیت نشناخته و آن را غیر قانونی دانست. مردم اوکراین بار دیگر در سال 2014 میلادی پای صندوقهای رأی رفته و این بار به پترو بروشینکو رأی دادند. او نیز گفتمان تنش آفرین خود علیه روسیه را ادامه داد و روابط روسیه با این کشور به تیرگی گرایید. « روسیه پوتین» به این نتیجه رسید که دیپلماسی نتوانسته اهداف روسیه در اوکراین را محقق سازد و برای تقویت جایگاه ژئوپلیتیک روسیه چاره ای جز استفاده از نیروی نظامی و تحمیل اراده مسکو نیست. اینگونه بود که روسیه با انجام یک عملیات نظامی در سال 2014 میلادی شبه جزیره کریمه را از اوکراین جدا کرد. و این اولین باری بود که بعد از جنگ جهانی دوم، یک کشور اروپایی بخشی از یک کشور دیگر را به خاک خود ضمیمه کرد[6].
رئیس جمهور ولادیمر پوتین در سخنرانی که در سال 2014 میلادی در مجلس دوما ایراد کرد، ادعای دیرینه مالکیت اوکراین را تقویت کرد. او گفت: « در دل و فکر مردم، شبه جزیره کریمه همواره بخشی جدایی ناپذیر از روسیه بوده است. این اعتقاد راسخ ریشه در حقیقت و عدالت دارد و با گذشت زمان و در شرایط گوناگون و علی رغم تمام تحولاتی که در طول قرن نوزدهم کشورمان را درگیر خود کرد، این اعتقاد راسخ از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. مأموریت ما این نبود که در آنجا یک عملیات نظامی اجرا کنیم بلکه مأموریت ما این بود که سلامت و امنیت مردم را تأمین کرده و یک فضایی ایجاد کنیم تا مردم بتوانند آزادانه اراده خود را رقم بزنند»[7]. رئیس جمهور پوتین و رسانه های دولتی روسیه بارها و بارها بد رفتاری با شهروندان روسی تبار را یاد آور شده و بر ضرورت بازگشت قانونی شبه جزیره کریمه به کشور مادری اش تأکید کرده اند. گفتنی است که این سخنرانی تنها چند روز بعد از آن ایراد شد که مقامات شبه جزیره کریمه بر اجرای رفراندوم در مورد بازگشت به روسیه تأکید کردند و چند هفته بعد از این سخنرانی شرق اوکراین شاهد درگیری میان نیروهای مورد حمایت روسیه و ارتش اوکراین بود.
اشغال شبه جزیره کریمه و به راه افتادن قیامهایی در شرق اوکراین در سال 2014 میلادی، این بهانه را برای ائتلاف حاکم اوکراین فراهم آورد تا به پیمان ناتو روی آورده و درخواست عضویت و ورود در چتر دفاعی این پیمان را مطرح نمایند تا بلکه جلوی بلند پروازیهای پوتین را که قطعا به شبه جزیره کریمه خلاصه نمیشد، را بگیرند. اما صرف اینکه رهبران اوکراین -کشوری که برای مسکو از اهمیت جغرافیایی و اقتصادی زیادی برخوردار است- در اندیشه پیوستن به ناتو باشند برای مسکو گران تمام می شود و به معنای شکست واقعی راهبرد کلان روسیه به حساب می آید.
روسیه دریافته است که اگر «ناتو» به پیشروی خود به سمت شرق و منافع روسیه ادامه دهد، آنگاه برای روسیه بسیار سخت خواهد بود که بتواند در مقابل حملات زمینی، هوایی و دریایی از خاک خود دفاع کند. اکنون روسیه همان نظر هافورد مکیندر را پیاده می کند که گفت: «هرکس اروپای شرقی را در اختیار بگیرد، قلب جهان را در اختیار گرفته است و هرکس بر قلب جهان سیطره یابد، بر جزیره جهان سیطره یافته است و هر کس بر جزیره جهان سیطره یابد، بر جهان حکمرانی می کند»[8]. رهبران روسیه دریافته اند که اوکراین قلب اروپای شرقی است و نفوذ «ناتو» به این کشور و قرار دادن این کشور در چتر امنیتی و دفاعی ناتو، به منزله زدن خنجری بر کمر روسیه است که آن را از بدل شدن به یک قدرت جهانی باز می دارد.
در سال 2019 میلادی، ولادیمر زلنسکی سیاستمداری که قبلا بازیگر کمدین بود، در انتخابات بر رقیب خود رئیس جمهور بوروشینکو پیروز شد. مواضع زلنسکی در مورد رابطه با روسیه، از رئیس جمهور قبلی اش تندتر و خصمانه تر بود. پیروزی او به این معنا بود که اکثر مردم اوکراین از رفتار خصمانه روسها بیزار هستند و به جای روسیه، می خواهند به غرب گرایش داشته باشند. به همین سبب زلنسکی نیز تسلیم باج خواهی های روسیه نشد و خواستار عقب نشینی کامل نیروهای روسیه از خاک اوکراین و خلع سلاح تمامی تشکیلات غیر قانونی و تشکیلات نظامی در شرق اوکراین شد و در راستای پیوستن به پیمان ناتو و اتحادیه اروپا گام برداشت. در زمان او، غرب و مخصوصا ایالات متحده نیز ضمن تجهیز اوکراین به چندین نوع اسلحه مدرن و آموزشهای نظامی، فشارهای اقتصادی بر روسیه را بیشتر کرد.
سوم: دستاوردهای ژئوپلیتیک روسیه از حمله به اوکراین
یک. آیا روسیه به اهداف نهایی خود در اوکراین دست یافته است؟
بی تردید، روسیه پوتین با بکارگیری «مناقشه هاى منجمد» ((frozen conflicts یعنی اختلافات میان کشورهای شرق اروپا که همجوار روسیه هستند، و دخالت به بهانه این مناقشات با هدف توسعه نفوذ روسیه ورای مرزهایش، در صدد ایجاد «روسیه جدید» است. در طول سه دهه گذشته از حکومت دست نشانده اش در منطقه جدایی طلب ترانسنیستریا در مولداوی و نیز از حکومت های جدایی طلب در اوسیتیای جنوبی و آبخاز در گرجستان حمایت کرد. گفتنی است که این دو استان تعداد زیادی از روس زبانها را در خود جای داده است ( به نقشه شماره 6 رجوع شود). وجود شهروندان روس تبار در کشورها بهانه ای برای دخالت کرملین در امور این کشورهاست. زیرا کرملین خود را حامی این ساکنان روس تبار می داند که از آنها در مقابل ذوب شدن در غرب و پذیرش اندیشه لیبرال غربی حمایت می کند. با این همه، برخی بر این باور هستند که روسیه وجود از این شهروندان به عنوان ابزاری برای گسترش فضای ژئوپلیتیک روسیه استفاده می کند.
از نگاه کرملین، بزرگترین اشتباه در روابط بین الملل با غرب بعد از فروپاشی شوروی، همانا گسترش «ناتو» به سوی شرق است که اکنون باید این اشتباه جبران شود. کرملین می خواهد به هر قیمتی که شده، مانع پیشروی «ناتو» به سمت شرق و مخصوصا به مناطق نفوذ سنتی روسیه شود. و سلاحهای هسته ای امریکا را از اروپا برچیند و کاملا مطمئن شود که بلاروس، اوکراین و گرجستان هیچگاه به ائتلاف نظامی و یا اقتصادی خارج از سیطره موسکو نخواهند پیوست و در تعیین سیاست خارجی و امنیتی این سه کشور روسیه حرف آخر را خواهد زد. از نظر روسیه، این سه کشور باید به حکم ضرورت شرایط، نقش تعیین کننده مسکو در تصمیم های سیاسی خود را بپذیرند. از نظر حاکمان روسیه، این کشور باید منطقه نفوذ انحصاری در اروپای شرقی و جنوب قفقاز داشته باشد حتی اگر وادار شود برای حمایت از منافع امنیتی خود از قدرت نظامی استفاده کند.
در حمله نظامی به اوکراین، روسیه اعلام کرده است که مرحله اول عملیات نظامی را به پایان رسانده و ادعا کرده است که اهداف مرحله اول را محقق ساخته است. پیش از اینکه به میزان تحقق اهداف روسیه بپردازیم، باید اول بنگریم که آیا روسیه پیش از حمله، یک وضعیت نهایی (End State) در نظر داشته که با پایان جنگ به آن دست یابد، یا اینکه فقط چندین هدف معین (Goals) را در نظر گرفته که تلاش می کند تعداد بیشتری از اهداف مورد نظر را محقق سازد؟ منظور ما از وضعیت نهایی این است که بنگریم «ما الان کجا هستیم و در پایان جنگ باید کجا باشیم؟» یعنی اینکه یک سیاستمدار بتواند برای رهبران نظامی و غیر نظامی دقیقا بیان کند که با پایان جنگ چه وضعیت ژئوپلیتیک را می خواهد رقم بزند.
هلموت فون مولتکه (1800-1891م) که نظریه پرداز حوزه نظامی اهل پروس است، به رهبران نظامی توصیه نموده تا زمانیکه اهداف نهایی مورد نظر را در ذهن مجسم نکرده اند، مبادرت به جنگ ننمایند. مقوله معروف او از مهمترین اصول تدوین استراتژی است. او خطاب به رهبر سیاسی می گوید: « پیش از آنکه وضعیت نهایی را در ذهنت ترسیم نکرده ای و از توانایی خود بر انجام آن اطمینان حاصل نکرده ای، مبادرت به جنگ نکن». بعد از آن نوبت فرماندهان میدانی و ژنرالهای میدان جنگ می رسد که باید بدانند که هدف رهبر سیاسی از جنگ مورد نظر چیست و وضعیت نهایی (End State) که می خواهد به آن دست یابد، کدام است. فرماندهان بزرگ نظامی با در نظر گرفتن وضعیت نهایی مطلوب و برآورد امکانات نظامی که برای کسب پیروزی لازم است، نقشه جنگ را ترسیم می کنند. در علوم نظامی چنین نیست که ابتدا جنگ را آغاز کنی و بعد وضعیت نهایی را مشخص کنی. یک فرمانده نظامی باید از همان ابتدا سناریوی جنگ را ترسیم کند و قبل از آغاز جنگ سناریوی مورد نظر را بصورت فرضی اجرا نماید. زیرا ورود به جنگ آسان است اما بعد از اینکه شعله های آتش زبانه کشید، مدیریت پیامدها و تحولات جنگ بسیار سخت می شود.
بنابراین می توان گفت که وضعیت نهایی که پوتین در ذهن می پروراند و می خواست تا پایان حمله نظامی اش به اوکراین آن را تحقق بخشد، چندان روشن نبوده است. علی رغم برخی پیروزیها، اما مشخص نیست که روسیه در این جنگ یک راهبرد نظامی مشخصی داشته باشد. این واقعیت بر کار سیاسی امریکا در طول جنگ عراق و افغانستان نیز صدق می کند یعنی در این دو جنگ طراحان سیاسی و نظامی امریکا تصور مشخصی از وضعیت نهایی نداشتند. و حتی یک راهبرد نظامی همه جانبه برای مدیریت روند جنگ نداشتند. همین امر به میزان زیادی در شکست امریکا نقش داشت تا جایی که واشنگتن ناچار شد در پی استراتژی خروج (Strategic Exit) بر آید. گفتنی است استراتژی خروج تنها زمانی مورد استفاده قرار می گیرد که برای رسیدن به وضعیت نهایی مورد نظر با انبوهی از مشکلات روبرو شویم و ناکام بمانیم. در اینصورت است که برای حفظ آبرو در پیشگاه ملت و جهان در جستجوی استراتژی خروج بر می آییم.
پوتین در سخنرانی خود که در 24 فوریه ایراد کرد، با «اعلام جنگ» هدف این «عملیات ویژه نظامی» را تلاش برای «پاکسازی اوکراین از نازیسم و همچنین خلع سلاح اوکراین» اعلام کرد[9]. در واقع، نمی توان باور کرد که هدف نهایی از جنگ پوتین واقعا همین بوده است! منظور از خلع سلاح اوکراین مشخص است و ممکن است با جنگ افزارها و تجهیزات نظامی که روسیه در اختیار دارد، تا حد زیادی این هدف را محقق ساخت. اما ریشه کن کردن نازیسم کاری بس دشوار است به ویژه اینکه نازیسم یک ایده است نه یک پدیده مادی، یک تفکر نامحسوس و نامرئی است و کسانیکه این تفکر را دارند علامت خاصی روی بدنهایشان ندارند و یا قد و قواره مشخصی هم ندارند که نشان دهنده نازیسم باشد و حتی رهبران مشخصی هم ندارند که به عنوان چهره های نازی شناخته شده باشند.
می توان گفت که معمولا رهبران سیاسی با چنین عبارات پر طمطراقی رجز خوانی می کنند و این نوع رجز خوانی ها بیش از آنکه هدف نهایی از جنگ را بیان کند، نوعی تبلیغات است که مصرف داخلی و خارجی دارد و با این هدف صورت می گیرد که یک تصویر ذهنی نورانی از مشروعیت و عدالت جنگ ارائه دهد تا هرچه بیشتر آرای ملی و مجامع بین المللی را با خود همراه كند. معمولا اهداف واقعی جنگ بر ملا نمی شود و رازی است که تنها فرماندهان جنگ و اعضای شورای امنیت ملی از آن خبر دارند تا برای تحقق آن، طرحها و راهبردهای مورد نیاز را تدوین نمایند.
وقتی که اظهارات رهبران سیاسی درباره اهداف جنگ شفافیت لازم را ندارد، صاحب نظران و تحلیلگران به ناچار تلاش می کنند با مطالعه سیر عملیات نظامی، تمرکز نیروها، رویکردهای تحرکات نظامی و همچنین انواع جنگ افزازهای مورد استفاده و حجم نیروها به اهداف جنگ پی ببرند. به نظر من وقتی جنگ روسیه را با معیارهای فوق بسنجیم، به این نتیجه می رسیم که وضعیت نهایی که پوتین در سر می پروراند، در بهترین حالت این است که اوکراین را تصرف کند و بعد از سرنگونی حکومت فعلی، یک حکومت دست نشانده روی کار آورد که با اصلاح قانون اساسی موافقت کند مبنی بر اینکه اوکراین یک کشور تقریبا غیر نظامی و بی طرف باشد و به پیمان ناتو هم نپیوندد.
به نظر می رسد که احتمالا پوتین تا کنون در طرح «الف» ناکام مانده باشد و آن محقق ساختن وضعیت نهایی مورد نظر است که قبلا توضیح دادیم. اما وزیر دفاع روسیه از آن به عنوان «فاز اول» عملیات نظامی یاد کرد و گفت روسیه اکنون فاز دوم عملیات را آغاز کرده است. فاز دوم، در علم طراحی عملیات نظامی همان طرح «ب» است که به موجب آن به جای تصرف کى یف و سرنگونی حکومت که محقق نشد، تلاش می شود تمام منطقه دونباس را تصرف و استقلال دو جمهوری لوهانسک و دونیتسک را که وابسته به روسیه باشند، تضمین کند و همزمان برای بازی با زمان، مذاکرات روسیه و اوکراین هم ادامه یابد.
آنچه گفتیم درباره وضعیت نهایی بود. اما اهداف راهبردی حمله نظامی روسیه، علی رغم اینکه وزارت دفاع روسیه بطور روشن اهداف راهبردی حمله روسیه را بیان نکرده است، اما می توان چنین نتیجه گرفت که روسیه از این حمله چندین هدف را دنبال می کند که عبارتند از: اول: تضعیف رهبران سیاسی اوکراین تا اینکه امتیازات بیشتری بدهند. دوم: تبدیل اوکراین به یک کشور بی طرف و عدم پیوستن آن به پیمان ناتو. سوم: شکست نیروهای مسلح اوکراین و تضعیف نیروهای نظامی این کشور تا جایی که ممکن باشد تا تهدیدی برای روسیه و یا جدایی طلبان منطقه دونباس در شرق اوکراین به حساب نیاید. چهارم: تصرف کی یف. و در نهایت: اقلیم دونباس از اوکراین جدا شده و دو جمهوری مستقل و وابسته به روسیه تشکیل شود.
دو. روسیه چه میزان از اهداف راهبردی خود را محقق ساخته است:
با گذشت تقریبا دو ماه از آغاز جنگ روسیه و اوکراین و علی رغم مقاومت اوکراین، روسیه توانسته است برخی از اهداف راهبردی خود را محقق سازد ولی کرملین به دستاوردهای ژئوپلیتیک که در نظر داشت، دست نیافته است. اما در خصوص هدف اول و دوم که عبارت است از تضعیف حکومت اوکراین تا حدی که به شرایط مسکو تن دهد، باید گفت که رهبران سیاسی اوکراین تا هنوز هم پا برجا هستند و این بحران را به خوبی مدیریت می کنند و روسیه نتوانسته است خسارت های قابل توجهی در دولتمردان ایجاد کند. باقی ماندن حکومت اوکراین یا به این دلیل است که روسیه در از بین بردن ساختار حکومت ناتوان است و یا اینکه روسیه می خواهد دولتمردان فعلی باقی بمانند تا با روحیه شکسته و سرخوردگی روانی و در حالیکه از ملت فاصله گرفته اند، مذاکرات با روسیه را به سرانجام برسانند. احتمالا کرملین تنها به این دلیل دولت اوکراین را حفظ کرده است تا این دولت در اثر فشار روسیه تفاهمنامه ای را امضا کند که به موجب آن اوکراین به یک کشور بی طرف بدل شده و متعهد گردد که به پیمان ناتو ملحق نگردد. مذاکرات دیپلماتیک تا کنون جریان دارد و روسیه همچنان بر موضع خود مبنی بر بی طرف بودن اوکراین پافشاری می کند.
اما در خصوص هدف سوم یعنی خلع سلاح کردن اوکراین باید گفت که ارتش روسیه توانسته است با تخریب زیر ساختهای نظامی اوکراین و از بین بردن بخش قابل توجهی از توان جنگی نیروهای مسلح اوکراین مخصوصا نیروی هوایی و پدافند هوایی، بخش عمده ای از این هدف را عملی كند. تا اواسط آوریل 2022 میلادی، تعداد 123 جنگنده از 152 جنگنده اوکراین و 77 هلی کوپتر از 149 هلی کوپتر اوکراین، و 152 سامانه پدافند هوایی دور برد و میان برد از 180 سامانه پدافند موجود تخریب گردیده است. همچنین نیروی دریایی اوکراین بطور کامل از بین رفته اند. و به همه یگانهای تهاجمی نیروهای زمینی خسارتهای هنگفتی وارد شده است[10]. این در حالیست که نیروی هوایی روسیه توانسته است سیطره هوایی خود را چنان گسترش دهد که تقریبا به «تسلط کامل هوایی» بر فضای جنگ رسیده است.
اما در خصوص تصرف پایتخت باید گفت که هرچند که این امر در مرحله کنونی امری بس دشوار است، اما یک هدف راهبردی است که برای روسیه اولویت دارد. زیرا معمولا پایتخت مرکز ثقل جنگ است که اگر این هدف محقق شود، دیگر اهداف نظامی نیز آسان به دست می آید. پایتخت به عنوان یک واحد سیاسی که از کل کشور نمایندگی می کند، همیشه به منزله قلب نمادین کشور است. با سقوط پایتخت روحیه مقاومت ملی شکسته و تضعیف می شود و بقیه شهرها نیز سقوط می کنند. و سقوط پایتخت به معنای پیروزی روسیه است. اما علی رغم اینکه روسیه تا 30 کیلومتری کی یف پیشروی کرده است، اما هنوز نتوانسته این شهر که 3 میلیون نفر جمعیت دارد را به تصرف درآورد. زیرا از یک سو با مقاومت سر سختانه نیروهای مسلح اوکراین روبرو شده است و از سویی دیگر مسکو بیم آن دارد که اگر سیاست زمین سوخته را پیاده کند و در میان مردم غیر نظامی حمام خون به راه اندازد، آرای عمومی در سطح بین الملل علیه جنگ روسیه موضع بگیرد. اما دلیل اصلی این است که روسیه نگران این امر است که مبادا به جنگ شهرها سوق داده شود که پیش از این نیز آن را تجربه کرده و دستاورد چندانی نداشته است. به عنوان مثال، ارتش روسیه در حمله به شهر گروزنی در سالهای 1994 و 1999 میلادی با مشکلات زیادی روبرو شد و همچنین درگیر شدن نیروهای روسیه در شهر حلب در سال 2015 میلادی مشکلات زیادی را به دنبال داشت. به نظر می رسد که روسیه عبرتی را که از جنگ شهرها گرفته، هنوز هم از یاد نبرده است. به همین دلیل به جای حمله مستقیم به شهرها، این بار رهیافت دیگری را در پیش گرفته است و آن محاصره کردن شهرها و به محاصره در آوردن سنگرهای مقاومت و جدا کردن آنها از مناطق غیر نظامی است و حمله سایبری به شهر و شبکه های ارتباطی به این منظور که ارتباط حکومت با ملت قطع شده و دیگر نتواند ملت را سمت و سو داده و روحیه بخشد. بمباران مناطق حیاتی و زیر ساختهای نظامی در شهر و ایجاد کریدورهای امن برای تخلیه ساکنان زمینه تسلیم شدن شهر را فراهم می سازد.
بعد از پایان عملیات نظامی در اوکراین که می توان آن را طرح « الف» نامید، روسیه روی بزرگترین هدف راهبردی خود که از آن به عنوان فاز دوم نام برده، تمرکز خواهد کرد و آن عبارت است از آزاد سازی کامل اقلیم دونباس در شرق اوکراین که همان طرح «ب» است. وزارت دفاع روسیه گفته است که جدایی طلبان مورد حمایت روسیه اکنون 93 درصد منطقه لوهانسک اوکراین و 54 درصد منطقه دونتسک را در اختیار دارند. وزارت دفاع روسیه از تسلط کامل خود بر بندر ماریوپول و پاکسازی این شهر از گردان آزوف اوکراین خبر داد[11]. شهر ماریوپول هدف اصلی مسکو در منطقه دونباس شرق اوکراین به حساب می آید زیرا این شهر راه ارتباطی میان نیروهای روسیه در شبه جزیره کریمه با مناطق جدایی طلب دونباس را تأمین می کند. و سیطره بر ماریوپول گام مهمی در راستای سیطره کامل بر بندر بزرگتر و مهمتری بر ساحل دریای آزوف به حساب می آید. و سیطره بر این بندر به معنای قدرت بالای اقتصادی دونتسک و لوهانسک مخصوصا در زمینه صادرات زغال سنگ و معادن است و این به معنای کوتاه شدن دست اوکراین از این بندر و در نتیجه کاهش امکانات اقتصادی مخصوصا در زمینه صادرات غلات می باشد.
جدای از اهداف راهبردی که قبلا بیان کردیم، مسکو دستاوردهای جانبی دیگری هم داشته است که از جمله، می توان به کسب همدلی تعدادی از کشورها مخصوصا در جهان عرب و افریقا یعنی کشورهایی که از دید غرب به «جهان سوم» موسوم است، اشاره کرد. روسیه کارزار تبلیغاتی و دیپلماتیک به راه انداخت تا جنگ اخیر را جنگ علیه « غرب لیبرالی توسعه طلب وحشی» معرفی کند؛ همان غرب که اوکراین را به محل تولید انواع بیماری ها و انتشار آن در سرتاسر دنیا تبدیل کرده است. روسیه تا حد زیادی در این کار موفق شد. علی رغم وجود دستگاههای تبلیغاتی غرب که اخبار جنگ را از دید اوکراین باز نشر می کنند، اما این دستگاههای تبلیغاتی دیگر در میان مردم جهان عرب خریدار ندارند و مردم از شیوه های غربی برای جلب افکار عمومی خسته شده اند. از این رو، مردم جهان عرب برای پی بردن به واقعیت به رسانه های روسی مراجعه می کنند و دیگر به رسانه های غربی اعتمادی ندارند مخصوصا وقتی که این رسانه ها در جنگ تبلیغاتی علیه روسیه بسیج شوند.
در واقع، روسیه توانست با این جنگ، همدلی بسیاری از کشورهای عربی و افریقایی را در جریان این بحران کسب کند. در حالیکه غرب ضمن محکوم کردن عملیات نظامی روسیه در اوکراین، با ارسال کمک های تسلیحاتی به اوکراین و اعمال تحریمهای اقتصادی علیه روسیه به مدد اوکراین شتافت، کشورهای افریقایی و خاورمیانه با روسیه ابراز همدلی کردند! که این مسأله بر دو واقعیت تأکید دارد: اول اینکه روسیه در دو دهه گذشته توانسته است روابط خود با کشورهای افریقایی و خاورمیانه را ترمیم نموده و چه در بخش انرژی و چه در بخشهای نظامی با آنها مشارکت نماید. اما واقعیت دوم این است که به نظر می رسد بسیاری از کشورهای خاورمیانه از سیاست های دخالت جویانه امریکا به تنگ آمده و احساس می کنند که دیگر نمی توان به امریکا و غرب اعتماد کرد که به تعهدات خود در منطقه و به حمایت از تلاشهای صلح و ثبات و به فشار بر ایران برای توقف طرحهای جنگهای نیابتی اش پایبند باشند. کشورهای خلیج که سالیان زیادی روی حمایت امریکا حساب کرده بودند، اکنون به این نتیجه رسیده اند این چتر امنیتی رخنه هایی دارد. نمایندگان سیاسی کشورهای خلیج و سایر کشورهای منطقه امیدوارند که این بی طرفی شان در جنگ اوکراین این پیام را به واشنگتن برساند که: « اگر ما نمی توانیم روی شما حساب کنیم، شما هم نمی توانید روی ما حساب کنید»[12]!.
به نظر می رسد که از این به بعد، کشورهای شورای همکاری خلیج در روابط خارجی خود، منافع خود را در اولویت قرار داده و ضمن در پیش گرفتن سیاست بی طرفی، تلاش می کنند در چندین ائتلاف وارد شوند. چین و روسیه اکنون دو شریک عمده کشورهای شورای همکاری خلیج به حساب می آیند و منافع مشترک کشورهای خلیج با این دو شریک بسی فراتر از منافع مشترک با غرب به ویژه در زمینه اقتصادی و در بخش انرژی است و حتی این منافع مشترک، در مسائل نظامی نیز رو به فزونی نهاده است. و هر مقدار که امریکا بر عربستان سعودی فشار آورد تا این کشور سهم تولید نفت خود را افزایش دهد، اما ریاض همچنان رابطه و تفاهم مشترک با روسیه را حفظ خواهد کرد تا از سیاست متوازن انرژی پاسداری کند. گفتنی است که عربستان با این موضع، در درجه اول از منافع خود حمایت می کند و در گام بعدی، منافع کشورهای عضو ائتلاف «اوپک پلاس» که روسیه یکی از بزرگترین اعضای آن است را در نظر دارد.
اقدام کشور امارات در روز 25 فوریه که در شورای امنیت از محکوم کردن عملیات نظامی روسیه در اوکراین امتناع ورزید، امریکا و غرب را در بهت فرو برد. همچنین سه روز بعد از آن، بیانیه اتحادیه کشورهای عرب که در مورد این جنگ صادر شد، هیچ اشاره ای – چه دور و چه نزدیک- به روسیه نکرد و علی رغم اینکه مصر و دیگر کشورهای خلیج به پیشنهاد مجمع عمومی در این خصوص رأی دادند، اما مقامات این کشورها چنین استدلال کردند که این، جنگ آنها نیست و آنان با هیچ یک از طرفهای جنگ ائتلاف رسمی ندارند[13].
همچنین از دیگر مصادیق این همدلی می توان به این مسأله اشاره کرد که اکثر کشورهای عربی به قطعنامه تعلیق عضویت روسیه در شورای حقوق بشر رأی ممتنع دادند. رأی ممتنع به نوعی به معنای رأی مخالف و یا احتیاط در مورد مفاد قطعنامه است. کشورهای عربی پیش از ارسال کمیته تحقیق درباره ارتکاب جنایت در اوکراین و اطمینان یافتن درباره مرتکبین این جنایات، – همانطور که در سوریه، غزه و لبنان رخ داد – از صدور هرگونه قطعنامه ای در محکومیت روسیه، احتیاط می کنند. و نمی خواهند که فضا را بیشتر از آنچه که هست متشنج سازند زیرا با ماهیت میانجیگری اتحادیه عرب سازگاری ندارد.
بهرحال، با تأمل در نقشه اروپا و موقعیت اوکراین در قلب این قاره، به اهمیت ژئوپلیتیک اوکراین پی می بریم. از آنجا که توازن اروپا به اوکراین بستگی دارد، اوکراین عامل تعیین کننده ای در ژئوپلتیک روسیه و نیز در ژئوپلیتیک اروپا است. و هر طرفی که اوکراین را به عنوان همپیمان خود داشته باشد، قواعد بازی ژئوپلیتیک در اروپا را تعیین خواهد کرد. چرا که اوکراین منابع انسانی و منابع طبیعی بی مانند و ممتازی دارد. از لحاظ مساحت از فرانسه بزرگتر است. بر سر راههای مواصلاتی دریایی و زمینی واقع شده است و حلقه وصل شرق و غرب و شمال و جنوب است.
در پایان، از نگاه روسیه، اوکراین یکی از مهمترین منابع ژئوپلیتیک قدرت و بقای روسیه است که افزایش اقتدار روسیه و تبدیل شدن به یک قدرت جهانی در گرو داشتن اوکراین است. عملیات نظامی روسیه تا زمانی ادامه خواهد یافت که در بهترین حالت، همه کشور اوکراین دنباله رو روسیه گردد و یا حداقل تضمین هایی داده شود مبنی بر اینکه اوکراین یک کشور بی طرف خواهد ماند و به عضویت ناتو نخواهد پیوست. بنابراین، به نظر نمی رسد که روسیه بدون آزاد سازی کامل اقلیم دونباس و ترسیم مرزهای جدیدی که اوکراین هم آن را به رسمیت بشناسد، از اوکراین خارج شود. و مسلما این دستاوردهای مورد انتظار روسیه، برای این کشور تبعات اقتصادی مخصوصا در کوتاه مدت به دنبال خواهد داشت. اما پوتین روی این مسأله حساب کرده است که در نهایت او در محاسبات هزینه – فایده (Cost Benefit Plans) دستاوردهای ژئوپلیتیک کلانی را کسب خواهد کرد.
[1] وبسایت النهار العربي، « فضای حياتى » و سودای روسیه پوتین در احیای شوکتی که بر نمی گردد، 01 مارچ 2022م، تاريخ بازدید: 31 مارچ 2022م، https://bit.ly/3iPe6TB
[2] وبسایت رائج، نظریه فضای حياتى کشورها، 06 فوریه 2022م، تاريخ بازدید: 20 آوریل 2022م، https://bit.ly/3vxCZcp
[3] EURACTIV, Russian military in Armenia reinforce areas near Azeri border, 4 May 2021, Accessed: 17 April 2022, https://bit.ly/3KSPENw
[4] GPF, Russia’s Search for Strategic Depth,17 November 2020, Accessed, April 12, 2020, https://bit.ly/3xmuS4X
[5]. همان.
[6] E-international Relation, Christopher Kernan Schmidt, Evaluating Russia’s Grand Strategy in Ukraine, Jul 6 2020 , Accessed, March, 21, 2021, https://bit.ly/36uOE30
[7] همان.
[8] – مرکز فکر و مطالعات راهبردی مصری، بحران اوکراین، اهداف واقعی روسیه و ایالات متحده، دلال محمود، (22 فوریه 2022م)، تاريخ بازدید: 21 مارچ 2022م، https://bit.ly/3wnQpdb
[9]. The conversation, Ukraine war: what are Russia’s strategic aims and how effectively are they achieving them?, 2 mars 2022, Accessed: 4 April 2022, https://bit.ly/3u5Qell
[10] Russia has achieved main initial goals in Ukraine: Defense chief, 29 mars 2022 , Accessed: 4 April 2022, https://bit.ly/3wZR2Kn
[11] وبسایت الشرق الأوسط، روسیه: بخش اعظم مرحله اول عملیات نظامی تمام شده و اکنون تمرکز ما بر روی دونباس است. (23 مارچ 2022م)، تاريخ بازدید: 04 آوریل 2022م، https://bit.ly/3DCypNK
[12] وبسایت اکونومیست: چرا افریقا و خاورمیانه در جنگ روسیا علیه اوکراین با روسیه همدلی کردند؟، (14 فوریه 2022م)، تاريخ بازدید: 18 آوریل 2022م، https://bit.ly/3rysULa
[13]. همان